یخ بسته خون به رگ شهر ، مرگ است اگر خبری هست
جولان باد و تگرگ است ، هر جا که برگ و بری هست
هی داغ تازه شمردن ... خون از دو دیده ستردن ...
در این دوات قدیمی ، تا لیقه ی جگری هست
از شعر و نام بلندش ، پرهیز می شود آیا
از این به کشتن فرهنگ ، راه کشنده تری هست ؟
با جنگ "زرگری" از ما ، "زر" می برند و غمی نیست
کین گله را به فراخور، بزغاله های "گری" هست
****************
حسرت به دل که بپرسیم :« سیمین ، ناهار چه داری ؟»
حسرت به دل که بگوید : « بنشین که ماحضری هست .» *
کوروش آقامجیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از سیمین بهبهانی است :
*« سیمین ، ناهارچه داری ؟» « بنشین که ماحضری هست ؛
همراه نان و پنیرم ، انگور مختصری هست .»
سلام و عرض ادب
همان طور که استاد طارمی فرموده اند توانائی های شما بسیار فراتر از آثاریست که از شما خوانده ایم.دلیلش هم همین غزل استادانه و بسیار عالیست که که از حیث قدرت و استحکام و سختگی با غزل اساتید طراز اول پهلو می زند.
درود بر کوروش عزیز
بی هیچ گزافه ای غزلی جانانه و دوست داشتنی و صمیمی ای بود . غزلی که می توان چندین بارش خواند . غزلت بغض تلخی را در من جان بخشید . بغض تلخی که گویا سرنوشت تلخ تر ادبیات ماست . براستی که سیمین نه تنها غزل سرای بزرگی بود بلکه شهامت او نیز در دفاع از کرامت انسانی ستودنی ستودنی بود .
با جنگ "زرگری" از ما ، "زر" می برند و غمی نیست
کین گله را به فراخور، بزغاله های "گری" هست
ارادتمند شما / پیام سیستانی