طرح هر موضوعی در این ایام پر التهاب و تب آلود کار شاقی ست.هرچند بنای کار ما در این کلبه بی ریا پرهیز از سیاست زدگی و دروغهای متعفنش بود اما چه چاره که در این بلاد محنت زده این بلیه چنان ساری و جاری شده که یک افزایش بها منجر به غایله ای خانمان سوز می شود که باید ناظر فاجعه ها و تراژدی های رنگارنگی شوی و در آخر بپرسی گناه ما چه بود که امانت زندگی و جوانی را صرف کارهایی کردیم که جز خسران و پریشانی برایمان نداشت.
چه بسا قافله های خرد و دور اندیشی که از کنارمان به سرعت برق و باد گذشتند و ما همچنان مست از خواب نوشین صبحدم با آرمانهای بلند پروازانه مان خوش بودیم.و رهزنان زمان از تاریخ و فرهنگ گرفته تا منابع طبیعی و حتی آب و هوا را به طرفه العینی از ما ربودند و کار بدانجا رسیده که باید برای تنفس هوایی تازه هم در مضیقه باشیم.شاید بهترین تعبیر در توصیف ما به قول مرحوم احمد شاملو زیانمایه باشد و لا غیر
ایرانی جماعت تا دست از این بی عملی و خیالبافی ها خوش بینانه اش بر ندارد و آستین همت به اصلاح امور بالا نزند در بر همین پاشنه می پرخد و گرهی از کار فروبسته اش باز نمی شود.اشکال ما در این است که فتیله چراغ تعقل را پایین کشیده ایم و با تکیه بر سواد ناقصمان چنان به رعونت خود بسندگی دچار آمده ایم که غامض ترین مسائل و معادلاتی را که عالم و آدم برای حل آن برنامه ها و راهکارهای ریاضت کشانه دارند می پنداریم با چرتکه دم دستمان حل کرده ایم .آنجا هم که ایرادی پیش می آید از ترس اینکه به عدول از مواضع مان متهم نشویم همچنان لجوجانه پای بر درستی تصمیماتمان می فشاریم و انتقاد ها را به بهانه حرفهایی از سر بدخواهی نمی شنویم.
هر کدام دیکتاتورهایی هستیم به اندازه محدوده ای که در آن قدرت داریم و توقع داریم دستی از غیب و مردی از بالا امور اصلاح نشدنی ما را اصلاح کند