سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

از چشم خیس بهاران/امیر علی آذر طلعت

http://s3.picofile.com/file/8212988342/%D9%85%D8%B1%D8%B4%D8%AF_%D8%A7%D8%B0%D8%B1.jpg


تا ساعت چیدن ابر از چشم خیس بهاران

در برکه ی خواب ماندیم با یک سبد بوی باران

با لاتر از کرت بی آبپای مترسک شکسته ست

پیداست فردای گندماز غارت کشتزاران

از حیطه ی ظهر تاراج تا نا کجای نفس گیر

بر قامت دشت پیچید چون هاله گرد سواران

یک آسمان تکّه ی ابر می ریخت از چشمهایش

وقتی که زل می زد آن مرد بر قلع و قمع تتاران

بعد از خرابی نمانده ست در گوش این قوم ، حتی

یک حرف بی رنگ چون باد از قصه ی روزگاران

رفت آن زمانی که ماندن تاویل یک سرکشی بود

با دوده ام در تلاقی ست تکوین آئینه زاران

بوی یهودای ترفند برخاست از شام آخر

در سایه سار صلیب است مهمانی دوستداران

یک لحظه از چوبه ی دار خالی نشد شانه ی من

آغاز عمر دوباره ست جان کندن سربداران

اوقات تنهائیم را همراهی دشنه پر کرد

تا حق نان و نمک شد پامال این نابکاران

 

مرداد 80

نظرات 1 + ارسال نظر
اوکتای شنبه 7 آذر 1394 ساعت 09:05

سلام و درودها

دستتان درد نکند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد