سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

زرگری در سمرقند / بتول احمدی


من؟ گریه؟ رد اشک که بر پلکِ...؟ هیچ وقت!

یک آدم موجّه عاقل که هیچ وقت...!

دکتر! مریضی ام شب سردی شروع شد
از یک خیالبافی باطل که هیچ وقت ...

از فکر حرف و خنده ی روزی هزار بار ...
تا طرح بی‌نهایت رایتل که هیچ وقت ...

از سرچ اسم و عکس و نشانی و ... هیچ چیز!
لعنت به این نفهمی گوگل که هیچ وقت ...

(پیدا نمی‌کنم وسط جمعیت تو را
این عکس دسته جمعی بی‌خاصیت، تو را_
گم کرده در میان خودش، نه، تو نیستی
لعنت به هر تشابه اسمی! فقط تو را ...)

دکتر نشست و دست به پیشانی‌ام گذاشت:
"یک کِیس ناامید خل و چل که هیچ وقت ..."

(پیشانی‌ات بلند، پریشانی‌ات بلند
آوازهای مست خیابانی‌ات بلند
بالا بلند عشوه‌گر نقش باز من!
دنباله‌دار ِ قسمت پایانی‌ات بلند!
راهی که تا همیشه به آن فکر می‌کنم...
دیوارهای خانه‌ی سیمانی‌ات بلند
در عکس هفت سالگی‌ات غرق می‌شوم
رویای روزهای دبستانی‌ات بلند...
خوابم نمی‌برد که تو را آرزو کنم
شب مثل خواب‌های زمستانی‌ات بلند)

دکتر خمیده تر شد و نبض مرا گرفت
خون بود، خون، خلاصه ی یک دل که هیچ وقت ...
___
در دفترم نشسته و فریاد می‌زند
یک شعر عاشقانه‌ی "ناقص" که هیچ وقت
"کامل" نشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد