شعر
وشعار همانگونه که در لفظ با هم مجاورند، در بسیاری از ویژگیها به هم
نزدیک میشوند. این است که تشخیص شعر از شعار، گاهی برای شاعران والبته
مخاطبان شعر دشوار میشود.
چه بسیار شعرهای خوب که به شعارزدگی متهم و انکار میشود و چه بسیار شعارهای آهنگین که به نام شعر، با اقبال منتقدان مواجه میشود.
اگر
در عناصر شکلگیری شعر؛ یعنی عاطفه، تخیل، اندیشه، آهنگ و زبان شعر، نیک
بنگریم، با اندکی تأمل درمییابیم که از میان آنها، بود و نبود عنصر عاطفه
در مرز بندی میان شعر وشعار مؤثرتر است.
برای روشنتر شدن موضوع میتوانیم از یک رخداد مهم عاطفی در زندگی یاد کنیم، یعنی مرگ که پیامآور جداییهاست.
در
گورستان کسانی هستند که برای مصیبت زدگان، اشعار سوزناک میخوانند و
حاضران را به گریه میاندازند و دستمزدی میگیرند و از راه رونق بخشیدن به
مراسم مرگ، زندگی میکنند.
آنها، از کسی سخن میگویند که او را
نمیشناسند و نامش را از روی اعلامیة مرگ خواندهاند و به خاطر سپرده اند،
اما میگویند که آن مرحوم پدری فداکار و مادری مهربان و جوانی با ادب و
فرزندی نمونه بوده است. و از همه اینها عجیبتر این که برای آن مرحوم حتی
بیش از نزدیکترین خویشاوندانش سوزوگداز میکنند و اغراق آمیزترین ترین
تعابیر را به کار میبرند.
اما تمامی این هنرنماییها با همه شگفتی و جلب نظر کردن، دچار یک کاستی بزرگ است وآن خالی بودن کلام از عنصر عاطفه است.
طبیعی
است که مجری آن هنرنماییها، تعلق خاطری به این مرحوم ندارد واگر چه کارش
برانگیختن عواطف دیگران است،خود او از هنرنمایی خویش، دچار انفعال عاطفی
نمیشود.
شعرهای شعاری نیز حاصل هنرنماییهایی است از این دست؛
یعنی شاعر بدون آن که با موضوع شعر پیوند عاطفی داشته باشد، میکوشد که با
هنروری و توان سخن گویی اش بر مخاطبان تأثیر بگذارد.
دونکته در
این میان گفتنی است؛ نخست این که وقتی سخن از عاطفه است. بیش از هر چیز،
احساسات عاشقانه به ذهن متبادر میشود، حال آن که عنصر عاطفه در شعر، همة
عواطف انسانی را در بردارد؛ از مهر و کین و خشم و لطف و قهر، تا عشق و
نفرت و حماسه و امید و یأس و اندوه و شادی.
نکتة دیگر این است
که چون سخن از شعار به میان میآید، بیشتر اذهان معطوف شعارهای سیاسی و
اعتقادی میشود؛ حال آن که شعار، یعنی سخن تکراری و خالی از عاطفه و عینیت
تجربی، پس در این میان تفاوتی میان مدعیان نیست. چه در شعارهای سیاسی و
حزبی، چه در سخنان به ظاهر عاطفی، مانند دوستت دارم و فدایت شوم و بیتو
میمیرم و قربانت شوم و بیتو هرگز و... بسیاری از این قبیل که سخنانی دست
فرسود و تقلیدی و تکراری و شعاریاند.