سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

آسان آسان/سید علی میر افضلی



چون شمع اگرم بسوزی و بگدازی

چون چنگ اگرم زنی و گر بنوازی

آسان آسان، پای نگیرم ز تو باز

نگذارمت از دست به بازی بازی!


جلال حرمی

سده هفتم ق؟


جلال حرمی، از رباعی‌سرایان گمنام قدیم است که احوال او هیچ اطلاعی نداریم و احتمالاً در قرن هفتم می‌زیسته است. گردآورنده «سفینه کهن رباعیات»، با آثار او آشنایی داشته و 23 فقره از رباعیات او، از جمله رباعی بالا را در کتاب خود نقل کرده است (ص 247). 

رباعی جلال حرمی، با اینکه برجستگی خاصی ندارد، اما نمونه کاملی از یک رباعی پرداخته و منسجم است و اجزای آن، ارتباطات تو در تویی دارند که می‌تواند برای کسانی که در کار سرودن رباعیی هستند، آموزنده باشد. 

مشکلی که رباعی امروز ما دارد، از هم گسیختگی اجزای شعر و سهل‌انگاری شاعران در فرم دادن به زبان و تصویر، در یک پیکره واحد است. اغلب رباعی‌سرایان امروز ما، تمام همت‌شان را صرف یافتن مضمون جالب برای گنجاندن در مصراع چهارم رباعی است و اهتمامی به ایجاد ارتباط تنگاتنگ مصراع چهارم با سایر مصراع‌ها ندارند. نه اینکه بخواهیم بگوییم این مشکل در رباعی قدیم نیست، اما در رباعی امروز چشمگیرتر است. تا آنجا می‌توانم بگویم رباعیات متوسط قرن ششم و هفتم هم بر بهترین رباعیات امروز سر دارد. 

دو مصراع اول رباعی، با آن موازنه بی نقص، جمله شرطیه‌ای ساخته که پاسخ آن در دو مصراع بعد به خوبی ارائه شده است. این رباعی را گردآورنده «سفینه کهن رباعیات»، در فصل «وفاداری عاشق و جفای معشوق» گنجانده است. 

فعل سوختن و گداختن برای شمع، و زدن و نواختن برای چنگ، بسیار با دقت انتخاب شده و این‌ها جزو ملموس‌ترین تصاویر دنیای قدیم بوده است. زدن چنگ یا نواختن چنگ، هر دو یک عمل را با دو حس متفاوت بیان می‌کند؛ آن‌گونه که ما در زدن احساس خشونت می‌کنیم و در نواختن، احساس مهربانی. نواختن، معنای نوازش هم می‌دهد و چنگ زدن، تداعی‌گر خروش و خراش است.

در بیت دوم نیز قرینه‌سازی به کمال انجام گرفته است: 

آسان آسان/ بازی بازی

پای / دست

نگیرم / نگذارم

باز / بازی

شاعر برای اینکه عزم خودش را در تحمل شداید عشق و پایداری در دوستی نشان دهد، از ظرفیت تکرار قید (آسان آسان، بازی بازی) به زیبایی بهره بُرده است. اگر می‌گفت: آسان از تو دست بر نمی‌دارم و در این راه پابرجا هستم، شاید آن قاطعیت چندان به چشم نمی‌آمد. اما وقتی قید را مضاعف می‌کند، جدیت عاشق، جدی گرفته می‌شود. 

«آسان، آسان» در شعر فارسی سابقه دارد. در رباعیات شاه سنجان خوافی (متوفی 599 ق) آمده: آسان آسان ز خود امان نتوان یافت (عرفات العاشقین، ج 3، ص 1786). یا: آسان آسان وداع جان نتوان کرد (نزهة المجالس، ص 391).

«بازی بازی» هم در شعر قدیم به کار رفته. جمال الدین خجندی (سده ششم ق) گوید (نزهة المجالس، ص 521):

انصاف که آن تنگ گهر هیچ نکرد

جز کُشتن من، به عشوه در، هیچ نکرد

این است که جان من به بازی بازی

از من بستد، ورنه دگر هیچ نکرد! 

●●



https://telegram.me/Xatt4

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد