سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

خط راست/سعید سلطانی طارمی

 


خط راست ،

دایره،

هرم.

دورتر نرو

کله قند ها

خواب با شکوه مصر را

                 فکر می کنند

و تو از دهان شیشه های لاغر و کبود

هی تنوره می کشی

هی تنوره می کشی.

 

قصه های راست

در نخ کبود نیل صف به صف

راست می روند توی خط چشم های تو

و سیاهی توریست ها

گرد می شود

              زیر سایه ی سپید آفتاب.

 

غصه می خوری؟

بی خیال ِهرچه روی داده است

تاکنون ،

هیچ مومیایی سخن نگفته است

دست های هیچ کس تمیز نیست

این پلیس هم به آن زن توریست فکر می کند

که دو سیب بی قرار روی سینه اش

در هوای یک دهان مست می چرند.

 

خط راست

دایره

هرم...

 
مصر را  
در کدام چاه نفت دفن کرده اند در حجاز؟

 

                           ۸۸/۲/۸

 

 

 

در کارخانه ها

ابر براده در هیجان است

و چترهای کهنه نمی دانند

باید کدام خس خس سنگین را

لاجرعه سرکشند.

 

در کارخانه ها

باران تاول عاشق جریانی است

که با نسیم ساکن دستان تجربه

و حس ارغوانی آگاهی

همسو نیست.

 

تو

آن سوی زلف های بلندت هستی

و حس نمی کنی

در کارخانه ها

ابر براده در هیجان است

و بارش مداوم تاول

باران را

انکار می کند.

                          ۲۱/ 2/88

 

 

 

 

۴

 

توی کوچه ایستاده بود

روی دامنش

عکس کودکی که می دوید

روی مد زانویش نشست

آبی بلوز نازکش

بغض کرد و ناگهان

ابر تیره ای

            توی سینه های کوچکش

رگ نمود .

 

عکس کودکی که می دوید روی دامنش

رشد کرد و از تمام خط ها و مرز ها گذشت.

و در انتهای وعده ای که از ازل شنیده ایم

                                                   ایستاد.

باغ ؟

        چشمه؟

                جویبار؟

نه .

یک ستون صدهزار ساله،

برکتیبه اش،

وعده های بی شمار.

                      **

توی کوچه می دوید و روی دامنش

عکس کودکی ،

                     منتظر نشسته بود.

                                      ۸۸/۲/۹

 

 

نامه ای منتشر نشده از زنده یاد دکتر علی اکبر ترابی / رضا همراز



زمانی جهت پاس داشت سالگرد ارتحال استاد محمّد علی فرزانه سرگرم تنظیم مطلبی بودم با این عنوان « نامه هایی استاد فرزانه ، نامه هایی به فرزانه » در بین این نامه ها ، نامه ای نیز از استاد دکتر علی اکبر ترابی بود که تاکنون منتشر نگردیده است . دکتر ترابی که ساعاتی پیشس در سن 90 سالگی بر اثر سکته قلبی دارفانی را در زادگاهش وداع گفت جز اولین استادان در رشته جامعه شناسی بودند . ضمن عرض تسلیت به قاطبه ادب دوستان آذربایجانی به مناسبت رحلت جامعه شناس برتر دکتر ترابی « حاللاج اوغلو » ذیلاً مکتوبی منتشر نشده از ایشان را به اتفاق می خوانیم .


دوست دانشمندم جناب آقای محمّد علی فرزانه


انتشار « ائینالی ائل داغی » فرصتی نصیبم نمود که با ارسالش به آن ذات فرهنگ پرور این احساس را داشته باشم که به کسی که با پایمردی و فداکاری سالها به زبان و مدنیت این سامان خدمت کرده و نامش در تاریخ فرهنگ و ادب این سرزمین باید باقی بماند ؛ سپاسگزاری خود را هر چند با زبان قاصر اظهار داشته ام .


جنابعالی ؛ آقای دکتر هیئت و دیگر اعضای گرانمایه  هیئت تحریریه وارلیق نخستین تشویق کننده بنده در مورد اشعارم بویژه در مورد شعر ائینالی ائل داغی بوده اید و من این توجه فرهنگپرورانه را که نخستین نظر و داوری در باره اشعارم از سوی آنذات بلند نظر بوده است هرگز فراموش نخواهم کرد .


چون شماره های بعدی مجموعه در دست انتشار است ، انعکاس داوری آن ذات دانشمند در آن مجموعه ( یا در وارلیق و یول و فروغ آزادی ) چراغی فرا راه خواهد بود . آدرس مکاتبه جهت مجموعه و شماره های بعدی آن همان آدرس : تبریز – خیابان جمهوری اسلامی – پاساژ نقش جهان ؛ شماره 22224 است .


بیشک هر گونه نقدی ، انتقادی ، معرفی یا قضاوتی از سوی آنذات گرامی در باره ائینالی ائل داغی و یا سایر مندرجات مجموعه علاوه بر راهنمائی در باره مطالب  مجموعه های بعدی پاداشی بس بزرگ در برابر کاری بس کوچک خواهد بود .


با سلام خدمت دوستان خواهشمندم سلام و احترام دوستدارانتان را بپذیرید .


با احترام – علی اکبر ترابی


تبریز آبان ماه http://salarsolmaz.blogfa.com/1370

چند واژه مغولی در رباعی مجد همگر/سید علی میر افضلی



دل، یاسه عشق تو نکو می‌داند

جان، یرلیغ سودای تو خوش می‌خواند

ییلچی رخت دلم به اولاغ گرفت

نویین لبت کجاست تا برهاند؟


مجد همگر شیرازی


کمترین اثری که حمله مغول بر فرهنگ ایران داشت، ورود مقداری واژه و اصطلاح مغولی به شعر فارسی سده‌های بعد از آن است. استفاده شاعران از اصطلاحات بیگانه، رویکرد تازه‌ای در شعر فارسی نیست. منوچهر دامغانی (متوفی 432 ق)، شیفته ادبیات و اساطیر عرب بود و بدین شیفتگی و تسلط، مباهات می‌کرد. بدیع الزمان فروزان‌فر، این ویژگی شعر منوچهری را چنین توضیح داده است: «منوچهری از ادبیات عرب به معنی جامع اطلاع کامل داشته و اشعار شعرای بزرگ آن ملت را از بر کرده، بر خیالات ایشان محیط بوده، می‌خواهد آنها را در فارسی بدون تصرّف و به همان حُسن که در عربی است، ادا کند. اسامی شعرای عرب و ابیات و ترجمه آنها و اوایل مطالع قصایدشان را در شعر آورده به حدّی که بعضی از قطعاتش، فهرست اسامی ایشان شده است». هم او، در باره انوری چنین قضاوتی دارد: «اشعار انوری، اغلب عربی الاسلوب و در حقیقت بدان ماند که مفردات فارسی را در قالب عربی ریخته باشند. و نیز بر جمله‌های عربی مشتمل است. و این‌گونه کارها که مایه از میان رفتن تعادل زبان و لغت می‌شود، اگرچه اساساً بد و مردود است، ولی شاعر ما گاهی این جُمَل را چنان به کار می‌برد که گویی عبارت پارسی و تازی را چون دو فلز مختلف با یکدیگر گداخته و در یک قالب ریخته، امتیاز ایشان را بُرده‌اند. چنان‌که گاهی، به جهت این تخلیط و اضطراب، جُمَل خارجی رونق و جمال سخن خود را از دست داده، خواننده را متنفر می‌سازد». 

این شیوه کار، اغلب جنبه اظهار فضل و به رخ کشیدن معلومات دارد. و البته، ما منوچهری و انوری را به واسطه این نوع اشعار، ستایش نمی‌کنیم. بلکه، شعرهایی از آنها در خاطر مخاطبان رسوب کرده که عاطفه سیال و سادگی زبان آن شعرها با روح مخاطبان سخن می‌گوید. 

همین معامله را خاقانی شروانی با فرهنگ مسیحی در شعر خودش داشته و از آن برای تمایز بخشیدن و شخصیت دادن به جایگاه ادبی‌اش استفاده ‌کرده است. ترساییات خاقانی، بخشیش به خاطر ریشه‌های خانوادگی اوست، اما اغلبش به گمان من جنبه مفاخره دارد.


در قرن هفتم و با حمله مغول به ایران و تسلط ایلخانان بر ایران، بعضی از شاعران هم به فکر افتادند که با لغات مغولی برای خودشان نزد حکمرانان مغول و عوامل و افراد ذی‌نفوذ آنها، جایگاهی دست و پا کنند. معروف‌ترین شاعران در این حوزه، پوربهاء جامی است که چندان راه افراط در استخدام لغات مغولی پیموده، که این خود عزیزی او، برای عامه مخاطبان، هیچ نوع ارزش ادبی ندارد و فقط گروهی خاص از پژوهشگران، به ارزش تاریخی آن فکر می‌کنند. 

رباعی مجد همگر در همین بستر فرهنگی به وجود آمده است. مجد همگر در دوره استیلای مغول می‌زیست و شاعران به دلیل وابستگی به صاحبان قدرت، مجبور به انطباق خود با سلایق ایلخانان و اهل دربار بودند. البته، گرایش مجد همگر به اصطلاحات مغولی، مخصوصاً در رباعی بالا، بیشتر جنبه تفننی دارد و رویکرد اصلی شاعر، استخدام لغات مغولی نیست. به عبارت دیگر، این رباعی را در شمار شعرهای محفلی می‌توان به شمار آورد که خواندن‌شان در محافل، علاوه بر ایجاد حس احترام و توجه در مخاطبان مغول، باعث سرگرمی هم‌صنفان شاعر هم می‌شده است. 

خواندن این رباعی، هیچ لذتی به مخاطب امروز نمی‌بخشد و نقل آن، صرفاً به خاطر یادآوری این نکته است که این قبیل تفنن‌های زبانی و لغت‌ورزی‌ و معاشقه با واژگان بیگانه، کمکی به اعتلای شعر نمی‌کند. کاری که بعضی شاعران جوان ما با لغات انگلیسی می‌کنند، بیشتر از همین مقوله است و پدیده تازه‌ای نیست. تکرار یک تجربه شکست خورده، حاصلی جز هدر دادن زمان و زبان ندارد.


برای کسانی که می‌خواهند بدانند مجد همگر چه می‌خواسته بگوید، توضیحی در مورد لغات مغولی‌ رباعی‌اش می‌آورم. توضیحات ما بر اساس فرهنگ واژه‌های مغولی ـ ترکی است که به صورت تعلیقه در جلد چهارم تاریخ مبارک غازانی رشیدالدین فضل‌الله همدانی ویراسته محمد روشن و مصطفی موسوی آمده است. 

یاسه/ یاسا. به معنی مجازات و سیاست کردن است.

یرلیغ/ یرلغ. فرمان مکتوب و اعلان و اخطار.

ییلچی/ ایلچی. رسول، قاصد، مأمور وصول مالیات.

اولاغ/ اولاق. اسب چاپار، اسب کرایه.

نویین/ نویان. به معنی فرمانده، امیر، حاکم است.


منابع:

سفینه مجلس، سده هشتم ق، ص 528؛ سخن و سخن‌وران، ص 136، 334

●●



حال نوبت ماست/مسعود ریاحی

#مسعود_ریاحی :حال نوبت ماست که در روزنامه ها تیتر های با فونت هفتاد و دو  بزنیم که او رفته است، او یک اسطوره بوده است و ...

حال او رفته است و ما میتوانیم با خیالت راحت حرفهایی که به خودش نزدیم از ترس آنکه او می شنود و زنده است و موضع مان پایین می آید از ارتقای موضع او، بزنیم . نگفتیم یا کم گفتیم که چقدر خوب بودی و بزرگ بودی و چقدر طعم گیلاس ، طعم همه چیز را تغییر می دهد. من هم استثنا ازین جماعت نیستم . 

ما با تیتر هایمان خواهیم گفت که چقدر تو بزرگ بودی. حرف های ما در تیترهایمان بعد از مرگ تو، حرفهایی است که به خودت نزدیم، چون میترسیدیم بزرگ تر از آن شوی که بودی، ما از زنده ها میترسیم، ما دوست داشتیم تو بروی تا بگوییم که کاش نمیرفتی . ما منتظر بودیم تا یک مراسم با شکوه بگیریم برایت و در مراسم خاک سپاری ات هی مصاحبه کنیم که مثل تو نه قبلا داشتیم و نه خواهیم داشت و ... . کاش بودی و هنوز حرفهایمان را توی دلمان نگه میداشتیم.


#عباس_کیارستمی

#حالا_دیگر_نمیترسیم_که_بگوییم_چقدر_تو_خوب_بودی

#خانه_دوست_کجاست؟

مسافر/حسن اسدی

http://s6.picofile.com/file/8222650576/hashabdiz_1.jpg



مسافر! سخت دلتنگم

و بذر انتظار افشانده‌ام تا بیکران . . .
                                             تا دور
به یادت شاهراه لحظه‌ها را
                                مست می‌پویم
به روی خاکفرش راه
نشان از سایه‌ی اندام دلجوی تو می‌جویم
سرشکم از نگاه خسته و تبدار می‌جوشد
و خون در ساغر قلبم
                    ز شوق لحظه‌ی دیدار می‌جوشد
ترا من دوست‌ می‌دارم
بهارم بی‌تو می‌میرد
دلم چونان شقایق، خون شادابی                                   
               ز لب‌های تو می‌گیرد          
من از شاخ لبانت
                      ای پری! گلبوسه خواهم چید
زبانم لال
             بی‌تو از جهان، دلگیر خواهم بود
دگر سیمای رنگ‌آمیز هستی را نخواهم دید

من از چشم تو می‌خوانم شکوه آفرینش را
تو نقش افتخارانگیز سیمای اهورایی
و من عصیانگرم
                       عصیانگر شب‌های تنهایی


تو از ناز‌آفرینان زمان حافظ و خیام
                                               میراثی
فضای گنگ قلبم را
                         تو رب‌النّوع احساسی
تو می‌دانی، تو می‌دانی
که دشت خشک طبعم را
                                ترنّم‌های بارانی
ترا من دوست می‌دارم
زمانی بود گلدشت غزل‌های مرا
                                         سیراب می‌کردی
زمانی بود با ناز و نوازش‌های دستانت
مرا در پرنیان قصه‌هایت خواب می‌کردی
مسافر! سخت دلتنگم
به سویم برنمی‌گردی؟