سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

رنگ / محسن صلاحی راد




رنگی که دیگرانم،
      رنگی که من همانم،
من،
   من،
      چه باک،
         باز همان من.

(آن شیخ را بگویید:
«ایشان بگو به خود، که فریبایی.
تو هیچ باش و کلّ جهان باش.
بگذار من همان من.»)


من،
   من،
      نه بی‌کرانۀ اقیانوس،
نه پهن‌دشتِ دریا،
نه سیل‌وارِ رود،
               نه چشمه،
               نه جوب حتی؛
آبی که ریخت از کفِ دستی،
آبی که خُردناک،
               که جاری،
                   نه بیش ازین،
تا لحظه‌ای نه‌چندان،
    چشمی به هم بزن
         که تمام است و
              همچنان من.


پرسه / محمد رضا راثی پور



و باز نم نم باران ارغوانی حزن
میان این همه مردم چقدر تنهایم
میان این همه مردم که چتر وا کردند
چه بی پناهم و در معرض نفوذ ، هنوز
و آرمانها ، آری چه آرمانها
که زیر پای تلاش معاش
لگد شود هر روز
میان این همه مردم
همین مجسمه های یخی که حسی را
بجز بطالت  و تکرار بر نه انگیزند
مواظبند  که در گیر خیر و شر نشوند
شتابشان که از این بیش خیس تر نشوند

و چشمهایم می جوید و نمی یابد
به جستجوی تو ای ناشناس ترس انگیز
ربودن تو ، جنون پلنگ می خواهد
و بر زمختی هر صخره ، خط خونینی
که نقش سعی مدامست اگر چه نافرجام



و باز نم نم باران ارغوانی حزن
غروب حجله نیاراست جز فریفتنم
عجوزه ای که به زور لعاب و ضرب گریم
طراوتی به رخش داده ناشیانه ترین
میان این همه مردم چقدر تنهایم
میان رهگذرانی که نا شناسی تو از شمار بیهدگی شان فرا ترست
و همنشینیشان با هزار سال جهنم برابرست
چراغهای نئون حجله کرده اند درست
درون بستر تسلیم ، شهر منتظرست
که پا به حجله گذارد جناب تاریکی
حریر پاره عصمت ، خود آشکار کند
که بین زور و رضا نکته ایست باریکی

    خرداد ۷۲
بازسرایی امسال

شاملویی که من می شناختم / محمد محمد علی



کتاب شاملویی که من می شناختم ، محصول یک دوره همراهی و آشنایی نویسنده شهیر محمد محمد علی با احمد شاملو شاعر فقید است که که در سال 1392 در تیراژ 1000 نسخه و با قطع رقعی به چاپ رسده است.

در خلاصه ای که  در پشت جلد کتاب آمده نویسنده غرض و مقصود خود را چنین بیان می کند:

کسی نبود که حالا مثلا نه  با یادداشتی یا حتی نقدی بر شعرهایش یا ذکر خاطراتی از او ،  شیرازه اش را ببندیم و گفته باشیم ادای دین کرده ایم.او ایستاده بود بر قله رفیع شعر معاصر  این مرز و بوم که نه من ،  بل خیلی ها نتوانستند طی نیم قرن،  جامه ای نه به اندازه های قد و قواره هفتاد و چند سالگی اش  ، بل نه حتی متناسب با ایام جوانیش بدوزند

چرا کلاسیک‌ها /فرهاد قنبری



شاید بسیاری در ذهن خود این سوال را داشته باشند که فیلسوفان و نویسندگان چند هزار سال پیش و ادبیات کلاسیک چند سده پیش (نمایشنامه، شعر، رمان و داستان کوتاه) برای انسان قرن بیست و یکمی چه دستاوردی می تواند داشته باشد. شاید عده‌ای از خود بپرسند(کما اینکه مدام با این سوالات در جامعه و شبکه‌های مجازی مواجه می‌شویم) که سعدی و مولوی و شکسپیر و مولیر و دانته و بالزاک و داستایوفسکی و...، چه چیزی برای انسان امروزی دارند؟ یا سقراط و افلاطون و ارسطو و اوریپید و سوفوکل و آیسخولوس چه نسبتی با زندگی انسان امروزی دارند و یا کدام دغدغه از دغدغه های انسان امروزی را نمایندگی می کنند و اصلا آیا از چنین توانی برخوردارند؟

آنچه باید به آن توجه داشت این است که شاید کلاسیکها شاید پاسخی دم‌دستی و سرراست برای بحرانهای وجودی و زیست محیطی و سیاسی-اجتماعی انسان جدید قرن بیست و یکم نداشته باشند (چرا که آنها هم فرزندان زمان خویشند) اما همه آنها شیوه ای از بودن در جهان و چگونه نگریستن به جهان و مهم‌تر از آن، چگونگی و شیوه اندیشیدن را می‌آموزند. آنها به ما می آموزند و ما را وادار می‌کنند که به هر چیز بدیهی انگاشته شده ای تن ندهیم. آنها به ما یاد می دهند در مقابل هر چیزی علامت سوال قرار دهیم. آنها به ما یاد می دهند تا از زاویه ای دیگر به مسائل بنگریم. آنها دریچه و چشم انداز جدیدی از نحوه اندیشیدن را به رویمان باز می کنند.
ادبیات و فلسفه به ما یاد می‌دهند که از نگاه ساده‌انگارانه و خطی به مسائل دست برداریم و از قضاوت‌های قطعی و آنی در مورد مسائل تاریخی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی گذر کنیم.
ادبیات و فلسفه به ما یاد می‌دهند که به انسان با دید عمیق‌تری بنگریم و نگاهی بر نیمه تاریک انسان و نیروهای شر پنهان شده در ناخودآگاه او داشته باشیم.
ادبیات و فلسفه به ما یاد می‌دهد که چگونه به یک درخت، به کوه و دریا، به یک قطعه موسیقی، به صحرا و دشت و طبیعت نظر بیافکنیم.
ادبیات و فلسفه به ما یاد می‌دهند که چگونه از ابتذال روزمره رهایی پیدا کرده و اسیر روزها و ساعت‌های تکراری نشویم.

یک انسان اهل فکر و فلسفه، کم کم به انسانی تبدیل می‌شود، که از سخن گفتن و نگاه کردن و شنیدن و مکث کردن و سکوت و همه چیزش نشانه‌ای از تامل و خردمندی را از خود نشان می‌دهد.
فلسفه و ادبیات به ما پرسشگری و تفکر را می‌آموزند. آنها چیزی را به ما می آموزند که می توان آن را بزرگترین بحران عصر رسانه و تکنولوژی قلمداد کرد و آن بحران تفکر و اندیشه است.
@kharmagaas