......
1
معصوم بود؟
شاید که در تصور تو معصوم
یک سیب زیر بارش باران است
سیبی که از خیال خدا میآید
و از نسیم هیچکس آبستن نیست
سیبی که از روابط بین گلو و کارد
و کاخ و کومه هیچ نمیداند
2
معصوم بود؟
شاید که در تصور تو معصوم
چیزی میان گربه و گنجشک است
چیزی که نه گناه گربگیاش را انکار ،
و نه به سادهلوحی گنجشکیاش،
اقرار میکند
چیزی که سخت در درون خودش میلولد
و هرزمان
که خشم یا گرسنگیاش میگیرد ،
دستی به سوی جیب بغل برده
گنجشک ترسخوردهی خودرا
بیرون میآوَرَد
و کلهی کلافهی کالش را
میبلعد
بیآن که قطرهای خون
یا ذرهای جنون
به جا بگذارد
3
معصوم بود؟
شاید که در تصور تو معصوم
یک جفت دست کوچک و زیباست
در ذهن شعر عاشقانهی سعدی
که جز برای ناز و نوازش
بیرون نمیشود
و فکر میکنی
کوبیدن و گرفتن و بستن
شلیک و انفجار و شکستن
در حوزهی تخیل آنها نیست
حال آن که این، خلاف خلقت دست است.
4
معصوم بود؟
کِی؟
کَی؟
کجا؟....
18/3/92 ونداربن