برای جاودنیاد استاد لطفی و صدای محزون تارش
حالا نشسته ای
در قله های قطبی و هی غم را
کوک می کنی.
نه جان ِ من
لطفی ندارد این که تو بنشینی
با ساز خود
از مرگ˚ پرده، پرده نوا سازی.
ناکوک می زند؛
این سیم های بریده
ناکوک می تپد
این دل که روزگار درازی
مست ودخیل بسته ی سازت بود.
13/2/93
#محمد_جلیل_مظفری