سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

شعری از فدوی طوقان/ترجمه زهرا ابومعاش


فدوی عبد الفتاح آغا طوقان ، در سال 1917 م ، در شهر نابلس در کرانه­ی باختری رود اردن درخانواده­ای اصیل ، سنتی ، توانگر ، ادیب و فرهیخته ، دانش­پرور ، وطن­پرست و دارای موقعیت اجتماعی، که نسبش به آل­عباس می­رسد ، چشم به جهان گشود . برادر بزرگتر او ، ابراهیم طوقان ، از شاعران مطرح دهه­ی سی و چهل بود.

او به همراه نازک الملائکه ( پایه­گذار شعر معاصر عرب عراق) و هم میهنش ، سلمی الخضراء الجیوسی،از برجسته ترین بانوان شعر عرب ، هستند . او در خانه­ی بزرگی که پایبند به آداب و سنن جامعه بود ، پرورش یافت .

ابراهیم طوقان در واقع به عنوان پدر روحی معنوی برای فدوی به حساب می­آمد ، او فدوی را با دنیای شعر، آشنا کرد . فدوی، سرودن شعر را با گرایش رمانتیک و در قالب اوزان سنتی ، آغاز نمود و مهارت خود را در آن به اثبات رساند .سپس در همان مراحل نخست ، به شعر « حُرّ » یا همان شعر نو گرایید .

با پیش آمدن جنگ ژوئن 1967 و شکست اعراب ، بسیاری از شاعران عرب از تغزل سرایی به ستیزه­ سرایی ، روی آوردند . فدوی نیز به صف شاعران مقاومت مانند محمود درویش ، سمیح القاسم ، توفیق زیاد ، سالم جبران و معین بسیسو و دیگران پیوست و اشعار موثری را در غم ملتش سرود.

 

 

 

 

عنوان القصیدة : إلى صدیق غریب

للشاعره :فدوى طوقان

 

صدیقی الغریب

لو أنّ طریقی الیک کأمس

 

لو ان الأفاعی الهوالک لیست

 

تعربد فی کلّ درب

 

وتحفر قبراً لأهلی وشعبی

 

و تزرع موتاً ونار

 

لو أنّ الهزیمة لا تمطر الآن

 

أرض بلادی

 

حجارة خزیٍ وعار

 

ولو أنّ قلبی الذی تعرف

 

کما کان بالأمس لا ترعف

 

دماه على خنجر الإنکسار  

 

ولو أنّنی یا صدیقی کأمس

 

أدلّ بقومی وداری وعزّی

 

لکنت إلى جنبک الآن عند -

 

شواطئ حبّک أرسی 

 

سفینة عمری

 

لکنّا کفرخی حمام ...

دوست غریب من

 

اگر چون گذشته مسیر من به سوی تو هموار بود

 

اگر مارهای افعی کشنده

 

بر سر هر مسیری عربده نمی کشیدند

 

و برای خانواده و ملتم گور نمی کندند

 

و آتش و مرگ نمی کاشتند

 

و اگر امروز شکست ،

 

با خواری و ننگ، خاک سرزمینم را

 

سنگبا ران نمی کرد

 

و اگر قلبم را  که می شناسی

 

چون گذشته  بود

 

و خونش بر دشنه ی خواری و شکست نمی ریخت

 

و اگر من، چون گذشته ها ،

 

به خاندان و کاشانه و عزتم فخر می فروختم و ناز می کردم

 

 

(اگر چنین بود،) بی شک اکنون کنار تو بودم

                     

                     و کشتی زندگی ام  بر ساحل عشق تو ، لنگر می انداخت

                    

                     بی شک (امروز) چون دو جوجه کبوتر بودیم . ..

 

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا ابومعاش دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 06:57 http://www.bluelady1.blogfa.com

سلام و سپاس فراوان جناب فریبرز.

فریبرز شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 10:50

خانم ابومعاش
با درود. دستتان درد نکند. گزینش خوب و، نسبت به ترجمه های پیشین، بسیار روان تر و دلنشین تر.

پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد