سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

میخکوب / رضا سید حسینی


بغض ها در گلوی یک کتری 

آنقدر مانده تا رسوب شده

چای را رو به لامپ میگیرم

استکانم پر از غروب شده


من تمام غروب هایم را

استکان پشت استکان خوردم

روز هم با تمام خستگی اش

رفت... حالم دوباره خوب شده


روز رفت و دروغ ها کم شد

از هیاهوی بوق ها کم شد

یا اگر هست، باز شکر خدا

شب کمی ساترالعیوب شده


خودم از پشت پنجره دیدم

روز بی قید و لااُبالی را

چقدر واجب حرام شده

چقدر حرمت وجوب شده


عشق در درس سرد دانشگاه

شده یک قلب تیرخورده فقط

که به دستان خسته ی خودکار

روی هر میز خالکوب شده


کوه افتاد دست معدن چی

جنگلی دست یک ذغال فروش

شهر حالا تمام دل خوشی اش

چارتا تکه سنگ و چوب شده


هم تبر میزنند پای درخت

هم بمیرند بی هوای درخت

مثل کرمی که لابلای درخت

لقمه چرب دارکوب شده


دل آیینه سنگ تر شده باز

نفس خانه تنگ تر شده باز

قفل، این قفل های پنجره کُش

باز پابست چارچوب شده


...

آه برگرد آخرین عابر!

مطمئنم در این خیابانی

چشم سبز چراغ راهنما

رو به شال تو میخکوب شده



#رضا_حاج_حسینی


.............................

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا جمعه 21 اردیبهشت 1397 ساعت 11:14 http://bihamta96.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد