سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

یادی از گذشته ها/سید مرتضی معراجی

« با تودیشب تا کجا رفتم ؟» ...

دوستان بودند و می دیدند

« پا به پای تو که می بردی مرا با خویش » ...

مثل بسیاری زشب هایم

« تا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشمم آشنا رفتم »

شعر می خواندم

شعر «سبز» ت را

این کهن سدری که پروردی

با دل پاکت

با مدد از ریشه های ِ زنده در خاکت

ـ گاه گریه التیام درد و داغی نیست ـ

راوی ِ افسانه های سرزمین ِ درد

« ارغنون ِ» آتشین آوا

شعله ی گرم « زمستان » سوز.

مجمر افروز آتش ِ « از این اوستا » - آه

گـُرد مَرد ِ « آخر شهنامه »

پیر ِ عرصه ی ناورد

« مرد ِ مردستان»

« دوست دارِ این کهن بوم ِ» صفا پرورد

«ماث» گـُند اومند 

شیر پیر بیشه ی اندیشه ها

ای مرد

ای «امید » نا امیدی ها

این خبر دیدی مرا امشب چه ویران کرد

« در حیاط کوچک پاییز در زندان»

در دل ِ این ...

ـ خود تو می گفتی ـ

« دوزخ امّا سرد »

باز دیشب تا کجا رفتی ؟

« مست سرنشناس پا نشناس »

باز خود را تا کجا بردی ؟

دوستت دیدی چه کرد آخر

تا به دشمن از غم او التجا بردی ؟

زندگی می گفت ...

امّا

ناگهان « ناخوانده مهمانی که ما را می برد با خویش »

« ... آن هنگامه ی محتوم ...» دیدی ؟

« عاقبت از در درآمد زود »

و چه بی شرم و وقیحانه

از میان ِ چشمهای ِ ما ترا بربود.

« من همیشه یادم است » ...

آری « خروس ِ پیر»

این که بسیاری

هرچه داریم از تو و از زحمتت داریم

از « خراش ِ سینه » ات

دیریست بیداریم

ـ گاه مرگ و عشق با هم در می آمیزند ـ

گرچه در سوگت

بعدِ بُغضی گریه هم کردم

غم که بسیار است

بغض امّا ...

آه

بغض هم نا چیز ترهم درد

گریه هم کوچکترین کار است

یا نمی دانم ...

ـ واژه هایم کو ؟ـ

آه ... می بینی ؟

واژه در سوگت عزادار است.

اوستادم ـ وای

گر مرا سستی به گفتار است

در غمت

قلبم از اندوه سرشار است ...

سرشار است ...

سر شار است ...


یادی از گذشته ها برای امیدی که رفت :                                                                           خبر برای همه ناباورانه و سخت بود بخصوص برای منی که از 13/14 سالگی آشنایی جدی و رسمی ام با شعر فارسی به نام « مهدی اخوان ثالث (م.امید) » پیوند خورده بود خبری که یک شبه دهان به دهان رسیده بود تا کرمانشاه و از طریق رادیوهای خارجی هم تایید شد و ما شنیدیم و ... من مثل اشک کلماتم در تنهایی فرو ریخت ... و بعد در گوشه ای از پارکی با دوستان جوان جمع شدیم و از او گفتیم و ... خواندم :

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد