مثل لِنجی که برنخواهد گشت،
گاه دل کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بیرحم است
اولین درس ناخدا شدن است
دستهایت شبیه لنگرگاه،
خسته و بیقرار و مُضطربند
دست من مثل لنگری لرزان،
غرق در وحشت رها شدن است
گفتی از این به بعد... گفتم نه!
بعد از این هیچ کس نخواهد بود
سینهام قبر یک نفر باشد
بهتر از کاروانسرا شدن است
ما دو آواز خالی از آوا،
ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بیشک،
در تب و تاب همصدا شدن است
در جهانی که عشق کافی نیست،
چارهای جز خیال بافی نیست
بافههایی که دوست میداریم،
همه در حال نخ نما شدن است
لنج من بیمهار و بیلنگر،
روی آب ایستاده بیحرکت
این رها بودن و جدا نشدن
بدترین شکل مبتلا شدن است
#عبدالمهدی_نوری
وصال دوستان روزیِ ما نیست
بخوان حافظ غزلهای فراقی
#حافظ
@literature9
فراقی (۱)
سپیده که سر بزند
نخستین روزِ روزهای بی تو
آغاز میشود.
آفتاب
سرگشته و پرسان
تا مرا کنار کدام سنگ
تنها بیابد / به تماشای سوسنی نوزاد
به نخستین درهی سرگشتیهام.
در اندیشهی توام
که زنبقی به جگر میپروری
و نسترنی به گریبان.
که انگشت اشارهات
بهتهدیدِ بازیگوشانه
منقار میزند به هوا
و فضا را
سیراب میکند از شبنم و گیاه.
سپیده که سر بزند خواهی دید
که نیست به نظرگاه تو / آن سدر فرتوتی / که هر بامداد
گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم
آخرین ستارگان کهکشان شیری را
تا خوابگاه آفتابیشان
بدرقه میکردند.
سپیده که سر بزند
نخستین روزِ روزهای بی مرا
آغاز خواهی کرد:
مثل گل سرخ تنهایی
آه خواهی کشید،
به پروانهها خواهی اندیشید
و به شاخهی سدری
که سایه نینداخته بر آستانهات.
جموریز، فروردینماه ۱۳۶۹
#منوچهر_آتشی
گندم و گیلاس: مجموعهشعر. تهران: قطره، ۱۳۷۰، چ ۱، صص ۳۰-۳۱
کی بدین کلبۀ توفانزده سر خواهی زد
ای پرستو که پیامآور فروردینی(شهریار)
استاد شفیعی کدکنی درباره "دگرگونی رمزها در شعر فارسی" نوشته است: «هزار سال، شعر فارسی با پرندهای به نام پرستو سروکار داشته است. توضیحات لغتنویسان و شواهد شعری موجود نشان میدهد که این پرنده رمز سیاهی بوده و در هیچ کجای قلمرو پهناور زبان پارسی رمز بهار و کوچ به سوی بهار و تابستان نبوده است... با نشر ترجمههایی از شعر اروپایی میبینیم که اندکاندک، به مناسبت اینکه در کشورهای سرد اروپایی، بهخصوص انگلستان، مهاجرت این پرنده نشانهای است از گرم شدن هوا و رسیدن بهار، در شعر فارسی معاصر هم پرستو رمز بهار میشود»(۱).
شفیعی برای اینکه تلقی قدما از این پرنده را نشان بدهد، توصیفی را که مؤلف عجایبالمخلوقات، از آثار قرن ششم، دربارۀ این پرنده نوشته، نقل کرده است. با این توضیح که «در این توصیف تقریباً تمام عقاید قدما دربارۀ پرستو دیده میشود»(۲).
شهمردان بن ابیالخیر رازی در نزهتنامۀ علایی ( ظاهرا تألیف شده در۴۹۰-۴۹۵) دربارۀ پرستو توصیف مفصلتری نوشته است. مطالب عجایبنامه طوسی دربارۀ خطّاف/ پرستو تکرار بخشی از مطالب نزهتنامۀ علایی است. بخش مربوط به خطاف در نزهتنامۀ علایی با این جمله آغاز میشود:
«چون هوا صافی آید و نوروز کرده از ولایت کرمان بیایند»(۳).
در یک دستنویس نزهتنامه به جای "کرمان" ، "کرمیان" آمده است. در منافع حیوان مراغی هم به روشنی "کرمیان" است: «چون هوا صافی شود و از ولایت کرمیان به ولایتهای سردسیر آیند». من دربارۀ این لغت فعلاً تحقیقی نکردهام. دکتر روشن "کرمیان" را "گرمیان" خوانده و آن را در بخش واژهنامه آورده و نه نمایۀ نام های جغرافیایی(۴). بنویسم که در عجایبنامهها و جانورنامهها و دانشنامههای کهن به کوچ سردسیری و گرمسیری پرستو اشاره شده است: «به زمستان در گرمسیر باشد و به [بهار و] تابستان در سردسیر»(۵). برخی منابع نیز مکان گرمسیر را تعیین کردهاند: هند تا جایی که عربان پرستوها را "زوار الهند" نامند(۶).
خلاصۀ این بحث این است که اگرچه در شعر و ادبیات کهن ما پرستو رمز و نماد بهار نیست اما در متون قدما به کوچ پرستو از مناطق گرمسیر به سردسیر، در فصل بهار و تابستان، توجه شده است و تصریح هم شده که پرستو پس از "نوروز" وقتی هوا خوش و صافی شود پیدایش میشود؛ این یعنی قدما میان آمدن پرستو و بهار و تابستان ارتباط میدیدهاند.
نکته دیگر اینکه شفیعی عقیده دارد رابطه برقرار کردن میان پرستو و بهار و تابستان متأثر از فرهنگ یونانی و مسیحی است(۷). یک سند استوار در تأیید نظر استاد در کتاب ارزشمند زینالاخبار دیدهام که نشان عنایت خاص مسیحیان به رابطۀ میان بهار و پرستو است. گردیزی، مورخ قرن پنجم، در بیان عیدهای ترسایان مینویسد:
«اندر این روز هشتم آذار پرستو بینند به دیار غزنین و هوا خوش گردد»(۸).
آذار ماه اول بهار است. خواجه حافظ فرموده: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید. پس ترسایان غزنین در هشتم آذار عید پرستوبینان داشتند. میدانیم که عبدالحی گردیزی با غزنه و دربار غزنویان مرتبط بوده است و همین نکته به این سخن او اعتبار ویژه میبخشد.
پانوشت:
۱.با چراغ و آینه، ص۲۶۰ و ۲۶۱.
۲.عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات طوسی، تصحیح منوچهر ستوده، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲،صص۵۴۳-۵۴۴.
۳.تصحیح فرهنگ جهانپور،ص۱۵۹.
۴. تصحیح محمد روشن، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،ص۱۵۴ و۳۲۲ و ۴۲۹.
۵. فرخنامه جمالی، تصحیح ایرج افشار،۱۳۴۶،ص۹۸ ؛عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات ، تصحیح بیگ باباپور و غلامیه، قم،۱۳۹۰، ص۶۲۰؛ صیدیه طبسی، تصحیح میرهاشم محدث، سفیر اردهال،ص۲۱۲ ؛ خواصالحیوان کامی لاهیجی ، تصحیح میرهاشم محدث، سفیر اردهال،ص۲۳۲ .
۶. عجایبالمخلوقات طوسی،ص۵۴۲؛ خواصالحیوان دمیری، ترجمۀ محمدتقی تبریزی، تصحیح خانم فاطمه مهری، ص۱۱۸.
۷. با چراغ و آینه، صص ۲۶۲-۲۶۶.
۸. زینالاخبارگردیزی، تصحیح رضازاده ملک،ص۳۳۷ و۳۴۱.
https://t.me/n00re30yah
با تو پیمودهام هزاران راه
در تب و تاب جادههای غریب
روزهای سکوت پشت سکوت
در شبانگاهِ لحظههاش فریب
با تو پرسه زدم هزاران بار
رج به رج فصلهای تهران را
برف را در شب زمستانی
دلبریهای باغ آبان را
با تو اردیبهشت را هر سال
میدوم در تمامِ خاطرهها
مینشینم در انزوای خودم
باخیال تو پشت پنجرهها
ای لبانت شراب شیرازی
با من از دردِ آشنات بگو
با من از چشمهای مضطربت
راز سربستۀ نگات بگو
سرد سردم سکوت را بشکن
تا از این بیقرارتر نشوم
خشکِ خشکم بیا جوانه بزن
تا از این بیبهارتر نشوم
قصۀ مرد خستهای که نشست
پای واگویههای هرروزش
در تکاپوی مصرعی گم شد
در پسِ واژههای جانسوزش
بهمن یکهزارو سیصد و نود و هشت
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
نه برف مرا می ترساند
ونه سـرما...
ولی در این حجم سنگینِ تنهایی ام
برای گرم شدن بهانه ای ندارم
جزاینکه
دوستت داشته باشـم......
نزار قبانی