سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

چرا ادبیات نمی دانیم؟ / روح الله صالحی




کشورهای دنیا را با نامی برجسته می شناسند.روسیه را  با رمان نویسی و آلمان را با فلسفه و انگلستان را با نمایشنامه و ایران  با ادبیات و شعر زبانزد شده است ادبیات کلاسیک ایران از هر سمت که نگاهش می کنی آن قدر پر بار هست که هیچ گونه نمی توان ایران را خالی از شعر و ادبیات تصور کرد.

این روزها اما حال و روز ادبیات خوش نیست آن قدر که تا همین چند سال پیش کنار قرآن لب طاقچه کتاب حافظ لای ترمه زری دوز شده بود که به وقت دلتنگی تفألی به غزلی زد

به قول اصغر فرهادی که گفته بود توی فرانسه از من پرسیدند آن پسرک  توی فیلم سر چهارراه مواد می فروخت؟

 گفتم فال حافظ و حیرت کردند که در ایران و سرچهاراه هایش شعر شاعرانش را می فروشند؟

روز حافظ ، کلیپ مستندی دست به دست شد که از جوانان دانشجو می پرسیدند شعری از حافظ بلدی و به زور دست و پا شکسته مصرعی جور می شد.

کشوری که بنیان فکریش بر شعر و نظم ادبی استوار شده به جایی رسیده است که نسل دانشجوی هنر، شاعر ملی اش را نمی شناسد دلیل کجاست؟

درس ادبیات را به مثابه علوم باید پاس کرد و چند لغت را طوطی وار حفظ نمود که کارنامه پر طمطراق جلوه دهدکه دانش آموز این ها را یاد گرفته است. وقتی به جای درست خوانی به دانش آموز می گویم معنی اش را بنویس و حفظ کن می شود کتاب فارسی که وقتی بازش می کنی زیر تمام جملات و اشعار معنی با مداد نوشته شده است 

مگر حافظ و سعدی و فردوسی و...به زبانی غیر از فارسی  شعر سروده اند که نیاز به ترجمه دارد؟ و اجازه نمی دهیم ذهن بر اثر تمرین و ممارست خودش  معانی و صور خیالش را کشف  و ضبط کند.

ادبیات روح زنده ی هر جامعه است که با هارمونی کلامی و ایماژ ذهنی رفتار را به سمت تبادل فکر  و تعادل روح پیش می برد.

این که خاقانی شناسی درسی باشد برای ارشد ادبیات، ناشی از سختی زبان خاقانی نیست از تنبلی ذهنی نسلی است که نمی داند چطور باید کلمات را استفاده کند و معانی هم پایه را بیرون بکشد

با چنین نگاهی هرگز بیدل را نمی فهمیم  اما کمی آن طرف تر برای فارسی زبانان هندوستان حکم حافظ برای ما  را دارد

بحث بر سر چگونگی شعر کلاسیک و ادبیات معاصر نیست بحث بر سر اینست که تصویر جهان از ما به واسطه ادبیات در حال کمرنگ شدن است.

شعرای نسل نو ما در حال کپی کردن از روی دست هم هستند و دانشجوهای ما شعر بلد نیستند حتی از رو بخوانند و بعد می گویم چرا بلد نیستیم حرف هم را بفهمیم?!

برای حرف هم را فهمیدن لازمه اش اینست که هر دو طرف معانی مشترکی از کلمات داشته باشند  واین در حالیست که این روزها نمی دانیم (دوست )با (رفیق) چه فرق بار معنایی دارند.

جامعه ای که ادبیات نداشته باشند با دست هایشان حرف خواهند زد و دست بلد نیست با ذهن هماهنگ شود و خشونت حتمی است

شعار سال بهداشت جهانی را باید جدی بگیریم و لازمه حرف زدن تسلط به نحو جمله است و بار معنایی که هر کلمه می دهند  و کشف ایهام و کنایه و آرایه های ادبی ...ما معمولا نیم ساعت از دعوا که می گذرد انتهای بی حالی در جر و بحث می گوییم که( منظور من این نبود شما بد برداشت کردید) 

ادبیات را باید از دورس نمره دهی جدا کرد و به کارکرد پژوهشی نمره داد تا اینکه بخواهیم  معنی کلمه به کلمه ی شعری را بگویند که فارسی سلیس نوشته شده است

ادبیات روح سیال  هرجامعه ایست و هرچه غنی تر باشد روح سبک تر می تواند در جریان زیبایی سیر کند و کمتر دچار افسردگی و خستگی خواهد شد و اگر نگران خمودگی جامعه  هستیم  لازمه اش دانستن ادبیات کشور است



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد