سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

یاد استاد زیرک کار / محمد رضا راثی پور

سالها پیش داستانی شگفت از امام جعفر صادق شنیده بودم.

داستان از این قرار بود که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید، سلام کرد و نشست. گفت یابن رسول الله شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی‌کنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟

در صورتی که بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید؟ حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکرد تا تنور را روشن کنند؛ وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی کرد و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.

در این هنگام مرد خراسانی ترسید و گفت: یابن رسول الله مرا  چه با آتش سوزان، از من درگذر ... حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.

در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق  علیه‌السلام به نام «هارون مکی» وارد شد در حالیکه یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسید و سلام کرد. امام(ع) جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ...

هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد.

امام علیه‌السلام شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خراسان از او میپرسید؛ سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه‌السلام از مرد خراسانی سئوال کرد: «از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا میشود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک نفر هم نیست.

امام علیه‌السلام فرمود: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر میدانیم.


البته این یک حکایت چند لایه است شاید اول بار که این حکایت را می شنیدم فداکاری غیر قابل توصیف هارون مکی در ذهن من برجسته شده بود ولی الآن که در این داستان تامل می کنم جنبه های دیگری در ذهن من برجسته می شود.نخست این مهم که عامل مهمی که باعث ثبات و پایداری فردی در یک باور و عقیده می شود ایمان قلبی و اعتقاد راسخی ست که به درستی آن عقیده دارد و این به صورت کورکورانه و جاهلانه حاصل نمی شود یعنی فرد باید آنقدر نسبت به این باور و مرام دانش داشته باشد که گرد و غبار تردید و شک و شبهه مجال نشستن در آیینه ذهنش نداشته باشد.

کسانی که با ترفندهای روان شناسی آشنایی دارند به خوبی واقفند که چگونه می تواند با برخی شگردها و بزرگنمایی ها و کوچک نمایی ها به طرفه العینی توجه اذهان جامعه را از یک موضوع اصلی به موضوعی فرعی معطوف کرد و در سایه این بی توجهی و غفلت ضمن فوت وقت و فرصت طلایی شعله حقیقت را خاموش کرد و دروغی را به عنوان حقیقت عرضه کرد.یک فعال عرصه فرهنگ باید حواسش به این شعبده بازی ها باشد.و درعین حال که گرفتار این موج سازی های کاذب نشود نقش روشن گر را نیز داشته باشد.یک فعال عرصه فرهنگ باید عمیقا اعتقاد داشته باشد که شور همیشه ملازم شعور نیست چه بسا بسیاری از مسائل چند لایه هستند و نیاز به تامل دارند هرپدیده ای باید در ظرف زمان و مکان خودش تحلیل شود و از متن متعلق به خودش منتزع نشود.

قدرت طلبان بسیاری بوده اند که لشکر و ابزار کارشان نه نیروهای نظامی بلکه این شعبده بازان رند بودند که در سایه تبلیغ وارونه  سیاه را سفید و طلا را حلبی جلوه می دادند. و به مصداق متاع کفر و دین بی مشتری نیست توجه قسمت اعظم مردم که متاسفانه کمتر تامل می کنند و بیشتر به ظاهر و هایهو  می پردازند را جلب می کردند.

امثال معاویه و دیگر حاکمان جور در سایه همین نفع اندیشان و ارباب دسیسه و در سایه همین گل آلود کردن حقیقت امکان جلوه و تکیه زدن بر سریر قدرت پیدا کردند.

نقل است که وقتی معاویه می خواست برای پسرش یزید از مردم شام بیعت بگیرد از یکی از خطیبان مشهور خواست که حرفی بزند و او وقتی توجه همه را به خود جلب کرد ، با دست به معاویه اشاره کرد و گفت: ای مردم ، اینک خلیفه اینست

بعد با دست یزید را نشان داد و گفت : و بعد از او اینست

و بعد شمشیرش را از نیام بیرون آورد و گفت : و هرکس نپذیرد اینست!

معاویه گفت: این کوتاه ترین و گویا ترین خطبه ای بود که در عمرم شنیده ام!

هستند رندانی  که در رسانه های رقیب برای تخطئه دین به مصداقهای تاریخی اشاره می کنند که در زمانی خاص رخ داده و بر مبنای دید و قوانین امروز قضاوت می کنند و درماهیت  انسانی و رحمانی دین مبین  ایجاد تردید می کنند  که صد البته قضاوتیست مغرضانه و غیر منطبق بر واقعیت.پاسخ به این شبهات آدم خبره این کار را می طلبد.

اگر با دید نقادانه و موشکافی به تاریخ نگاه کنیم می بینیم که همیشه عده ای معدود و خاص جریان ساز و به حرکت اورنده موجهای انسانی و منشا انقلابها و تحول بوده اند.صرف احساس هم دردی و همذات پنداری آنچنان که امروز در رسانه های ارتباط جمعی وجود دارد نهایت واکنش فرد را به یک درد دل خصوصی تقلیل می دهد اما مهم نوعی احساس وظیفه و واکنش عمیق است که ملاحظه مقام و سلامت و عافیت و مال را ندارد.به همین دلایل است که موج سازان و تحول آفرینان معدودند اما خاموشان بسیار.همان هایی که رندان عرصه سیاست تلاش دارند که با عوام فریبی و پروپاگاندا طنین و پژواک اکثریت خاموش باشند.

لذا تکیه آن امام فرزانه  به کثرت و کمیت پیروان نیست بلکه به ویژگی و خاص بودنشان است.با این قیاس در مقوله شعر آیینی که به معرفی و تبلیغ مبانی تشیع می پردازد اکتفا به آمار و ارقام و عدد نوعی سهل انگاریست.به عنوان مثال آثار گران سنگ ناصر خسرو به تنهایی برای به چالش کشیدن و ملکوک کردن صدها دیوان ادبیات مدیحه که هم عصر ناصر خسرو بود کفایت می کند. آنجا که می گوید


پسنده ست با زهد عمار و یاسر

کند مدح محمود مر عنصری را

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی در لفظ دری را

در سنوات اخیر که به واسطه فراگیر شدن رسانه های اجتماعی بسیاری از رفتارهای غیررسمی و توجیه ناپذیر مداحان هیاتهای مذهبی فراگیر شده و نوعی تلقی و دیدگاه منفی نسبت به منزلت و جایگاه این قشر پدید آمده است که می طلبد با ارایه مصداقها و الگوهای مناسب نسبت به تطهیر و بازیابی موقعیت این قشر اتمام جدی به عمل آید که یک گام مهم در این زمینه معرفی اساتید پیشکسوت است.

متاسفانه یک بدعت جدید نوعی عقل ستیزی و عدم پیروی از منطق به بهانه مراتب شوریدگی و شیدایی در شعرهای نوحه ترویج می شود که کاملا مغایر با آموزه های بجا مانده از مشایخ و علمای مذهب ماست.به قول مرحوم علامه جعفری برای نفی علم و ادله عقلی باید پشتوانه دانسته و محفوظاتت به اندازه مولا نا باشد که پای استدلالیان را چوبین بخوانی وگرنه باید به همین پای چوبین تمکین کنی و از مدار حزم و احتیاط خارج نشوی.

همین ناپرهیزی و افراط در نفی ادله عقلی بهانه و دستاویزی برای نحله های فکری رقیب می شود که انگشت بر ضعف ها و عیب های ما بگذارند و کلیه تلاشهای روشن اندیشان دینی را که سالها بار تهمت به دوش کشیده اند و با خرافه ها جنگیده اند را باطل می کند.تلاش رسانه های رقیب  نشان دادن بعضی اظهار عقیده ها و سخنرانی های سخنرانان متاسفانه جاهل است که از همین مطالب سو استفاده می کنند و آن را به همه لایه های مذهب ما تعمیم و تسری می دهند که ببینید همه شیعیان از این قماشند و این جفاییست بزرگ به مذهب شیعه.

یکی از این اساتید پیش کسوت مرحوم حاج فیروز زیرک کار بود که در عمر پربار خود در تبلیغ و تبیین حقانیت شیعه و معارف آن اهتمامی بسیار جدی داشت.

این پیرغلام اهل بیت متولد ۱۳۱۵ در محله دوه‌چی تبریز بود و از کودکی و نوجوانی مشغول سرایش شعر و ستایشگری اهل بیت بود.


حاج فیروز در میان مردم و هیئت های آذربایجان به فخرالذاکرین مشهور و از محبوبیت ویژه ای در میان عاشقان سیدالشهداء برخوردار بود.

شغل اصلی این پیرغلام، رفوگری فرش بود و هیچ گاه مداحی را شغل و محل درآمد برای خودش انتخاب نکرد.


نخستین استاد فخرالذاکرین مداحان ایران و تبریز، مرحومین حاج حسن شفیع پور، حاج علی شبابی و بعدها استاد عابد تبریزی بودند. وی بعدها از محضر غلامرضا شیعه خلص بهره برد و در بین شعرای فارسی گو از اشعار نیّر تبریزی، فؤاد کرمانی، عمان سامانی و استاد محمد عابد و در نوحه های ترکی از اشعار شعرایی مانند حسین سعدی زمان، ذهنی، ذهنی زاده، شهاب، اعظمی تبریزی، صافی و صحاف استفاده می کرد.

بویژه پرورش یافتن در محضر استاد مبرزی چون استاد عابد  که آخرین شعله برکشیده ادبیات رثایی در تبریز بود از او منتقد و شعر شناسی موشکاف ساخته بود که به تک تک آسیبهای شعر آیینی آشنایی داشت.


منجمله بحث غالی‌گری و غلو کردن است که این موضوع در سه محور قابل اشاره است. گاهی این غلو کردن دادن صفت الوهیت به بزرگان است. شاعر به پیامبر‌ (ص)، امام حسین‌ (ع)، حضرت زینب (ع) و سایر ائمه (ع) صفت خدایی می‌دهد، در حالی‌که این معصوم‌پرستی است و مخالف موازین دینی ماست و پیامبر اسلام (ص) برای توحید آمده است.

یا به صورت تنزل شان پیامبر (ص) در مقابل ائمه (ع) نمود پیدا می‌کند. گاهی مقام حضرت اباعبدالله (ع) از پیامبر (ص) بالاتر برده می‌شود که این موضوع هم غلو است و با آموزه‌های دینی ما سازگار نیست. وقتی ما مقام امامان (ع) را از پیامبر (ص) بالاتر ببریم این غلو کردن است. همچنین گاهی در غالی‌گری برای اینکه عظمت خاندان پیامبر بالا برده شود‌، سایر پیامبران توحیدی تحقیر می‌شوند. مثلا می‌گویند حضرت عیسی (ع) و موسی (ع) غلام پیامبرند. یا حضرت مریم (س) کنیز حضرت زهرا (س) است. این موارد باطل هستند و به اختلافات مذهبی منجر می‌شوند. با این شیوه ما نه تنها به پیامبر اسلام (ص) ارج ننهاده‌ایم بلکه به توهین علیه سایر پیامبران (ع) دست زده‌ایم.

یک  آفت دیگر شعر آیینی، سخن گفتن از زبان اهل بیت (ع) است. در واقع شاعر مطالبی را از زبان اهل بیت (ع) بیان می‌کند اما حرف او متناسب با مقام بزرگان دین نیست. از زبان حضرت زینب (س) حرف می‌زنند، اما با عجز و لابه؛ در حالی‌که این شکل حرف‌ زدن با حضرت زینب (س) هیچ نسبتی ندارد. همه شعارها و رجزهای کربلا بر مبنای عزت است نه عجز و لابه و شاعر باید متناسب با جایگاه بزرگان سیمای آنها را ترسیم کند.

مثال مرحوم حاج فیروز شعری از استاد عابد بود که در وصف حال  امام موسی کاظم سروده شده بود و در عین شکوا از زندانی شدن دستخوش عجز نشده بود


سندندی هر آزاده لیق درک ایلسه اهل ولا

اما عجبدور کیم اوزون اولدون اسیر ابتلا

اولدی نصیبون چرخدن زنجیر و زندان بلا

سالدی فشاره قلبوی جور گروه بد شیم

 

بام و در زندان غم شاهددی سوز و سازوه

هم آشنادور گوش جان بانگ بیان رازوه

مجذوبیدی مسحوریدی ذرات کون آوازوه

سسلردون اول موقعده کیم یا ذوالمعالی والکرم

 

چوخ امتنانیم وار خدا اولدی نصیبیم مدعا

حال رضا و سلم ده عشاقه نعمتدور بلا

بو من بو زنجیر ستم بو گوشه ی زندان سرا

نه نوع شکر ایلوم سنه ای خالق لوح و قلم

یا اینکه  شاعر برای اثبات خلوص و علاقه خود به خاندان پیامبر سطح خود را چنان پایین می‌آورد که برای یک مسلمان و یک انسان اخلاقی و انسانی نیست. استفاده از تعابیری چون سگ اهل بیت (ع) یا سگ آستان اهل بیت (ع) برخلاف آموزه‌های دینی ماست و نباید حرفی زد که عزت نفس مسلمان و مومن زیر سوال برود.

یا توصیف زمینی و جسمی از اولیا   به جای پرداختن به کرامات و جایگاه معنوی آنها می باشد.

مشکل نوحه ها و مراثی معاصر سطحی بودن و ضعف تالیف شعرهای رایج است. بدلیل کم سوادی تعدادی مداحان و جامعه هدفشان که عمدتا قشر عادی جامعه با سطح سواد پایین است متاسفانه این قبیل اشعار بیشتر شایع می شود که طبعا آیینه تمام نمای معارف و مبانی شیعی که زمانی  مهد پرورش روشن فکر ترین و به روزترین مشایخ و مشاهیر عالم اسلام بود نمی باشد واین موجب وهن و خسارتیست که جبران ناپذیر است.

اولین آشنایی بنده حقیر در ابتدای جوانی بنده  با جناب استاد زیرک کار در کافه شعرا بود. یکی از دوستان مشترک شعری در وصف بقیه ا... سروده بود  با این مضمون که مگذار حجاب زلفت عاشقان را از رویت آفتاب حسنت بی نصیب کند. استاد نظرش این بود که چون حجاب زلف به معشوق زمینی تعلق دارد نسبت به ساحت حضرت وهن محسوب می شود . چون این موضوع برای من تازگی داشت من  البته آدم بسیار کنجکاوی بودم ، سوالات بیشتری پرسیدم و ایشان بطور مبسوط در این زمینه به من توضیح دادند.که البته این مسئله باعث تعجب دوستان شده بود که چرا استاد از یک نفر دیگر ایراد گرفته بود و من چرا بجای ایشان سوال می کنم و با ایشان بحث می کنم.

بعدها که افتخار شرکت در کلاس استاد عابد را پیدا کردم با ایشان و افکارشان آشنایی بیشتری پیدا کردم.ایشان بسیار علاقه داشت که بنده حقیر بجای سرودن شعر نو و غزل در این سبک و سیاق طبع آزمایی کنم و حتی چند شعر از بنده را هم گرفته بود که در مناسبتهای خاص بخواند.منجمله از یک غزل به مناسبت میلادمنجی عالم از این بیت  ها بسیار خوشش می آمد:


بتاب یک نظر ای آفتاب پرده نشین

که ظلمت شب از این بیشتر نخواهد شد

بگو به زاهد دجال چشم ملحد فعل

همیشه کاخ مرادت مقر نخواهد شد

هر آنکه حلقه اخلاص بر درت بزند

به صبح روز جزا در بدر نخواهد شد


جناب حاج فیروز در اجزای کار خودش شگردها و فنون خاصی داشت. یکی از کارهای خاصش مصادره به مطلوب و استفاده از شعرهای غیر مذهبی در بزنگاههای خاص بود.مثلا یادم می آید که یکبار در شرح مصایب کاروان اهل بیت که به دمشق برده می شد این ابیات از حافظ را نقل می کرد:

نماز شام غریبان که گریه آغازم

به مویه های غریبانه قصه پردازم

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب

مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

مرحوم حاج فیروز در حد خودش شعرشناس قابلی بود و سره را از ناسره و انتحال را از ابداع تشخیص می داد.

به علاوه هنگام دکلمه شعر فنون بسیاری به کار می برد. من جمله یکبار تعریف می کرد که برای تقریب ذهن شعر استادعابد که درباره مسمومیت امام حسن سروده شده بود دو انگشتر عقیق زرد و قرمز خریده بود که نشان دهد چگونه رخسار امام پس از خوردن زهر زرد شد.


در ایام اخیر بدلیل تقابلات و تضارب آرا میان نحله های فکری گوناگون و قرائت های مختلفی که در باره نحوه دخالت اعتقادات دینی در زندگی روزمره و مناسبات روزمره وجود دارد ضرورت قوی تر شدن مبانی استدلالی و ادله عقلی احساس می شود تا لباسی امروزی و مترقی بر قامت دین دوخته شود و نقایص ناشی از خرافه و تحجر از آن زدوده شود.

بعلاوه در عرصه مبانی نظری گاها شبهات مخربی مطرح می شود که لازم است روشنگری مبسوطی در این زمینه به عمل آید.بدون تقویت مبانی نظری قاطبه محبان اهل عصمت و طهارت و در هجوم تردید ها و شبهاتی که در ارزیابی عملکردها در بزنگاههای تاریخی مطرح می شود بی دفاع می مانند.وقتی پرسش و شبهه ای به تواتر مطرح می شود پاسخ ندادن به آن این شک را بر می انگیزد که نکند در برابر مدعیان جواب درخوری وجود ندارد.

ارزش کار مرحوم زیرک کار صرف گریاندن و تاثر انگیختن بیشتر نیست بلکه به تامل و تفکر واداشتن افرادست که چرا لازمست برای تبیین عقیده بر حق خود متحمل رنج شویم.چرا لازم است بجای گزیدن گوشه عافیت در میدان حادثه سینه سپر کنیم و چرا لازمست شکنجه و تازیانه و کنج زندان را به مقام و منصب ترجیح دهیم.

    

    

تاریکی کوری/ مهدی عاطف‌راد


کوری چه تاریکی دلگیری‌ست!

تاریکی بی‌مرز تنهایی

تاریکی بی‌انتهای یأس

تاریکی بی‌روزن حرمان

زجرآور است این درد جان‌فرسا

روح و روان را می‌کند فرسوده و رنجور

له می‌کند در زیر بارش جان آدم را

بدبختی کوری

اندوه بی‌پایان در تاریکی مطلق به سر بردن

محروم از زیبایی پر رمز و راز روشنی مردن.

 

یکبار، یادم نیست کی، در کوچه‌ی بن‌بست دلتنگی

کوری که در دست نحیفش چوبدستی بود

و راه پر پیچ و خمی را خسته‌گام، آهسته و آرام، می‌پیمود

من را که در نزدیکی‌اش احساس کرد

آهی کشید و گفت:

"هرگز  ز مردن من نمی‌ترسم

چیزی که دارم وحشت بسیار از آن هست

زجر و عذاب در سیاهی زندگی کردن

و در مسیر سخت و پر شیب و فرازش پیش رفتن کورکورانه

مردن برای کور چیز ترسناکی نیست

مردن برای کور دانی چیست؟

رفتن ز تاریکی به تاریکی‌ست."



مونث /ساجده جبار پور / خبر آنلاین


مجموعه شعر «مونث» را ساجده جبارپور سروده است و نشر نزدیکتر آن را به انتشار رسانده است. جبار پور از کودکی شعر می‌نوشته و برنده جوایز زیادی از جمله جایزه جشنواره فجر شده است؛ اما کتاب «مونث» از او را به نوعی مهم‌ترین اثر او می‌دانند. این کتاب همان‌طور که از اسمش پیداست؛ کتابی است با مضامین زنانه؛ هر چند که خود جبارپور شعر را زنانه و مردانه نمی‌داند. این کتاب بیشتر شامل غزلیات این شاعر است که در فاصله سال‌های 1393 تا 1398 سروده شده است و در سومین دوره کتاب سال دفتر شعر جوان یا جایزه ادبی قیصر امین پور به عنوان اثر برگزیده معرفی شد. مجموعه شعر مونث او شامل 36 قطعه  شعر است که بخشی از یکی از معروف‌ترین شعرهای آن را در ادامه می‌خوانید:

مرد از دست اخبار خسته‌ست؛ دوست دارد بگیرد بخوابد

زن ولی با همین دست خسته دوست دارد جهان را بسابد

دوست دارد که با سوزن و نخ بر سر مرزها گل بدوزد

یا که با شمسه‌ای از نخ زرد بر تن سرمه‌ای‌ها بتابد

هبوط / اقبال مظفری

دم که میوۀ اندوه ازل سبز شد

عشق کجا بود؟

نیمۀ آن سیب باغ اساطیر را که چشیدیم

مشرق آفاق جاودانگی چرا غروب کرد؟

دفتر گل در گذر ازحادثۀ عشق چرا برگ برگ شد

شعر سزاوار عشق

عشق، سزاوار مرگ شد؟!

پاییز۱۳۷۲

جغد / محمد جلیل مظفری

در خرابین دلم

جغد صد غصه به تن رخت عروسی کرده است

خالی از هیچم و سرشار از پوچ

نه به آوازی دلخوش

                       نه به سازی مأنوس

لیک از بام سحر تا خود شام

جغد شوم و کوری

درسراپردۀ این ویرانه˚

به خیالش با ناز-

- میدهد سر آواز

 

دیرگاهی است کسی

پای نگذاشته بر خلوت خاموش دلم

مرگ میموید در چشمانم

 

همه تن خسته ام از بودن خویش

نتوانم دیگر

بار این عمر کشیدن بر دوش

 

روزها برفی و سرد

وشبان تیره و سرشار از درد

چه بگویم ؟

                 شاید

سهم باغ من از این گردش هر سالۀ فصل

                                       آخر ِاسفند است!

و در این خاک تن آلوده به یأس

رویشی نیست بجز؛

                    شاخه های گل زرد ِ  حسرت

 

در هجوم شب تاریک و زمستانی عمر

خیره در آیینه ای مینگرم

واپسین ساعت آلوده به این بودن را.

لیک میخواند جغد˚

در خرابین دلم

زمستان 89