آلاچیق های سوخته
[تقدیم به قیصر امین پور ، دوستم.]
اینک غروب تهران را
یک صحنه ی جدیدگرفتم .
□
گفتند فیلم تو شیک است
از "پارک وی" گرفتی
از "زعفرانیه"
از "چالِهَرز"
از "زرگنده"
اما
از کوچه های "درخونگاه"
از "بریانک"
از آن سوی "خزانه ی فلاح"
یک لانگ شات ، نداری .
□
می گویم
آخر مگر ندیدید؟
آن گوشه ی نما
یک شیشه ی شکسته است
یک نونهال زخمی است...
آیا مگر ندیدید
در آن بزرگراهِ سیاه از بیوک و بنز
آن کولیِ جذامیِ اسفند˚دود کن
تریاک کنج غنچه ی لبهای کودکش؟
□
یک لانگ شات ؛ کات!
عاشقانه
□
جشن خطوط بر کف دستان تو
همچون نگاره هایی چینی است .
قرمز ، سپید ،
با انعطاف کامل و شیرین رنگ ها
با سایه روشن غزل آهنگ رنگ ها
□
می پرسی از چه خاموشم ؟
اندیشمند منحنی رودخانه ام ؛
این انحنای مرموز
که تا کجا ، کدامین دریا
ره باز می کند ؟
اندیشمند این همه مهتابم
وقتی که نیمه شب به هدر می رود .
□
باد
بر پرده ها به رقصِ کرشمه
بر انهدام این همه تاریکی
بر می خیزد .
گویی نگاره ها به تکان می آیند .
سپید ،
قرمز ،
همسایگان شرقی شب های یکدگر
دستانشان همیشه گزارشگر
آن را که با زبان نتوان گفت
و چشم هایشان موسیقی
در بستر سکوت
□
از پنجره به کوچه نظر می کنم
بر سنگفرش
قد می کشند باز تن سایه ها
قندیل های شوم سیاهی .
□
شب است
دستت را
در دست من گذار
بگذار فال عشق ببینم . . .
جناب اقا مجیدی
بسیار دوست دارم که مقاله ای به این شاعر فقید و زاویه دید و ذهن و زبانش انگاشته شود و البته این از چون شما بر می اید که آشنائی بیشتری با ایشان داشته اید
فقط می تونم بگم خدا رحمتش کنه