دل، یاسه عشق تو نکو میداند
جان، یرلیغ سودای تو خوش میخواند
ییلچی رخت دلم به اولاغ گرفت
نویین لبت کجاست تا برهاند؟
مجد همگر شیرازی
●
کمترین اثری که حمله مغول بر فرهنگ ایران داشت، ورود مقداری واژه و اصطلاح مغولی به شعر فارسی سدههای بعد از آن است. استفاده شاعران از اصطلاحات بیگانه، رویکرد تازهای در شعر فارسی نیست. منوچهر دامغانی (متوفی 432 ق)، شیفته ادبیات و اساطیر عرب بود و بدین شیفتگی و تسلط، مباهات میکرد. بدیع الزمان فروزانفر، این ویژگی شعر منوچهری را چنین توضیح داده است: «منوچهری از ادبیات عرب به معنی جامع اطلاع کامل داشته و اشعار شعرای بزرگ آن ملت را از بر کرده، بر خیالات ایشان محیط بوده، میخواهد آنها را در فارسی بدون تصرّف و به همان حُسن که در عربی است، ادا کند. اسامی شعرای عرب و ابیات و ترجمه آنها و اوایل مطالع قصایدشان را در شعر آورده به حدّی که بعضی از قطعاتش، فهرست اسامی ایشان شده است». هم او، در باره انوری چنین قضاوتی دارد: «اشعار انوری، اغلب عربی الاسلوب و در حقیقت بدان ماند که مفردات فارسی را در قالب عربی ریخته باشند. و نیز بر جملههای عربی مشتمل است. و اینگونه کارها که مایه از میان رفتن تعادل زبان و لغت میشود، اگرچه اساساً بد و مردود است، ولی شاعر ما گاهی این جُمَل را چنان به کار میبرد که گویی عبارت پارسی و تازی را چون دو فلز مختلف با یکدیگر گداخته و در یک قالب ریخته، امتیاز ایشان را بُردهاند. چنانکه گاهی، به جهت این تخلیط و اضطراب، جُمَل خارجی رونق و جمال سخن خود را از دست داده، خواننده را متنفر میسازد».
این شیوه کار، اغلب جنبه اظهار فضل و به رخ کشیدن معلومات دارد. و البته، ما منوچهری و انوری را به واسطه این نوع اشعار، ستایش نمیکنیم. بلکه، شعرهایی از آنها در خاطر مخاطبان رسوب کرده که عاطفه سیال و سادگی زبان آن شعرها با روح مخاطبان سخن میگوید.
همین معامله را خاقانی شروانی با فرهنگ مسیحی در شعر خودش داشته و از آن برای تمایز بخشیدن و شخصیت دادن به جایگاه ادبیاش استفاده کرده است. ترساییات خاقانی، بخشیش به خاطر ریشههای خانوادگی اوست، اما اغلبش به گمان من جنبه مفاخره دارد.
در قرن هفتم و با حمله مغول به ایران و تسلط ایلخانان بر ایران، بعضی از شاعران هم به فکر افتادند که با لغات مغولی برای خودشان نزد حکمرانان مغول و عوامل و افراد ذینفوذ آنها، جایگاهی دست و پا کنند. معروفترین شاعران در این حوزه، پوربهاء جامی است که چندان راه افراط در استخدام لغات مغولی پیموده، که این خود عزیزی او، برای عامه مخاطبان، هیچ نوع ارزش ادبی ندارد و فقط گروهی خاص از پژوهشگران، به ارزش تاریخی آن فکر میکنند.
رباعی مجد همگر در همین بستر فرهنگی به وجود آمده است. مجد همگر در دوره استیلای مغول میزیست و شاعران به دلیل وابستگی به صاحبان قدرت، مجبور به انطباق خود با سلایق ایلخانان و اهل دربار بودند. البته، گرایش مجد همگر به اصطلاحات مغولی، مخصوصاً در رباعی بالا، بیشتر جنبه تفننی دارد و رویکرد اصلی شاعر، استخدام لغات مغولی نیست. به عبارت دیگر، این رباعی را در شمار شعرهای محفلی میتوان به شمار آورد که خواندنشان در محافل، علاوه بر ایجاد حس احترام و توجه در مخاطبان مغول، باعث سرگرمی همصنفان شاعر هم میشده است.
خواندن این رباعی، هیچ لذتی به مخاطب امروز نمیبخشد و نقل آن، صرفاً به خاطر یادآوری این نکته است که این قبیل تفننهای زبانی و لغتورزی و معاشقه با واژگان بیگانه، کمکی به اعتلای شعر نمیکند. کاری که بعضی شاعران جوان ما با لغات انگلیسی میکنند، بیشتر از همین مقوله است و پدیده تازهای نیست. تکرار یک تجربه شکست خورده، حاصلی جز هدر دادن زمان و زبان ندارد.
●
برای کسانی که میخواهند بدانند مجد همگر چه میخواسته بگوید، توضیحی در مورد لغات مغولی رباعیاش میآورم. توضیحات ما بر اساس فرهنگ واژههای مغولی ـ ترکی است که به صورت تعلیقه در جلد چهارم تاریخ مبارک غازانی رشیدالدین فضلالله همدانی ویراسته محمد روشن و مصطفی موسوی آمده است.
یاسه/ یاسا. به معنی مجازات و سیاست کردن است.
یرلیغ/ یرلغ. فرمان مکتوب و اعلان و اخطار.
ییلچی/ ایلچی. رسول، قاصد، مأمور وصول مالیات.
اولاغ/ اولاق. اسب چاپار، اسب کرایه.
نویین/ نویان. به معنی فرمانده، امیر، حاکم است.
●
منابع:
سفینه مجلس، سده هشتم ق، ص 528؛ سخن و سخنوران، ص 136، 334
●●