دلت بگیرد و قصدِ سفر نداشته باشی
به زیرِ تیغِ عدویت ، سپر نداشته باشی
غروب جمعه بیاید دلت پُر از گِله باشد
برای دردِ دلت ، یک نفر نداشته باشی
تمامِ دلبرکان ، در کمینِ عشق تو باشند
ولی تو ، جُز به عزیزت ، نَظَر نداشته باشی
به فُحشِ نا پدری ، تا سپیده ، اشک بریزی
ولی برای حمایت ، پدر نداشته باشی
به جیغ های بنفش زمانه ی بد و نکبت
بر عکس بختِ همه ، گوشِ کَر نداشته باشی
بگیرد از تو تصادف ، تمام زندگی ات را
وَ تو! برای شکستن ، کمر نداشته باشی
دلت در آتشِ عریانِ نا رفیق بسوزد
تو! هیچگونه برایش خطر نداشته باشی
درختِ بُغض ، شکوفه دهد مقابل چشمت
برای ریشه کَنیّ اش ، تَبَر نداشته باشی
عروسِ قلبِ تو ، با دیگری به حِجله نشیند
برای کُشتنِ یارش ، جِگر نداشته باشی
شبانه ، مادر پیرت ، سر ِ نماز بمیرد
تو! از غروبِ غریبش ، خبر نداشته باشی
به پیری ات ، پسران رقیبت عربده جویند
تو هم برای حمایت ، پسر نداشته باشی
تبر نداشته باشی...
پدر نداشته باشی...
جگر نداشته باشی...
خطر نداشته باشی...
#سالارعبدی
دهم آبان 1395
تنها کانال رسمی سالار عبدی
http://telegram.me/abdiisalar
خیلی به دل نشست عالی بود
خیلی به دل نشست عالی بود
خیلی به دل نشست عالی بود
خیلی به دل نشست عالی بود