سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نگاه تغزلی حسین منزوی/محسن_صلاحی_راد ‌

حسین منزوی از آن دست شاعران است که به‌دلیل نوآوری‌های پشتوانه‌دارشان جایگاه خاص خود را دارند و نمی‌توان آن‌ها را در سایهٔ این و آن قرار داد و نام برد. البته این حکم و بقیهٔ احکام این یادداشت بیشتر ناظر به منزویِ غزل‌سراست.


او نگاه تغزّلی معاصر را با احضار گستردهٔ واژگان درآمیخته و شعری آفریده که خواننده را، درعین‌حال که غافل‌گیر می‌کند، شدیداً در بُهتی عاشقانه فرو می‌برد.


شعر او در جریان خواندن اتفاق می‌افتد و نمی‌توان آن را حدس زد و یا در منزلی از منازل آن ایستاد و صرفاً از هیئت آن منزل لذت برد. به عبارت دیگر، شعریّت شعرهایش غالباً در محور هم‌نشینی کلام است که رخ می‌نماید؛ امری که او را در ردیف شاعرانی از قدیم چون انوری و سعدی و از معاصران همچون شهریار و عماد خراسانی قرار می‌دهد.


همین موجب شده که پیوند عمودی در غزل‌های او بسیار درخشان و قوی باشد؛ چون هر چه شاعر به انحراف‌ازنُرم در محور جانشینی کلام بپردازد خواندن شعرش کندتر و ایستگاه‌های خواننده در کلمه‌به‌کلمهٔ هر سطر یا بیتش افزون‌تر می‌شود، که اگرچه لذتی دیگر دارد (مثل لذتی که از خواندن شعر استعاری حافظ می‌بریم با درنگ‌هایی که بر سر هر تعبیرش می‌کنیم)، حرکت در آن کمتر ملموس است و جریان دریافت در آن دیریاب، و این در حالی است که در شعر منزوی ما به‌راحتی از سطری به سطر دیگر می‌رویم و لذتمان در روندی پویا و حرکتی تند هر لحظه بارورتر می‌شود.


توفیقِ دیگرِ منزوی، در رهایی اوست از نقاب بیمارگونهٔ معشوق سنتی؛ او زن را همچنان که در خلوتش می‌بیند و دوست می‌دارد تصویر می‌کند و می‌ستاید: «زنی که صاعقه‌وار، آنک، ردای شعله به تن دارد...» ردای شعله‌ای که پُر شور و شر بسی خرمن فکر را در ذهن ما به‌آتش کشیده است!


شعر او از تصویرهای زنده و ملتهب جان می‌گیرد: «خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود...» و ما در این تصویر چه بسا همراه با پلنگ چنگ گشوده‌ایم و به‌سوی ماه جهیده‌ایم.


تأثیر منزوی در اقران و اخلافش نیز بسیار چشم‌گیر بوده است، چندان‌که می‌توان به‌جرئت ادعا کرد جریان غالب غزل در دههٔ هفتاد و هشتاد شعبه‌ای از رود پُرتوان غزل منزوی است، که البته درنهایت تعبیری است از غزل او و نه لزوماً دنبالهٔ خلف آن.


این یادداشت کوتاه را با زمزمهٔ غزلی از او به پایان می‌برم:


زنی که صاعقه‌وار، آنک، ردای شعله به‌تن دارد

فرونیامده، خود پیداست که قصد خرمن من دارد


همیشه عشق به مشتاقان پیام وصل نخواهد داد

که گاه پیرهن یوسف کنایه‌های کفن دارد*


کی‌ام کی‌ام که نسوزم من؟ تو کیستی که نسوزانی؟

بهل که تا بشود، ای دوست، هر آنچه قصدِ شدن دارد


دوباره بیرق مجنون را دلم به‌شوق می‌افرازد

دوباره عشق در این صحرا هوای خیمه زدن دارد


زنی چنین که تویی، بی‌شک، شکوه و روح دگر بخشد

به آن تصوّر دیرینه که دل ز معنی زن دارد


مگر به صافی گیسویت هوای خویش بپالایم

در این فضا که نفس در وی همیشه طعم لجن دارد.


روحش شاد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*. تأثیر نحو این بیت در بیت زیر از فاضل نظری کاملاً هویداست: «آب طلب‌نکرده همیشه مراد نیست/ گاهی بهانه‌ای‌ست که قربانی‌ات کنند ...»



#حسین_منزوی

این یادداشت مختصر در اصل سال‌ها پیش (۱۳۸۸) قرار بود در یک ویژه‌نامه که برای حسین منزوی ترتیب داده بودند چاپ شود که به‌دلایلی این قرار به‌هم خورد و من هم بعد از مدتی فراموشش کردم. چندی قبل بین فایل‌هایم چشمم بهش خورد. به‌هرحال، به شتاب‌زدگی و ناپختگی دچار است



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد