سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نمونه های شعر دیروز برای تبرک

چشم در راه / نیما یوشیج



ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.

شباهنگام. در آندم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم

جمعه ی ساکت / فروغ فرخزاد

جمعه ی متروک

جمعه ی چون کوچه های کهنه،غم انگیز

جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار

جمعه ی خمیازه های موذی کشدار

جمعه ی بی انتظار

جمعه ی تسلیم


خانه ی خالی

خانه ی دلگیر

خانه ی دربسته بر هجوم جوانی

خانه ی تاریکی و تصور خورشید

خانه ی تنهایی و تفآل و تردید

خانه ی پرده،کتاب،گنجه،تصویر


آه چه آرام و پرغرور گذر داشت

زندگی من چو جویبار غریبی

در دل این جمعه های ساکت متروک

در دل این خانه های خالی دلگیر

آه ، چه ارام و پر غرور گذر داشت ...

تکدرخت / هوشنگ بادیه نشین

تکدرختی مسلول
در خط گمشدۀ جاده باغ
 باد پر کرده ز برگ
 مشت‌ها را و خزان را بسیار…
 باغبان رفته غم‌انگیز و فکور

فرض / سروش آیینه


گرفتم آنچه که دیدم ، ندیده فرض کنم

به گوش کر سخنم را شنیده فرض کنم
به باغ، رنگ ِ خزان را چو ارغوان بینم
به تیغ، شاخه‌ی گل را، نچیده فرض کنم
گرفتم آنکه قد ِ بید را برافرازم
و سروهای جوان را خمیده فرض کنم
گرفتم آنکه بگویم که فقر، فخر ِ من است
و نانِ سفره‌ی خود را خریده فرض کنم
به جهل، سجده برم، مدحِ نا کسان گویم
وجمعِ بی خردان را پدیده فرض کنم
گرفتم آنکه همه چیز خوب و آرام است
و خویش را به کناری لمیده فرض کنم
گرفتم آنکه همیشه ز داد نامه‌ی عدل
تمام ِ حقّ خودم را رسیده فرض کنم
گرفتم آنکه دمی در هوای آزادی
گرفته‌های نفس را کشیده فرض کنم
ولی ترا به خدا دیگر این مخواه از من
که مرغِ کنجِ قفس را پریده فرض کنم



سروش آیینه❤️

یک صدای جمعی زیبا / سایه سار





شروین حاجی‌پور، با ساختن قطعۀ «برای»، سرودی ماندگار به دفتر سرودهای اعتراضی فارسی‌زبانان اضافه کرد: سرودی ساده، درویشانه و پاک؛ پاک چون هزارخوانی سحری.

قطعه‌‌ای تماماً آیکونیک: شأن متن، نوع اجرا، شیوۀ ضبط و طرز انتشار آن آینۀ بی‌زنگار تمام‌نمایی است از زندگی نسل‌هایی از ایرانیان که نت‌به‌نت و لغت‌به‌لغت آن را زیسته و گریسته‌اند. جوان غیرمرکزنشینی که در سال اصلاحات، ۱۳۷۶، زاده شده، با یک تی‌شرت سیاه بی‌نقش‌ونگار، بی‌هیچ گریم و نورپردازی و صحنه‌آرایی، در اتاق‌خوابش در یک آپارتمان معمولی می‌نشیند، با رشته کردن توییت‌هایی یک خطی از حسرت‌ها و آمال ایرانیان ترانه‌ای ردیف می‌کند و آن را با ملودی ساده‌ای عجین می‌سازد، با صدای محزونی می‌خواند، با گوشی تلفنش ضبط می‌کند و با اینترنتی «که هر لحظه در او بیم فروریختن است»، به صفحۀ اینستاگرامش می‌فرستد. سرود به‌ طرفه‌العینی مشرق را تا مغرب درمی‌نوردد و ورد زبان‌ها می‌گردد. به این ترتیب، یک سادگی بی‌حد، از فرط «صمیمیت حزن»، به شکوهی تمام‌عیار و بی‌نقص بدل می‌گردد.

ساختمان ترانه ساده است و اسکلت‌بندی بلاغی آن بر عنصر «تکرار» بنا شده. متن ترانه از گزاره‌هایی تشکیل شده که با کلمۀ «برای» آغاز می‌شوند:

برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن به وقت بوسیدن
برای خواهرم خواهرت خواهرامون
برای تغییر مغزها که پوسیدن
برای شرمندگی برای بی‌پولی
برای حسرت یک زندگی معمولی...

ساختمان بلاغی ترانۀ «برای» از منظر بلاغی یادآور شعر «از عموهایت» شاملوست که از سر تا ته با گزاره‌هایی بنا شده که با «نه به خاطرِ و به خاطرِ» شروع شده‌اند:

نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه
به خاطر سایۀ بام کوچکش
به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو
نه به خاطر جنگل‌ها، نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ، به خاطر یک قطره روشن‌تر از چشم‌های تو....

«از عموهایت» و «برای» نه‌فقط در عنصر اصلی برسازندۀ بلاغتشان، «تکرار»، مشترک‌اند، که در هاله‌های برسازندۀ معنا و محتوا هم همگرایی‌هایی دارند: مایۀ معصومیت و بی‌گناهی و قناعت در لایه‌های معنایی هر دو شعر مکرر شده. راوی شعر شاملو می‌گوید آنان که به خاک افتادند، آرزوهای بزرگ و دست‌نیافتنی نداشتند، شادی‌های کوچک و زیبایی‌هایی انسانی برایشان کافی می‌بود. راوی شعر شروین هم «برای حسرت یک زندگی معمولی» است که می‌خواند. اما تفاوتی بسیار معنادار و فارق در آخر شعر است که متجلی می‌شود. شاملو شعر را با ستایش شهدای چپ یعنی عموها، و مشخصاً شهید توده‌ای، مرتضی کیوان، تمام می‌کند و به این ترتیب به آخرین درِ شعر قفل می‌زند و آن را می‌بندد:

به خاطر تو
به خاطر هرچیز کوچک و هر چیز پاک به خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را می‌گویم
از مرتضا سخن می‌گویم.

این انحصار در ترانۀ شروین وجود ندارد: شعر با کلمۀ بلند «آزادی» پایان می‌گیرد؛ کلمه‌ای که دقیقاً خلاف «انحصار» است. اینجاست که آواز با تکرار کلمۀ «آزادی» اوج می‌گیرد، از حزن جدا می‌شود و به فریاد آزادی، به خود آزادی تبدیل می‌شود. آزادی نه در انحصار دسته و حزب و مرام خاصی، بلکه برای همه.
شعر شاملو از لحاظ دیگری هم در قیاس با ترانۀ باز شروین، بسته است: شروین شعر را با فعل نمی‌بندد. شاملو سرانجام فعل «به خاک افتادند» را می‌آورد و شعر را در قید زمان و شخص می‌اندازد و آن را می‌بندد. ترانۀ شروین فعل ندارد، پس شخص و زمان ندارد. یعنی «آزادی» در سطح نحوی شعر هم اجرا شده است.

ترانۀ شروین، هرقدر از ایدۀ انحصارگرایانۀ شعر شاملوی چپ دور می‌شود، به ایدۀ سپانلوی ملی‌گرا نزدیک، و اصلاً تحققِ خودِ همان آرزو می‌گردد. سپانلو در شعر «نام تمام مردگان یحیی است»، که معجون قاتلی از اندوه و امید است، از آوازی جادویی می‌گوید: آوازی که، سرانجام و لاجرم، پس از بمباران‌ها و مرگ‌ها و مرارت‌ها، از به هم پیوستن دهان‌های خاموش سروده می‌شود و صدای جمعی زیبایی را پدید می‌آورد:

آنک دهان‌های به خاموشی فروبسته به هم پیوست
تا یک صدای جمعی زیبا پدید آید
مجموعه‌ای در جزء جزئش، جام‌هایی که به هم می‌خورد
آواز گنجشک و بلور و برف
آواز کار و زندگی و حرف
آواز گل‌هایی که در سرما و یخبندان نخواهد مرد
از عاشقان، از حلقۀ پیوند و بینایی
موسیقی احیای زیبایی
موسیقی جشن تولدها
آهنگ‌های شهربازی‌ها، نمایش‌ها
در تار و پود سازهای سیمی و بادی
شعر جهانگردی و تعطیلی و آزادی
این همسرایان نامشان یحیی است
و آن دهان، خواننده‌اش دریاست
با فکر احیای طبیعت‌ها، سفر‌ها، میهمانی‌ها
دم می‌دهد یحیی
و بچه‌ها همراه او آواز می‌خوانند...

ترانۀ شروین ما بچه‌ها را، ما خس‌وخاشاک‌ها را، ما اراذل و اوباش و الواط را، ما ضعیفه‌ها و ناشزه‌ها و عجوزه‌ها را، ما امردان و مخنثان و منحرفان را، ما گدایانِ از گرسنگیِ صبحگاهی برخاسته را، ناگاه، پادشاه کرده است.

@Sayehsaar

@marzockacademy

@afarineshdastan

زیر بار زور نمی روم مگر زورش پر زور باشد..../ دکتر حسنی

سلااااام


بارها و در زمینه های مختلف، توسط افراد و حکومتها مختلف، حتی استبدادی ترین آنها، شاهد درست بودن قانون فوق بوده ایم.
در یک جامعه دموکراتیک که تعیین جهت و تداوم آن توسط خرد جمعی مشخص شده و توسط همان خرد جمعی هم پایش و کنترل و عیب یابی و اصلاح می شود، علیرغم امکان وجود عیوب و نقایصی اجتناب ناپذیر ولی گذرا و قابل اصلاح، امکان استقرار و تداوم تصمیم گیریهای و رفتارها و عملکردهای نابخردانه طولانی مدت وجود ندارد. ولی در جوامع غیر دموکراتیک و ساختارهای تک قطبی و یکدست که ایجاد آن با استفاده از قدرت و حذف افراد و گروههای دیگر بوجود آمده است، بدلیل عدم امکان دخالت و رقابت سایر افراد و گروههای جامعه، تصمیم گیریهای و رفتارهای نظام حاکم می تواند بدون امکان ایجاد تغییر در آن ، برای مدت طولانی ادامه پیدا نماید.
تنها شانس چنین جوامعی می تواند این باشد که آن نظام تک قطبی و یکدست، از موهبت شعور و انصاف بهره مند باشد تا شاید، بدین دلیل، اندکی از مصیبت ها و آسیب‌های اجتماعی نظام های تک قطبی، تلطیف شود.
واقعیت این است که در تمام جوامع انسانی، انسانهای بی شعور و انسانهای با شعور ، انسانهای دگراندیش و انسانهای خودخواه ، انسانهای باهنر و توانمند و خلاق و انسانهای بی هنر و ناتوان و بی‌عرضه وجود دارند، خواه در جامعه سنتی افغانستان، خواه در جامعه مدرن آمریکا، خواه در جامعه عقب مانده آفریقا، ولی تفاوت اصلی این جوامع، در دست داشتن عنان جامعه توسط اکثریت باشعورتر و دگراندیش تر و توانمند تر و هنرمندتر و خلاق تر است و در موارد معدود هم در صورتیکه به هر دلیل، در مقطعی، بی شعورانِ ناتوانِ خودخواهِ بی عرضهِ فاسد، در مسند تصمیم سازی و تصمیم گیری قرار گرفتند، سیستم های نظارتی و کنترلی که در جامعه تدوین شده است، امکان ادامه طولانی مدت و انجام رفتارهای بدون حساب و کتاب را به آنها نمی دهد.
از نظر اصول مدیریتی، عدم وجود گروه معارض یا منتقد ، مانع رشد و اصلاح هرگونه مدیریت در هر سطحی می شود و مدیران " توانمند و باشعور و عاقل" برای فربه سازی خود ، حتی اگر به هر دلیل معارضی نداشته باشند، خود اقدام به ایجاد زمینه ایجاد چنین معارضانی می‌کنند .برای مدیران توانمند و عاقل، یکدست شدن مجموعه تحت مدیریت آنها، به معنای در جازدن و حتی عقبگرد خواهد بود و بدلیل توانمند بودن و بهره وری از قوه عاقله، نگران عقب ماندن خود از رشد جامعه تحت مدیریت خود نیستند و تلاش می کنند، همزمان با رشد جامعه، خود را نیز به نسبت بیشتری از رشد جامعه، ارتقا دهند و از طرف دیگر، در صورت عدم امکان رشد خود، اصراری بر چسبیدن به جایگاه خود نداشته و جایگاه خود را ، حتی پیش از پایان فرجه قانونی، به دیگران واگذار می کنند، موضوعی که به کرات، در مورد بسیاری از حاکمان کشورهای دموکراتیک یا مدیران شرکت‌های اقتصادی یا مربیان تیم های ورزشی دیده ایم.
در جوامع غیر دموکراتیک که از روی بدشانسی افراد آن جامعه، افراد ناتوان و غیرخلاق و غیرمنصف، عنان کار را بدست گرفته اند و هیچ راه دموکراتیکی هم برای اصلاح آنها وجود ندارد، تنها راه مقابله با آنها، " ندیدن آنها، تحریم توصیه های آنها، و عدم مشارکت و همراهی با آنهاست،"
  امروز که" سدا و صیمای میلی" بدلیل تک قطبی شدن ، تریبون یکطرف اقلیت " ناتوان و غیرخلاق و فرصت طلب" شده است ، تنها راه مقابله با آن، تحریم دیدن آن، تحریم توصیه های آن، تحریم خرید تبلیغات آن، تحریم مشارکت در آن، تحریم استقبال از آن ، و تحریم مجریان و میهمانان و کارشناسان آن است.
مجریانی که برای خوشامد بالادستی، به شعور جامعه و باشعوران جامعه توهین می کنند و میهمانان و کارشناسانی که بجای آرام کردن جو ملتهب جامعه، بنزین بر آتش زیر خاکستر جامعه می پاشند که نمونه آخر این بی خردی را در اظهار نظر افرادی در برنامه هفت در توهین به زنان جامعه و حمایت نامناسب ریاست سازمان از آنها شاهد بودیم.
اگر در مقابل تمسخر و تحقیر و حتی تهدید این افراد که در نبود افراد عاقل و توانمند، متکلم وحده شده اند، بایستیم، مطمئنا مجبورند که تغییر رویه داشته باشند.
اگر زورمان پر زور باشد، قطعا زیر بار زور خواهند رفت....
دکتر حسنی
۱۸ بهمن ۱۴۰۱

http://T.me/DrHasaniGh

وقت به خیر / شیرکو بیکس



وقت به خیر
نام من «نارضایتی» است
زاده‌ی شهر آشوب
و کوچه پس کوچه‌های  گرسنگی و  رنج..

اما ازین پس دیگر
سکوت نخواهم کرد..

ازین پس رهسپار وامانده‌ی انتظارهای نامعلوم
و تکرار واژگان بیهوده و الکن نیستم

از امروز
هموطن جغرافیایِ میهنی دزدیده شده نیستم..

میهنی که
گاه انگشتی از آن را قطع می‌کنند
و گاه گوش و
گاه چشمی از آن ناپدید می‌شود
و گاه واژه‌ای از آن زنده به گور..

با اینهمه  نه فریادی بر می‌آورد
و نه زخمی از آن پدیدار می‌‌شود...


#شیرکو_بیکس
برگردان: شاهین سلحشور