تزهایی
پیرامونِ
تقلیل گراییِ
زبان
و اندیشه
در شعرِ
امروز
ایران
نه، اشتباه نکنیم! خطوط بالا شعر نیست. تنها عنوان یادداشت پیش رو است که به شکل عمودی نوشته شده است. حالا شاید بشود شعرش کرد. با مجازهای بیان و صور خیال و...؟ نه، نه، اصلاً! با یک ضمیر ناقابلِ «تو». مثلا بنویسیم: تقلیل گراییِ تو. به به! این هم از شعر. حالا اگر حوصله داشته باشیم و از میان ده دوازده واژه مثل قهوه و دریا و پائیز و سیگار و شهر و خیابان و ... یکی دو تا را آن وسط جا بدهیم، می شویم فروغ الزمان و یا شاید احمد المکان! این دیگر بستگی به جنسیت مان دارد. کاریش هم نمی شود کرد.
اما پیرامون تقلیل گرایی زبان و اندیشه در شعر امروز ایران:
1- زبان و توسعه: زبان کارکردی دو سویه در فرآیند توسعه دارد. بدین ترتیب که از یک سو در اغتشاش فرهنگی (یا بحران به مثابه پیش فرض توسعه) که لازمه ی گذار از جامعه ی سنتی به جامعه ای توسعه یافته است نقش پررنگی دارد و از سوی دیگر با نزدیک شدن به ساحت علم و تکنیک، قابلیت «چند معنایی» اش را از دست می دهد. فرایند توسعه پیوسته با واژگان تخصصی شده ای همراه است که نهادهای توسعه محور برای تولید شناخت ها و معرفت های نوین از آن ها بهره می گیرند و ابزارهای انتقال و بازنمایی آن ها در جامعه بر اساس همان منطق نهادینه می شوند. بنابراین واژگان عمومی بر اساس کارکرد و نیاز روزمره به مفاهیم خطی و تک معنایی تقلیل پیدا می کنند.
2- زبان و ایدئولوژی: زبان مهم ترین عامل بازتولید ایدئولوژی است که ادبیات به بهترین شکل ممکن می تواند آن را حمل کند. بالیبار و ماشری به تأسی از آلتوسر معتقدند که ادبیات نه از آسمان به زمین می آید و نه محصول خلاقیتی عجیب و غریب است. ادبیات محصول کنش های اجتماعی و فرایندی مادی است که زندگی انسان را در جامعه ای معین بازتاب می دهد. اگر نئولیبرالیسم را از سال های 1980 ایدئولوژی حاکم بر جهان تلقی کنیم (که هست)، مصرف و قابلیت مبادله را غایتی جهانی در می یابیم که ابزار موثر آن تولید انبوه است و صرفا بر پایه ی مولفه های زیبایی شناختی مورد داوری قرار می گیرد. هنر و ادبیات هم کالا می شوند و به تعبیر بودریار هدف عینی و کاربردی خود را از دست می دهند و به جزئی از ترکیب وسیع تر و مجموعه ای از اشیاء تبدیل می شوند که ارزش آن ها رابطه ای است.
3-زبان و گفتمان رسمی: گفتمان، تولید معرفت به واسطه ی زبان از طریق نهادهای رسمی است. پر واضح است که گفتمان رسمی در سرزمین ما، مقولات جهانشمول و تاریخی بشر را، نظیر عشق و آزادی و برابری و ...، از دوران مدرسه و دانشگاه گرفته تا با تولیدات فرهنگی سفارشی و رسانه های گروهی اش، به سطحی ترین شکل ممکن و با انفعالی تمام هدایت می کند و ارائه می دهد؛ و بدین ترتیب هنرمند، شاعر، یا نویسنده ای که وجه غالب آگاهی اش بر این اساس نضج گرفته است، خود سطحی ترین مفاهیم را تنها به این دلیل که در تقابل با گفتمان رسمی قرار می گیرد، هنر و ادبیات می پندارد و منتشر می کند.
4-زبان و قلمرو مجازی: قلمرو مجازی در سده ی بیست و یکم به یک مکان جمعی بالقوه تبدیل شده و کارکردهای زبانی و اجتماعی تازه ای ایجاد کرده است. کارکردهایی بی نیا و چارچوب که در آن زبان شفاهی با ابزار نگارش در هم آمیخته و مکتوب می شود. در زبان نگارش، ساختارهای نحوی به شکل ناخودآگاه عامل بازدارنده ی بسیاری از خطاهای نوشتاری است و هنگامی که تشتت ها و قاعده گریزی های زبان شفاهی در قالب اس ام اس ها و کامنت ها و بخش عمده ای از ارتباط های روزمره ی غیر حضوری مان مکتوب می شوند، گزاره های نادرستی خلق می کنند که بیش از همه به تقلیل و آشفتگی متن و زبان منجر می شود.
@absurdmindsmedia