سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سحر گاهی/ توکل بیلویردی





چندش آورست

زنگ ساعتی که غیر اضطراب 

در دلت نیاورد

خستگی روزگار را

آنچنان که کوه از تنش غبار را

آنچنان که یک درخت برگ از تنش

می تکانی و عبوس سوی صبح تلخ

می کنی نگاه

آه این همان ملول چند و چند ساله است

این همان وکیل بند منزجر 

می دهد ترا تکان بلند شو

سد جوع کن به نان کهنه ای

شکر کن هنوز زنده ای

تا کجا ترا کشد به دار

انتظار

نظرات 1 + ارسال نظر
س.س.طارمی سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 01:31

تکان دهنده بود شعرتان جناب بیلوردی. سپاس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد