سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

فسفر/محمد علی شاکری یکتا




یک شب میان آبی نیلوفر

روح بَرَهمَنیِ خود را

در زادگاه مهر تو می‌نوشم.

تلخی مکن به آینه‌ها شاید

این چرخه‌ی مدوّر بی‌مقدار

تکرار می‌شود تو و باران را


پشت نگاه این همه ناممکن

از فسفر خیال که می‌تابد

درخود خزیده کرمک شبتابی؟

رخصت بده!

رخصت بده قدم بزنم اینجا

زیر درخت معرفت این خاک.


این خاک

در ذات روشنای پرآشوبش

سبزینه‌های تاک

سبزینه‌های تاک

باشد که خنده از لب نوشین‌ات

نوشیده رند عافیت اندوزی

درسایه‌های زنده‌ی دیدارت

افتاده مست ،عاشق غمناکی

رخصت بده قدم بزنم اینجا

در پای تاک

درپای تاک.


تالاب ، رنگ قطبی خورشیدت

من ماندم و کناره‌ی جنگل ها

اکسیژن و رطوبت نامت را

در سینه می‌دمم

تا میوه‌های نم زده‌ی این کاج

از گوشه‌های قطب برویاند

شعری که من سرودم و باران برد

شعری که من سرودمت آهسته

در های و هوی این همه نابودن

تا کوره راه شیری تابستان

از بازتاب روشنیِ افلاک

رخصت بده قدم بزنم در تو

تلخی مکن به آینه‌ها ، شاید

شایدهزارمرتبه

شاید هیچ.


نوسروده‌ای از دفتر " سرگردانی در آینه‌های شکسته"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد