سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

جهان شعری هوشنگ بادیه نشین / رضا قنبری


بازکن، دروازه‌بان شعر این در را به رویم *
جهان شعری هوشنگ بادیه نشین

«یک لحظه زیستم / در زیر آسمان بلورین دست او / باران لطف‌ها / سرشار کرد پهنۀ خشک کویر را / آن لحظه زیستم / در لحظه‌یی که طعم دگر داشت زندگی / گلدان هر نفس / پر بود از ترانۀ زرین یاس‌ها / این زندگی و قصه تلخ بود و نبود / یک لحظه کاش بود.» (او با غروب رفت آتش تلخ ص ۱۰۷ و ص ۱۰۶)

«بادیه نشین» به معنای دقیق کلمه، شاعر نابغه‌ای است که کمتر دیده شده و چه در دوران حیاتش و چه در دوران پس از مرگ، در میدان شعر، نبوده! او حاشیه‌نشین شعر نو بود.

شعر او، در دوران خودش، از بسیاری از هم‌نسلانش جلو‌تر و نوآورانه‌تر بود. به‌طوری که تأیید و تشویق شاعرانی مثل شاملو، اشکوری و خویی را به دنبال داشت.

برخورد او با زبان و ساختمان شعر، بسیار جسورانه‌تر و جلو‌تر از شعر و شاعران هم‌دورۀ خودش بود. عبارت‌سازی‌ها و ترکیب‌سازی‌های متفاوت او، موسیقی و وزن تلفیقی، آوردن صداهای طبیعت (پرندگان، باد، سگ و…)، پیوند ذهنی تقریباً شهری با طبیعت، کنایه و استعاره‌های چندلایه و عمیق، کنش تصویری شدید، به طوری که تصاویر به طور سیل‌آسا و هجومی، در بستر روایت، به سمت مخاطب هجوم می‌آورند و یک ذهن درویش‌مآبانۀ مدرن! از عناصری هستند که شعر او را از شعر شاعران دهۀ ۳۰ و ۴۰، به مفهوم عمیق کلمه متمایز می‌کند:

«در کلیسای دریا / گفته شد مردی امشب بمیرد / در فضا، موج‌های دعا رفت / در کلیسای دریا / چلچراغ مه افتاد و بشکست / میز بر صندلی کوفت / سقف بر چار دیوار» (از کتاب آتش تلخ)

ترکیبات عجیب و نو (نسبت به آن زمان) و عبارت‌سازی‌های خاص و ویژه، از مهم‌ترین عناصر شعری «بادیه نشین» است. او ذهن عجیبی برای ساختن عبارات و ترکیبات خاص، در جهت القای نگره‌ها و مفاهیم مورد نظرش دارد، اما به جرئت می‌توان گفت که هدف او از این کار صرفاً القای (منتقل کردنِ) یک سری مفاهیم نیست، بلکه نوعی دغدغۀ شدید فرمی و زبانی هم در عملکرد او دیده می‌شود، او از این ترکیب‌سازی‌های خاص و موسیقی و وزن ترکیبی برای به دست آوردن قالبی خاص و زبانی ویژه استفاده می‌کند و سعی در دادن تشخص و تفاوت به شعرش را دارد! جسارت او در تجربه‌گری در حوزۀ زبان، بستری را برای او فراهم می‌آورد که عملاً نبوغش را هم در حوزۀ زبانی و ساختاری و هم مفهومی، آزاد کند: «دست غروب / خنجر آلوده می‌کشید / ره را قطار باد / به خط اوفتاده بود / فتنه / درون دره تنگ کبود رنگ / چون چشم ره زنان / به کمین نشسته بود» (فاجعه، از کتاب آتش تلخ)

شعر او به شکلی عجیب با طبیعت گره خورده است، به طوری که تشبیه‌ها، استعاره‌ها و تصویرهای زیادی را با عناصر طبیعت یا به واسطۀ آن‌ها می‌سازد. این استعاره‌ها و تشبیهات، در ‌‌نهایت یک فضای خاص را برای مخاطب می‌سازد، فضایی که رمزگشایی و خواندن کدهای آن اگرچه آسان نیست، اما لذت کشف و درگیری حسی فکری را برای مخاطب مهیا می‌کند. کنش استعاری شعر او بسیار زیاد است و این استعاره‌ها با انبوهی از تصاویر و تشبیهات، همراه است. به عبارتی، ذات شعر او در کد‌ها و نشانه‌هایی است که در برگیرندۀ یک نظام اندیشگی قوی و پرجوش و خروش است. فضای شعرهای او آمیخته‌ای است از یک نوع تفکر درویش‌مآبانه (و تاحدودی شرقی) و یک تفکر شدیداً انتقادی، حساس و تقریباً شهری! که این‌ها در کنار هم شعر او را شعری نه چندان راحت‌یاب، اما قابل تأویل و تفسیر می‌کند. هرچند که این تفسیر‌ها، چندان راحت و آسان نباشد. «سوژۀ شناسایی» شعرهای «بادیه نشین» معمولاً، انسان، عشق، طبیعت و شناخت جهان و زندگی (یک شبه عرفان درویش مآبانه) است. رویکرد او در شعر‌هایش برای پرداختن به این مفاهیم، یک رویکرد «توصیفی تصویری» است، یعنی اگرچه به واسطۀ تشبیه و کنایه و طنز فراوان در شعر‌هایش، توصیفی جالب توجه در شعر او وجود دارد، اما هجوم سیل آسای تصاویر، این توصیف را کامل‌تر و از سویی بیشتر قابل کشف و درک می‌کند:

 «تک درختی مسلول / در خط گمشدۀ جاده باغ / باد پر کرده ز برگ / مشت‌ها را و خزان را بسیار… / باغبان رفته غم‌انگیز و فکور» (پاییز، از کتاب یک قطره خون)

ذهن «بادیه نشین» با موسیقی آشنایی زیاد دارد، در واقع کلمات در شعر او بر مبنای یک موسیقی (ارزش موسیقیایی) کنار هم می‌نشینند، به عبارتی او مانند یک معمار، کلمات را بر اساس بار معنایی موسیقایی‌شان کنار هم می‌چیند. موسیقی در شعر او،‌‌ رها و آزاد و بدون قید و بند است، متغیر و سیال است و تن به قالب و نوع خاصی نمی‌دهد. موسیقی شعر او، بر اساس وزن نیمایی شعرش تنظیم می‌شود، بسته به بلندی و کوتاهی وزن شعر این نکته که ذهن «بادیه نشین» کلمات را بر اساس بار «معنایی موسیقایی»شان به چیدمان می‌رساند، آنجایی تشخص و اهمیت می‌یابد که در شعر او، عبارات و ترکیبات و تصاویر بکر و نو را می‌سازند: «چنگ فضا / سرشار نغمه‌های کبود است»، «استخوان من، قلم، بشکست / خون من مرکب بود و پایان یافت / و کاغذ چون کفن با پیکرم پوسید»

تصاویر در شعر او، مثل قایق‌هایی کوچک، در رودخانۀ موسیقی حرکت می‌کنند! این موسیقی نه در وزن نیمایی شعر او، بلکه موازی وزن در شعر اتفاق می‌افتد، شناخت او از کلمات و ارزش‌های آوایی و ریتمی آن، مهم‌ترین عنصر در ساختن موسیقی شعر‌هایش است.

 شعر «بادیه نشین» بر بسیاری از شاعران هم‌نسلش و حتی شاعران بعد از او تاثیرگذار بود. ریسک و جسارت او در حوزۀ زبان، راهی را باز کرد که شاعرانی دیگر هم بتوانند، در حوزۀ زبان و فضاسازی‌های خاص برای مخاطب، خلاقیت و جسارت به خرج بدهند. تقریباً به جرئت می‌توان گفت شعر او (کم یا زیاد، شدید یا ضعیف) بر شعر، «سهراب سپهری»، «یدالله رؤیایی»، «منوچهر آتشی»، «اخوان ثالث» و چند شاعر دیگر در دهۀ ۴۰ و ۳۰، تأثیرگذار بوده و رد و نشانه‌های اندیشه و فرم و شیوۀ اجرایی شعر او، در شعر آن‌ها دیده می‌شود.

 کاظم سادات اشکوری در مقدمۀ مفصلی که بر چاپ جدید مجموعه اشعار هوشنگ بادیه نشین نوشته است (آتش تلخ، انتشارات نیم نگاه، به کوشش احمدرضا احمدی و کاظم سادات اشکوری) به همین نکته اشاره می‌کند: «از این شعر‌ها، به‌ویژه «چهرۀ طبیعت»، بعد‌ها شاعران موج نو و حتی شاعران نیمایی هم‌زمان او، بهره‌ها گرفتند و تاثیر‌ها پذیرفتند، اما به روی مبارک خود نیاوردند.» (آتش تلخ، پیش‌گفتار، ص ۱۹)

 «هر شعر و مجموعه شعری را با توجه به فضای حاکم بر زمان سرودن آن، باید بررسی کرد. وقتی به شعرهای نخستین سال‌های دهۀ سی نگاه می‌کنیم، بادیه نشین را با همۀ جوانی و کم تجربگی، پیشرو‌تر از دیگران می‌بینیم، اما متأسفانه، درخشش این شاعر در حد جرقه باقی می‌ماند و شعله‌ور نمی‌شود!» (آتش تلخ، پیش‌گفتار، ص ۲۶)

بیشترین تاثیر را از شعر او، سهراب سپهری گرفته است. تاثیری همه سویه، در حوزه زبان، وزن و موسیقی، ترکیبات و عبارات عجیب و نو و «شبه عرفان مدرن» اگر شعرهای سه دفتر شعر آخر سپهری را با شعرهای بادیه نشین مقایسه کنیم، دقیقاً متوجه می‌شویم که چقدر و چگونه از بادیه نشین متاثر است:

«باید امشب چمدانم را بردارم / و به سمتی بروم / که همواره درختان حماسی پیداست.» (سهراب سپهری)

 «ابر، صیقل می‌دهد شمشیر زنگ آلود / آسمان را، پنجره بسته است / روز بر سنگ سیاه شب، بلورین جام بشکسته است.» (هوشنگ بادیه نشین)

 «یک لحظه زیستم / آن لحظه سرکشید ز من قصرهای یاد/ بر ساحل طلایی تن / تابید موج آتش و رقصید موج باد/ آن لحظه جان گرفت / هر مرده‌ای که بود به گودال روح من» (هوشنگ بادیه نشین)

 بادیه نشین هرگز یک شاعر معروف و مطرح نبود، اما این موضوع، چیزی از اهمیت و تأثیرگذاری‌اش در حوزۀ شعر نو فارسی کم نخواهد کرد.


کدام ویژگی اشعار فروغ برای غیرفارسی‌زبانان جذاب است؟ / موسی بیدج

مترجمان آثار فروغ معتقدند که فروغ خودش است و این بی‌نقاب بودن برای مخاطبان خارجی جاذبه ایجاد می‌کند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بیست و چهارم بهمن‌ماه سالمرگ شاعری است که نقش غیرقابل انکاری در اثبات حضور بانوان در عرصه شعر و شاعری معاصر دارد. شاعری که خودش بود و این بی‌نقاب بودن باعث شد تا بدرخشد و امروز نه تنها در ایران بلکه در جهان او را بشناسند و درباره او حرف بزنند. چند هفته پیش بود که ترجمه ترکی اشعار او به عنوان کتاب سال ترجمه ترکیه انتخاب شد و مورد توجه رسانه‌های این کشور قرار گرفت. از این رو در سالمرگ فروغ فرخزاد به سراغ مترجم‌های آثار او رفتیم تا با آنها درباره دلایل ترجمه اشعار این شاعر و ترجمه‌پذیری و استقبال از آثارش صحبت کنیم. شاعری که تا به امروز شعرهایش به زبان‌های انگلیسی، عربی، ترکی، ایتالیایی، اسپانیایی، ژاپنی، چینی، فرانسوی، آلمانی و عبری ترجمه شده است.
 
فروغ آغازگر شعر زنانه در ایران است
موسی بیدج، مترجم عربی آثار فروغ در توضیح دلایل ترجمه اشعار این شاعر به ایبنا گفت: من دو کتاب «تولدی دیگر» و «ایمان بیاورید به فصل سرد» را ترجمه کردم که این آثار در کشور کویت منتشر شد. دلایل متعددی برای ترجمه آثار فروغ وجود داشت که یکی از مهم‌ترین آنها به نظر کارشناسان شعر برمی‌گردد. بسیاری از کارشناسان حوزه شعر معتقدند که شعر فروغ آغاز شعر زنانه ایران است؛ چراکه پیشتر از آن شاعران زن نتوانسته‌ بودند، ویژگی‌های شعر زنانه را منتقل کنند.

وی ادامه داد: درست است که پیش از فروغ، پروین در شعرهایش درباره موضوعاتی مثل آشپزخانه صحبت می‌کند؛ اما آشپزخانه تمام زندگی زن نیست و باید پرسید که آن احساسات، هیجانات، مسائل و خواسته‌های درونی چه می‌شود؟ آشپزخانه می‌تواند یک خواسته کوچک باشد؛ لذا این آغازگری فروغ در شعر زن مسلما دلیل خوب و بزرگی بود تا من و دیگر مترجمان به سوی ترجمه اشعار او برویم. نکته دیگر این است که شعر فروغ می‌تواند نه شعر زن بلکه شعر فردیت ایرانی را بازگو کند.

 

این مترجم زبان عربی با اشاره به ترجمه اشعار فروغ اظهار کرد: شعرهای فروغ قابلیت ترجمه‌پذیری بالایی دارد. از طرفی، توانایی مترجم در برگردان اندیشه شاعر نکته مهمی است که در ترجمه اثر باید به آن توجه ویژه‌ای کرد. شعر امروز اگر بخواهد کاملا ترجمه شود، باید شعر تصویری باشد؛ چراکه بخش‌های مختلف جهان به وسیله تصویر به هم پیوند می‌خورند و تصویر نیاز به ترجمه ندارد.

وی افزود: وقتی ما یک نقاشی می‌بینیم خود‌به‌خود و بدون آنکه واسطه باشد، برداشت خودمان را می‌کنیم. یک درخت در همه فرهنگ‌ها درخت است و وقتی که ما از یک درخت صحبت می‌کنیم، همه مردم متوجه می‌شوند که منظور ما از درخت چیست. شعرهای فروغ به خوبی توانسته این تصاویر را منتقل کند. همه این‌ها باعث شده که من فروغ را شاعر برتر ببینم.

موسی بیدج در توضیح استقبال از آثار فروغ در کشورهای خارجی گفت: من این کتاب را در کویت منتشر کردم اما همین آثار به سایر کشورهای جهان عرب نیز رفته است؛ این را گفتم تا بگویم با اینکه کشور کویت کشور کوچکی است و شاید در جهان عرب حرف اول را نزد، اما به دلیل آنکه توانسته تغذیه کننده جهان عرب باشد، بسیاری از آثاری که در این کشور منتشر شده، در جهان عرب دیده می‌شود.

وی ادامه داد: درست است که ترجمه من مورد توجه قرار گرفت و افراد زیادی درباره آن نوشتند و صحبت کردند؛ اما من اولین نفری نبودم که فروغ را ترجمه کردم و مترجمان زیادی، حتی از زبان فرانسه دست به ترجمه فروغ زدند، و تنها شاید به دلیل آنکه تجربه‌ای در شعر و ترجمه داشته‌ام، ترجمه‌ام بهتر به دل مخاطبان نشسته است.

این شاعر در پایان صحبت‌هایش اظهار کرد: مهم‌ترین ویژگی فروغ این است که خودش است و نه دیگری. ما در همه جهان شاعران توانمند زیادی داریم که نقاب دیگری را به چهره می‌زنند. آن نگاه دیگری به چهره زدن باعث می‌شود که شعرهایشان کمرنگ شود و خواننده در کنار لذت بردن بگوید که یک چیزی در اینجا کم است. با اینکه از قدیم گفته‌اند، زیباترین شعر، دروغ‌آمیزترین آنهاست؛ اما باید یک صداقتی هم باشد. یعنی شاعر نقاب دیگری را به چهره نزده باشد، درست مثل فروغ.
 

استقبال از فروغ رکوردشکن بود
مکبوله آراس عیوضی، مترجم ترکی آثار فروغ که چند وقت پیش کتابش به عنوان کتاب سال ترجمه ترکیه انتخاب شده بود، از شعر ترجمه خوشش نمی‌آید و در این رابطه می‌گوید: من از شعرهای ترجمه شده خیلی خوشم نمی‌آمد، اما شعرهای فروغ را می‌خواندم و از آنها لذت می‌بردم. در مورد این شعرها با دوستانم صحبت می‌کردم و همین باعث شد که دوستانم اصرار کنند که شعرهای فروغ را ترجمه کنم. دوستانم خیلی اصرار کردند و در نهایت چند شعر به صورت آزمایشی ترجمه کردم و برای دوستانم خواندم و آنها خیلی پسندیدند و تشویق‌ها برای این کار بیشتر و بیشتر شد.

وی ادامه داد: کم کم این احساس در من ایجاد شد که وظیفه دارم شعرهای  چنین شاعری را به ادبیات ترکی منتقل کنم؛ از این رو 35 شعر از آثار فروغ را انتخاب و ترجمه کردم که خیلی مورد استقبال قرارگرفت و 12 بار تجدید چاپ شد. بعد از این استقبال تصمیم گرفتم همه اشعار فروغ را به ترکی ترجمه کنم.

این مترجم زبان ترکی با اشاره به ترجمه همه آثار فروغ گفت: بعد استقبال از گزیده آثار فروغ، تمام کتاب‌های فروغ را که قبل از انقلاب چاپ شده بود، تهیه و شروع به ترجمه کردم. مشغول ترجمه آثار بودم که انتشارات یاپی کردی که قبلا برای آنها کتاب‌هایی را ترجمه کرده بودند، از من خواست که کل شعرهای فروغ را ترجمه کنم.

وی ادامه داد: بنابراین برای آنها توضیح دادم که مشغول چنین کاری هستم و از آنها خواستم که وقت بیشتری به من بدهند و فکر می‌کنم ترجمه آثار حدود دو سال طول کشید. بعد از آن کتاب «آیه‌های زمینی» ناصر صفاریان را با یکی از دوستانم برای همان انتشاراتی ترجمه کردیم.
 
مکبوله آراس عیوضی معتقد است که آثار فروغ ترجمه‌پذیری بالایی دارد و در این راستا اظهار کرد: به نظر من شعرهای فروغ از آن دست اشعاری است که وقتی ترجمه می‌شود خیلی کم از قدرت شعر کاسته می‌شود و این اشعار از اصالت خود دورنمی‌شوند.
 
این مترجم در توضیح دلایل استقبال از ترجمه‌های فروغ در ترکیه گفت: اگر بخواهیم از استقبال اشعار فروغ در ترکیه صحبت کنیم باید بگویم که ترجمه قبلی من که 35 شعرانتخابی بود، 12 بار تجدید چاپ شد. پنج کتاب هم که با اسم «باد ما را خواهد برد» چاپ شد در کم‌تر از 10 ماه چهار بار تجدید چاپ شده است. فکر می‌کنم بتوان گفت که استقبال از آثار فروغ در ترکیه رکورد شکن بوده است.

وی ادامه داد: همان‌طور که خبرش در خبرگزاری کتاب منتشر شد، چند روز پیش کتاب «باد مارا خواهد برد» فروغ جایزه بهترین ترجمه سال 2019 را در ترکیه دریافت کرد که این نشان می‌دهد فروغ در بین روشنفکران و محافل مختلف جایگاه خود را پیدا کرده است.

مکبوله آراس با اشاره به دغدغه‌ یا نگاه جذاب فروغ برای مخاطب ترکیه‌ای گفت: فروغ به عنوان یک زن عصیان‌گر و به‌عنوان شخصی که قوانین اجتماعی را نادیده گرفته است، شناخته می‌شود. هنرمندی که تمام خواسته‌اش هستی بخشیدن به خود کتمان شده زن شرقی است. شاعری که صداقت درگفتار و رفتارش دارد. بدونه هرگونه ماسک تقلبی که اغلب درگیر آن هستند.

وی ادامه داد: فروغ خودساخته‌ای است بی بدیل و همه اینها به طور آشکار در اشعارش دیده و حس می‌شود. شاید بسیارند کسانی که در طول تاریخ زندگی خود را فدای هنر کرده‌اند؛ اما فرق فروغ فروخزاد با دیگر هنرمندان در جسارتی ستودنی است که این شاعر از خود نشان داده است. خواننده و مخاطب امروزی ترکیه وقتی این صفات را در اشعار فروغ می‌بیند، بیشتر جذب او می‌شود. در ارتباطی که در مراسم‌های مختلف با خواننده‌ها دارم اغلب این موضوعات صحبت می‌شود.

این مترجم در پایان گفت: صداقت در نوشتار و لحن صمیمی فروغ در اشعارش یکی از موضوعات دائمی هر محفلی است که موضوع‌اش فروغ است. به نظر من خوانندگان ترکی به خوبی زلالی فروغ را درک کرده‌اند و این از سوالاتی که پرسیده می‌شود و بحث‌های که انجام می‌شود کاملا مشهود است.
 
شعرهای فروغ چکیده‌ای از درون خودش است
ابوالقاسم فاطمی، مترجم انگلیسی اشعار فروغ نیز در صحبتی کوتاه گفت: من در کتاب جدیدم به ترجمه شعر شاعران زن ایرانی پرداخته‌ام و فروغ نیز یکی از آنهایی است که در این کتاب از او شعر ترجمه شده است. شعرهای فروغ چکیده‌ای از درون خودش است؛ درواقع بیان احساسات درونی اوست و به همین دلیل به هر زبانی که ترجمه شود، می‌تواند نظر مخاطب را به خود جلب کند و مخاطب با آن ارتباط برقرار کند.
 

استقبال از اشعار فروغ باورکردنی نبود
فائزه مردانی، مترجم ایتالیایی آثار فروغ علاقه‌اش به فروغ را مربوط به دوران دبیرستان دانست و اظهار کرد: علاقه من به شعر فروغ از دوران دبیرستان شروع شد و این علاقه به تدریج در دوره تحصیلات دانشگاهی جدی‌تر شد. هنگامی که برای ادامه تحصیل به ایتالیا آمدم با تعجب فراوان متوجه شدم که ادبیات معاصر ایران چه در حیطه دانشگاهی و چه در مواضع فرهنگی به هیچ وجه مورد توجه و بررسی نیست و تصمیم گرفتم در راستای این مهم کاری انجام دهم.

وی افزود: رساله دوره کارشناسی‌ام (دانشگاه رم) را در مورد شعر شاعر بزرگ معاصر، احمد شاملو انتخاب کردم و در رساله دکتری به بررسی ویژگی‌های آثار پنج شاعر مکتب نیمایی (نیما یوشیج، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری) پرداختم، که هریک به طور جداگانه فصل نوینی در شعر فارسی گشوده‌اند.
 
این مترجم زبان ایتالیایی با اشاره به ترجمه‌پذیر بودن، اشعار فروغ گفت: در مرحله برگردان اشعار به زبان ایتالیایی بودم که متوجه انعطاف و ترجمه‌پذیری زبان و شعر فروغ در لباسی دیگر شدم. بررسی ویژگی‌های ساختار زبانی و بن‌مایه‌های محتوایی آثار او که عوامل اصلی این انعطاف‌پذیری را تشکیل می‌دهند، بحث مفصلی است که در این کوتاه نمی‌گنجد. تنها می‌توان گفت که روانی و جریان پیوسته و رودوار ساختار روایی شعر فروغ به طور غریبی به ردای زبان مقصد در می‌آید، بی‌آنکه بخش مهمی از ویژگی‌های زیباشناسی زبان مبدأ را از دست بدهد.

وی ادامه داد: این ساختار البته رابطه مستقیم و جداناپذیری با نوع نگاه او به انسان و جهان دارد که به روایت محتوایی شعر او جانی دیگر می‌بخشد. جهانشمولی هویت درونی آثار او یا به عبارت دیگر نگاه او از ورای مرزهای تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و زبانی به «هستی»، پلی از گفت‌وگو به سوی انسان هرکجا و هرزمان می‌گسترد و شعر او به آرامی از این پل عبور می‌کند تا با انسان‌های هرکجا و هر زبان گفت‌وگو کند.

مردانی در توضیح استقبال از آثار فروغ در ایتالیا گفت: ترجمه ایتالیایی مجموعه کامل «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» با بخش‌هایی از مصاحبه‌ها و نامه‌های فروغ و مقدمه‌ای نسبتا مفصل در بررسی ویژگی‌های شعری او، برای اولین بار در سال 2009 منتشر و با استقبالی باور نکردنی مواجه شد.
 
وی افزود:‌ این آثار در ده‌ها مرکز دانشگاهی و فرهنگی و ادبی ایتالیا رونمایی شد. شب‌های شعر خوانی (فروغ خوانی) نیز داشتیم.  در ادامه نمایشنامه‌ای از زندگی او با خوانش اشعارش به روی صحنه رفت و واقعا این ترجمه بازخورد قابل توجهی داشت. پس از مدتی کتاب نایاب شد تا آنکه سال گذشته چاپ دوم کتاب با افزوده‌هایی از نامه‌ها و بخش‌هایی از خاطرات سفر فروغ به ایتالیا و مهم‌تر از همه با متن فارسی در مقابل متن ایتالیایی، به‌صورت دوزبانه، منتشر شد و تاکنون در برخی از شهرهای ایتالیا مانند رم، فلورانس و بولونیا و در یک نمایشگاه کتاب رونمایی شده است.

وی در پایان گفت: در ماه آینده قرار است یک گروه، باله زندگی و شعر او را به روی صحنه ببرند. همچنین برنامه‌ای رادیویی درباره شعر و زندگی او در کانال 2 رادیوی ملی ایتالیا در دست تهیه است.

آرزویم این است که یک شعر خوب بگویم/ ضیا موحد


شعر تئوری‌زده شده است
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۰۰
گزارشگر : مطهره میرشکاری
 
 
ضیاء موحد می‌گوید: آرزوی من این است که بتوانم یک شعر خوب بگویم، شعری که خودم بپسندم. این آرزوی همه کسانی است، که در کار شعر و هنر هستند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ضیاء موحد 12 دی‌ماه امسال 77 ساله می‌شود؛ شاعری که دارای درجه کارشناسی ارشد فیزیک و دکترای فلسفه و برای اهل ادب و منطق چهره‌ای شناخته‌شده است، چنان که برخی صاحب‌نظران مسیر حرکت موحد از فیزیک و فلسفه و منطق، به شعر و ادبیات را جمع اضداد دانسته‌اند. علاوه بر همه این‌ها، موحد منتقد شعر هم هست و در این زمانه که نقد جدی باعث کدورت می‌شود؛ رعایت انصاف و صریح‌گویی او در نقد‌هایش، چهره پذیرفته‌ای از ایشان در نقد معرفی کرده است. به بهانه 77مین سالروز تولد ایشان، گفت‌وگویی در باب نقد ادبی با ایشان داشتیم که در ادامه می‌خوانید:
 
بسیاری در نکوهش شعر سپید امروز، بر این عقیده‌اند که شاعران نوسرای امروز، از شعر شاملو فقط آزادبودن، بی‌قافیگی و بی‌وزنی و نه محتوای آن را گرفته‌اند و همین موضوع سبب میان‌مایگی و سبک‌مایگی شعر معاصر ما شده است. به عنوان کسی که هم شاعر و هم منتقد شعر هستید و بر شعر امروز ایران اشراف دارید، آیا شما هم چنین عقیده‌ای دارید؟
هم دارم و هم ندارم. بله! در اغلب موارد، همین است که شما می‌گویید؛ ولی همیشه این‌طور نیست. بالاخره در شاعران جوان هم کسانی هستند که جرقه‌های خوبی زده‌اند و استعدادی از خود نشان داده‌ و می‌دهند؛ که البته باید بیشتر کار کنند و کمی بیشتر با شاعران گذشته و میراث شعری قدیم ما آشنا شوند. در هر صورت ناامید نیستم. از طرفی هم شما توقع نداشته باشید که در هر نسلی یک شاعر خیلی شاخص ظهور کند. در تاریخ ما هم چنین نبوده است؛ یعنی در تاریخ ادبی ما هم دوره‌هایی، دوره رکود یا اندیشیدن به کارهایی بوده که قبلا شده است، تا بیایند یک طرح تازه بزنند و صداهای تازه‌ای ایجاد شود، طبیعتا کمی طول می‌کشیده است.
البته شاعرانی هم هستند که به دلیل تسلط نداشتن به بعضی ملزومات شاعری، از عهده شعر منثور برنمی‌آیند. چون هنوز تسلط کامل ندارند و زبان برای شعر گفتن در دستشان رام نیست. از نظر محتوا هم خیلی از شعرها معطوف به خود شده است و خیلی دغدغه اجتماعی و این مسائل را ندارند. البته این‌ها حرف تازه‌ای نیست و ما هم بارها آن را گفته‌ایم.
 
خود شما شعر شاعرهای جوان‌تر و معاصر را می‌خوانید؟ چقدر می‌توان به آن‌ها امیدوار بود؟
بله؛ بعضی‌هایش را که برایم می‌فرستند، بعضی‌ها را هم خودم از کتابفروشی‌ها می‌گیرم. اگر دفتر شعر خوبی چاپ شود، یقین بدانید که از نظرها دور نمی‌ماند. چون مردم ایران شعرشناس هستند. بنابراین اگر شاعری از نسل جوان، صدایش خیلی بلند نیست و دیده نشده، این دلیل بر این نیست که مخاطبین نمی‌فهمند؛ نه! مخاطبین می‌فهمند، آن‌ها نمی‌توانند خودشان را به خواننده تحمیل کنند.

چون شعر چیزی نیست که بتوان بر کسی تحمیل کرد. شعر باید قدرت جذب خواننده را داشته باشد. خصوصا الان که خوانندگان ما کمی سخت‌گیرتر هستند. به همین دلیل هم هست که سراغ غزل، مثنوی و این قبیل قالب‌های شعری رفته‌اند. چون در قالب آزاد کار کردن خیلی کار مشکلی است. یعنی وقتی زر و زیورآلات شعر قدیم را از آن بگیرید، ردیف قافیه، استعاره‌ها و کلیشه‌های کهنه را بردارید، باید صدای نو و تازه‌ای داشته باشید. یعنی همان‌طور که بعد از نیما عده‌ای پیدا شدند، که هر کدام با یک صدای تازه بود؛ این نسل هم باید چنین صدایی برای خود پیدا کند.

البته این را هم بگویم که یک زمانی شرایط هم آماده بود؛ ولی در حال حاضر روی هم رفته  شرایط اجتماعی به گونه‌ای است که کمی افراد را افسرده می‌کند و این هم چیزی نیست که بخواهیم آن را مخفی کنیم. طبیعتا در شرایط افسردگی، معلوم نبودن آینده و ناامیدی شما خیلی مشکل می‌توانید صدای تر و تازه و شاد بشنوید. حافظ هم می‌گوید: «کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد/ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد»
 
در بین شاعران جوان‌تر فرد شاخصی هست که شما کار او را دنبال کنید یا به عنوان یک فرد موفق در این حوزه معرفی کنید؟
بله، تا آنجایی که به نظر من مربوط می‌شود، یکی دو نفر در حوزه شعر نو هستند، که به آن‌ها امید دارم؛ به دلایلی نمی‌خواهم اسمی از آن‌ها ببرم؛ ولی کارشان را تعقیب می‌کنم و به یک جایی که برسد، تشویقشان می‌کنم. البته این درباره شعر آزاد است، شعر کلاسیک راه به جایی نمی‌برد. یعنی خوب است و من آن را نفی نمی‌کنم، چون امکانات زبانی بی‌نهایت است و نمی‌توان این حرف را زد. شاید یک وقت کسی پیدا شد که در قالب شعر قدیم کارهای خیلی جالبی کرد. بنابراین من نمی‌توانم این را نفی کنم، ولی تا یک راه بازتر و امیدبخش‌تری هست، چرا آدم خودش را گرفتار بعضی قیدهای نالازم کند.
 
با توجه به اینکه شما در حوزه نقد ادبی و خاصه نقد شعر هم صاحب نظر و اثر هستید، جایگاه نقد ادبی در ایران را چگونه می‌بینید و به نظر شما نقد ادبی در ادبیات ما چقدر موفق بوده است؟
نقطه‌ضعف ما همین است که شاعران کار خود را انجام داده و می‌دهند، اما منتقدان ادبی وظیفه خود را انجام نداده‌اند. قاعدتا باید هر کتاب شعری که درمی‌آید، جایی باشد که به نقد آن بپردازد. البته جاهایی هم هست، مثلا مجلات و روزنامه‌هایی هست که این کتاب‌ها را می‌خوانند و بر آن‌ها نقد می‌نویسند. ولی ما خیلی چیزی نمی‌بینیم.

برای مثال همین دیروز در دانشگاه شهید بهشتی جلسه‌ای درباره نقد ادبی بوده، که فهرست سخنرانان را برای من هم فرستادند، ولی من خیلی در جریان برنامه و اینکه چه‌کار کردند، نیستم. اگر همین‌ها منعکس شود، شاید کمی نشان دهد که کیفیت کار چگونه است. روی هم رفته کیفیت کار پایین است و از طرفی هم شعر یک مقدار تئوری‌زده شده؛ یعنی یک مدت خواستند از روی تئوری شعر بگویند، که دیدند نمی‌شود؛ چون اول باید شاعر شعر را بسراید و بعد به سراغ این بروند که شعر خوب یا بد شده است.
 
به اعتقاد خیلی از صاحب‌نظران، بیشتر نقدهایی که در حال حاضر چه در ادبیات داستانی و چه در شعر صورت می‌گیرد، حالت تعارف دارد و نقد اساسی سازنده نیست، نظر شما در این باره چیست؟
بله، بیشتر نقدها همین است. به طور کلی در نقدهایی که می‌نویسند، درست دقت نمی‌کنند، حوصله به خرج نمی‌دهند و همدلی نمی‌کنند که نقاط و نکات مثبت را برجسته کنند و بیشتر به نقاط منفی می‌پردازند؛ که این به‌خصوص برای شاعر بد است و در شعر او تاثیر بد دارد. منتقد بیشتر باید مشوق باشد تا اینکه اثر را بکوبد.
 
توصیه شما به عنوان یک شاعر و منتقد به شاعران جوان‌تر چیست؟
کسانی که در کار شعر هستند باید بدانند که این کار خیلی جدی است و یک عمر صرف وقت می‌برد. به زندگی شاعران موفق نگاه کنند، ببینند چقدر معلومات داشته‌اند، چقدر تلاش کرده‌اند، چقدر نوشته‌اند و چطور شده که حالا مقداری از شعرهایشان مورد توجه مردم است. دقت در احوال این‌ها نشان می‌دهد که باید خیلی حرفه‌ای بود و بسیار کار کرد. در این راه باید خیلی مطالعه کرد، فلسفه خواند، موسیقی گوش داد، نقاشی و فیلم دید، آثار کلاسیک قدیم را خواند و خلاصه به هر طریقی ذهن را پربار کرد، که این‌ها همه به آن کمک می‌کند.   
 
چون بهانه این گفت‌وگو، زادروز شما و عرض تبریک این مناسبت بود، آرزوی ادبی که در حال حاضر دارید را هم بفرمایید.
آرزوی من این است که بتوانم یک شعر خوب بگویم، شعری که خودم بپسندم. این آرزوی همه کسانی است، که در کار شعر و هنر هستند. ولی به قول آن نقاش که گفته بود: «بهترین تابلوی من، تابلویی است که نکشیدم». این حرف برای من شاعر هم صدق است. در هر صورت آرزوی هر کسی که در کار هنر و ادب است، این است که یک کار هنری خوب انجام دهد.
 

​دیدگاه نادر نادرپور درباره سیاوش کسرایی

به مناسبت سالروز درگذشت سیاوش کسرایی؛


کسرایی به رغم ادعای تعهدش، شاعر بزمی است
 
تاریخ انتشار : شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۴۰
 
 
نادر نادرپور در بیان دیدگاه‌اش درباره سیاوش کسرایی گفته بود: سیاوش کسرایی، به رغم ادعای تعهدش، شاعر بزمی است که حتی در منظومه «آرش کمانگیر» نیز زبان حماسی ندارد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نوزدهم بهمن‌ماه سالمرگ سیاوش کسرایی، شاعر بزرگ کشورمان است. طی روزهای گذشته کتابی با عنوان «طفل صد ساله‌ای به نام شعر نو» از سوی انتشارات کتاب پارسه منتشر شده است که در این اثر صدرالدین الهی، روزنامه‌نگار پیشکسوت و شناخته شده به گپ‌و‌گفت با نادر نادرپور درباره شعرنو، شاعران شعر نو و جریان‌های این گونه از شعر پرداخته است.
 
صدرالدین الهی در این گفت‌وگوی طولانی درباره سیاوش کسرایی از نادرپور سوال می‌کند که متن این پرسش و پاسخ در ادامه آمده است.
 
سیاوش کسرایی در دوره‌ای از شاعری‌اش نوعی نیمای تکامل یافته سیاسی بود بدون آنکه تیزپری‌های تخیلی نیمایی را داشته باشد و در دوران اخیر، تیزپری‌های خیالش جالب است ولی دیگر در حد نیما نیست. شما درباره کسرایی چه عقیده‌ای دارید؟
شاید سیاوش کسرایی، دست‌کم، در بخشی از دوران شاعری خویش لحن و لغات نیما را بهتر از هر کس دیگر تقلید کرده باشد:
ای بهار، ای میهمان دیر آینده
کم کمک این خانه آماده‌ست
تک درخت خانه همسایه  ما هم
برگ‌های تازه‌ای داده‌ست
گاه‌گاهی هم
همره پرواز ابری در گذار باد
بوی عطر نارس گل‌های کوهی را
در نفس پیچیده‌ام آزاد
 
و باز شاید این توفیقی که کسرایی در پیروی از نیما داشته زاده ارادت بی‌شائبه‌ای بوده باشد که همیشه این یک نسبت به آن یک احساس کرده است. اما کسرایی فقط مقلد نیما نبوده و گاه‌گاه از سایر شاعران معاصرش نیز تاثیر پذیرفته و به یمن تجربه‌هایی که از تقلید نیما و تاثیر دیگران اندوخته، زبانی ویژه خود یافته است که گرچه بی‌نقص و استوار نیست، گاه رنگین و دلپذیر است.

بر روی هم، می‌توان گفت کسرایی نیز، مثل آن سه تن قبلی (سهراب سپهری، اسماعیل شاهرودی و منوچهر شیبانی)، به سبب سبکباری و کم اطلاعی از شعر پیشینیان، فقط زبان نیما را می‌شناخته ولی در کار تقلید از اغلب مقلدان او موفق‌تر بوده و آن‌گاه به دلیل طبع گرم و ذوق سیالش از هر چمن گلی چیده و از هر شاعر نکته‌ای آموخته و همه این‌ها را در شعر خود به کار بسته است.

داوری امروزین من درباره کسرایی این است که چیزی بر یافته‌های نیما نیفزوده، اما در ضمن تقلید از شیوه بیانش زبانی خوش‌آیندتر از زبان او آفریده و مع‌ذلک با فاصله‌ای بعید در قفای وی ایستاده است و بخشی از سخنش نیز، که غیر نیمایی بوده، به دلیل تعهدی سیاسی که از دیرباز به آن سر سپرده استقلالی برای قلمرو شاعرانه‌اش تحصیل نکرده است.

کوتاه سخن آنکه، سیاوش کسرایی، به رغم ادعای تعهدش، شاعر بزمی است که حتی در منظومه «آرش کمانگیر» نیز زبان حماسی ندارد و فاصله رنگینی طبعش هم با بزرگی شاعرانه چندان اندک نیست:
ای عطر ریخته
عطر گریخته
دل عطردان خالی و پر انتظار تست
غم یادگار توست.

دیوار


 

دیوار روبروی منزل ما را
دیروز
نقاش‌ها سپید، یکدست کرده‌اند.
دیشب
با رنگ سرخ چیزی، شعاری، بر آن نوشته‌اند.

 

دیوار
امشب ملافه‌ایست که مجروحی خونبار
افتاده روی آن
در انتظارِ پرستار.