سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

شعر و کاهش مخاطب/محمد رضا راثی پور

اگر چیزی بنام هنرهای کلامی که منعکس کننده بازخوردها و احساسات آدمی از محیط و دنیای درون و بیرون نیست وجود نداشت ، شاهد انتقال تجربه و خرد بشری به نسلهای بعدی نبودیم و چه بسیار تکرار مکرر اشتباهها و خطا ها رخ داده بود.هر چند در یک نگاه منصفانه  ،با توجه به خیره سری های سرشت بشری و جزمیت مخصوص انسان که همیشه خود را عقل کل و مرکز آفرینش می داند همیشه امکان استفاده از تجارب وجود ندارد وگرنه اینهمه شاهد تکرار تاریخ نبودیم .ولی همین موارد مثبت نیز قابل برجسته کردن و برکشیدن است و اهمیت هنرهای کلامی را نشان می دهد.

گاهی فکر می کنم که اصرار و تاکید تقلیل گرایانه برخی از منتقدین که سعی دارند راه مباحث اخلاقی و تعلیمی را از شعر جدا کنند و شعریت محض را تبلیغ می کنند ، بطور محسوسی باعث کاهش مخاطبان شعر و در عین حال جنبه کاربردی شعر شده است.

شاید هم منظور نظر آنان پرهیز از صراحت و بیان مستقیم است اما هرچه بوده موجبات ناکارآمدی شعر را فراهم آورده است.

مدتهاست که شعر نقش اثباتی و تعلیمی و سرگرم کننده خود را از دست داده و تنها منحصر به بعضی حظ های ذوقی و آن هم مختص اهل فن شده است.برای بسیاری از مخاطبان شعر خوب شعری است که احساس همذات پنداری را در آنان بر انگیزد وگرنه رفتار شاعر با کلمات و ساختار شکنی و کشف و شهود شاعر که البته رنگ تکلف را نیز دارد مخاطب را از شعر دور تر و دور تر می کند.

نظرات 2 + ارسال نظر
راثی پور جمعه 23 مهر 1395 ساعت 08:41

سلام و عرض ادب

خوشحالم از اینکه با بنده هم نظر هستید

فریبرز دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 19:13

«[تقریبا نقل به معنی:] اصرار و تأکید تقلیل گرایانۀ برخی از منتقدین که سعی دارند راه مباحث اخلاقی و تعلیمی را از شعر جدا و شعریت محض را تبلیغ کنند، به طور محسوسی باعث کاهش مخاطبان شعر و در عین حال نادیده گرفتن جنبه کاربردی شعر شده است.»
الحق سخن بجایی است که تیر انتقاد را در قلب هدف نشانده و سخنی سنجیده گفته است. گروهی (؟) از این منتقدین هم - نه ناقد فوق- آنانند که از فلسفۀ شعر گریخته و یا، بهتر گفته شود، به "فلسفۀ زبانیت" در شعر روی آورده اند! این در واقع همان شکل الکن و افراطی ناآشنا سازی و غریب‌گردانی است. شاعر در این جا تنوری های بی اساس، و یا سست پایه ای می تراشد و در این مسیر گاه، به اصطلاح، "اشعاری" (؟) هم می نویسد و با نادیده گرفتن نقش اساسی و اصل زبان، که همان ارتباط اجتماعی از طریق هنر است، خواننده را، هر که باشد، از گرد شعر می گریزاند تا به زعم خود شکل مدرنی از شعر ارائه کند- شکلی که بی سابقه است- و تئوری خویش را به اثبات رساند. راقم مخالف نو آوری نیست، مبلغ آنست، اما در این گونه اشعار نه تنها جذابیتی نمی یابد، که در بسیاری موارد خواننده را در هزارتوی یافتن کلمات چیده شده در بر هم و خیره در چشمهای هم به دنبال دست کم نوعی معنا سردرگم می بیند. چنین شعری تنها برای نویسنده اش معنا خواهد داشت، اگر داشته باشد؛ و اگر داشته باشد، علت آنست که خلاء نحو و بیان نیکو را خود به هنگام خوانش "شعر" خویش پر می کند و در این راه گاه از زیر زمین خانه سر در می آورد و گاه چنان دست بر زهار کلمات می کشد که تکمۀ معنا اگر نه برای او، در ذهن خواننده گسیخته و مفقود گشته است. عرق بر جبین و بغل می نشاند و نگاهی در پس آینه می اندازد در جستجوی خاطره ای سپری شده و نوستالژیک و هم خویش و هم خواننده را سرگردان رها می کند. این زبانیتی است که در آرزوی چیزی فراتر از واقعیت تاریخی و افق شاعرانه است! شاعران مفسران زمانۀ خودند و پیام آور رهایی از بند جهالت. شاعران رزمندگان میدان نبرد و فلسفۀ آنان آگاهی بخشیدن است، به زیبا ترین شکل ممکن؛ آنان در کار تدارک آن خیال دل انگیزند که نیست چیزی جز آرزوی بشریت برای برابری و زیست انساندوستانه.
زبانیت شما در شکل کنونی اش مکانیت و زمانیت ندارد: راه به گمراه یافته است. مگر آن که از مسیر بیهوده گویی بیرون افتد و به اصل فلسفۀ شعر بیاندیشد- به فلسفه ای که هدفی ندارد جز تغییر واقعیت بزرگ هستی انسان؛ تنها در این زمان است که در مسیری سره و بالنده قرار می گیرد و راهی به جایی خواهد برد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد