سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

و باز مرداد است/ مهدی عاطف‌راد

 

و باز مرداد است

و باز ماه نفسگیر و داغ دل‌تنگی‌ست

و باز بین غم و قلب من هماهنگی‌ست.

 

چه روزهای ملال‌آور غم‌انگیزی!

چه‌قدر دلگیرم!

چه‌قدر هم تنها!

نمانده هیچکسی همدمم جز آیینه

شریک دائم افسوسهای دیرینه.

 

دلم برای رفیقی که مهربان باشد

چه‌قدر تنگ شده!

برای همنظری هوشیار و ژرف‌نگر

و اهل همدردی

که حس و حال من خسته را بفهمد خوب

و خوب درک کند معنی ملالم را

خیالباف نباشد

و آرزوپرداز

به من دروغ نگوید که زندگی زیباست

امید واهی دلخوشکنک به من ندهد

که تا شقایق هست

ادامه باید داد

به زندگی کردن.

 

نشسته در ته بن‌بست یأس پابسته

و از اسارت در بند رنج دل‌خسته

به آینه گفتم: رفیق! چیست راه نجات؟

کشید آه و به من گفت: نیست راه نجات.



یک ترانه و سه ترجمه/ مهدی عاطف‌راد

 

در سال ١٣١٩ عبدالحسین نوشین نمایش‌نامه‌ی اتللو، اثر ویلیام شکسپی‌یر را به فارسی ترجمه کرد. در این سال او و نیما در تحریریه‌ی مجله‌ی "موسیقی" همکار بودند و رابطه‌ای دوستانه داشتند. نوشین از نیما خواهش کرد که ترانه‌ای از این نمایش‌نامه را که دزدمونا، در صحنه‌ی اول پرده‌ی پنجم، در واپسین شب زندگی، در اتاقش، برای خدمتکارش، امیلیا، می‌خواند، در قالب قطعه‌ای منظوم تنظیم کند. نیما هم این کار را کرد و حاصل کار قطعه‌ی منظوم "ای عاشق فسرده" بود که در کتاب "اتللو" با ترجمه‌ی نوشین، چاپ شد. سالها بعد هم در مجموعه‌ی شعرهای نیما منتشر شد. اینک ترجمه‌ی نیما از این ترانه و چند جمله از متن نمایشنامه با ترجمه‌ی نوشین که به آن مربوط است:

دزدمونا: مادرم کنیرکی داشت باربارانام که عاشق بود. معشوقش دیوانه شد و او را ترک کرد. کنیزک سرودی یاد داشت مناسب حال خود که همیشه، حتا دم مردن هم، آن را می‌خواند. امشب این سرود هرلحظه به یادم می‌آید.

...

[دزدمونا می‌خواند.]

بر پای بید سبز نشسته تمام روز

افکنده سر فرود، چنان شاخه‌های بید

بود از برای عشق دل‌آزار خود به سوز

هرکس صدای گریه‌اش از دور می‌شنید

ای عاشق فسرده! بخوان زیر بید سبز.

 

وین دم نهفته در طرفی، آب جویبار

مانند او به گریه صدایش بلندتر

سیل سرشک خونین از چشم او نثار

می‌کرد در درون دل سنگ هم اثر

ای عاشق فسرده! بخوان زیر بید سبز.

 

ای بید سبزرنگ نگون‌سر، محبوب عاشقان!

عشاق را به سایه‌ی کم‌رنگ تو پناه

او را گناه‌کار مخوانید، از هر بدم که کرد

بخشیدمش، ندارد آن بی‌نوا گناه

ای عاشق فسرده! بخوان زیر بید سبز.

 

این ناسپاس عهدشکن را، بدمهر و بی‌وفا

من می‌کنم ملامت در دل به هر زمان

او گویدم که از من آموز رفتار عاشقی

بهر حریف دیگر بگشای بازوان

ای عاشق فسرده! بخوان زیر بید سبز. (١)

 

پیش از نوشین، ابوالقاسم‌خان ناصرالملک "اتللو" را به فارسی ترجمه کرده بود. نوشین هم ترجمه‌ی او را خوانده و از آن استفاده کرده بود و به این موضوع در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی "اتللو" نوشته، اشاره کرده است. (٢)

در ترجمه‌ی ناصرالملک، ترانه‌ای که دزدمونا می‌خواند، چنین ترجمه شده است:

دزدمونا: مادرم کنیزکی داشت باربارانام که عاشق بود. معشوقش دیوانه درآمد و ترک او گفت. او سرودی یاد داشت- سرود بید مولّه که قدیم بود اما مناسب حال او. هنگام مردن آن را می‌خواند. امشب این آواز از خاطرم بیرون نمی‌رود و بی‌اختیار می‌خواهم سرم را به یک سو خم کنم و مانند باربارای بی‌چاره بخوانم.

...

[دزدمونا می‌خواند.]

دختری بی‌چاره زیر سپیدار نشسته، آه بر می‌آورد.

همه بسرایید بید سبز مولّه را.

 

دست بر سینه و سر بر زانو

بسرایید بید مولّه واله واله.

 

چشمه‌ی سرد نزدیک او روان بود و ناله‌اش را زمزمه می‌کرد

بسرایید بید موّله واله واله.

 

اشکهای شوری می‌ریخت و سنگ را نرم می‌کرد

بسرایید بید مولّه واله واله.

 

همه بسرایید بید سبز را که شاخه‌اش تاج من گردد

کسی او را نکوهش نکند. سرگرانی او را هم خوش دارم.

معشوق خود را بی‌وفا گفتم اما بشنو او چه گفت

بسراید بید مولّه واله واله.

 

اگر من دنبال زن دیگر بروم تو به آغوش مرد دیگر خواهی رفت. (٢)

 [مولّه به معنی واله سازنده و شیفته کننده است- بید مولّه هم یعنی بید مجنون.]

 

سالها پس از این دو ترجمه، علاءالدین پازارگادی، بار دیگر اتللوی شکسپی‌یر را ترجمه کرد. در ترجمه‌ی او، ترانه‌ای که دزدمونا می‌خواند، چنین ترجمه شده است:

دزدمونا: مادرم خدمتکاری به نام باربارا داشت که عاشق بود. مردی که محبوب او بود، دیوانه شد و او را ترک کرد. آن دختر آهنگی به نام "بید مجنون" می‌خواند که ترانه‌ای قدیمی بود، ولی سرنوشت او را خوب بیان می‌کرد، و در حال مرگ آن را می‌خواند. امشب این ترانه از ذهن من دور نمی‌شود، ولی کار فراوانی در پیش است و وقت آن نیست که سرم را به یک طرف خم کنم و چون باربارای بی‌چاره ترانه بخوانم. خوب، خواهش می‌کنم زود باش.

...

[دزدمونا می‌خواند.]

دزدمونا: موجود بی‌چاره در کنار افرا نشسته بود و آه می‌کشید.

همه ترانه‌ی بیدمجنون را بخوانید.

 

دست بر سینه و سر بر زانو نهاده بود.

ترانه‌ی بیدمجنون، بید مجنون را بخوانید.

 

جویبار، سرخوش، از کنار او می‌گذشت و زمزمه می‌کرد:

ترانه‌ی بید مجنون، بید مجنون را بخوانید.

 

اشکهای شور از دیدگانش می‌غلتید و سنگ را نرم می‌ساخت.

ترانه‌ی بید مجنون، بید مجنون را بخوانید.

 

ترانه بخوانید تا بید مجنون تاج گل من شود.

نباید او را سرزنش کرد. تحقیر او را می‌پذیرم.

 

من عشق خود را عشقی نادرست خواندم، ولی او پس از آن چه گفت؟

ترانه‌ی بید مجنون، بید مجنون را بخوانید.

 

اگر من اظهار عشق به زنان دیگری کنم تو با مردان دیگری خواهی آرمید. (٤)

 


 

(١) - اتللو- ویلیام شکسپی‌یر- عبدالحسین نوشین- امیرکبیر- ١٣٥٧- ص ١١٢ و ص ١١٣

 (٢) - منبع پیشین- ص ٣

(٣)- داستان غم‌انگیز اتللوی مغربی- ویلیام شکسپی‌یر- ترجمه‌ی ابوالقاسم‌خان ناصرالملک- انتشارات نیما- اصفهان ١٣٦٤- ص ٩٨ و ص ٩٩

(٤) - مجموعه‌ی آثار نمایشی ویلیام شکسپی‌یر- جلد دوم- ترجمه‌ی علاءالدین پازارگادی- سروش- تهران ١٣٧٨- ص ١٢٠٥

 

پل / سامان سپنتا

بر رود بی آلایشی از گل

دلاهای ما عابر

دست من و دست تو با هم پل

خواب / محمد علی شاکری یکتا


 

هرکس به خواب دیگری می رفت

شاخه گلی همراه خود می بُرد

حتی اگر خوابی پریشان بود

گلبرگ رؤیاها نمی پژمرد.


هرکس به خواب دیگری می رفت

با قرص نانی ، پاره لبخندی

یا کاسه ی آب گوارایی

گلخنده اش برلب نمی افسرد.


هرکس به خواب دیگری می رفت

شعری اگر می خواند و آوازی

یا پنجه ای می زد به هر سازی

زیر و بمش بر جان و دل می خورد.


آه ای رفیقان خوابتان خوش باد!

در این شب بی رحم و بی بنیاد

هرگز مبادا خوف و تشویشی

ای باغ شادی هایتان آباد!


آیا کسی خوابی نمی بیند؟

دستی که روزی زندگی می کاشت

از باغ رؤیاهای دورادور

دیگر اناری هم نمی چیند؟



اردیبهشت ۱۳۹۹


HTTP://t.me/mayektashakeri

بوی امید / محسن صلاحی راد


اگرچه سخت شکسته‌ست بالِ فریادت

شکوهِ اوجِ رهایی نرفته از یادت

غمی که پایِ تو را بسته با طنابِ سکوت

نشسته بر سرِ آوازهای آزادت

چنین‌که کلبۀ مخروبۀ کلاغانی

چگونه زار نگریم به یاد آبادت؟

دریغ آتشِ عشقی که در مصافِ جنون

فروختی به فریبیّ و داد بر بادت!

هنوز خاکِ تو بویِ امید می‌شنود

که لب به نغمه گشاده‌ست جانِ آزادت.