امروز پیامی از دوستی که در بازار وسایل دکوری فعالیت میکند، دریافت کردم. عکس چند کتاب حجیم لاتین و یک سؤال؛ «اگه گفتی اینا چیه؟». اولش خواستم چیزی بنویسم که نوشت: این کتابها کتاب دکوریاند. جنسشان از MDF و مقواست. یک کانتینر از چین آورده بودم، روی هوا رفت! بله.
درست متوجه شدید. آن کتابها واقعاً کتاب نبودند بلکه ماکت بودند. کتابهایی در ابعاد واقعی با نامهای لاتین و البته قیمتهایی بسیار گرانتر از کتاب واقعی!
دوست من موفق شده بود یک سری چند هزار تایی از این «کتابهای دکوری» را ظرف چند روز بفروشد. بعد هم وقتی جنسها تمامشده بود و در پاسخگویی حجم بسیار مطالبه مشتریان عاجز مانده بود، دلش به حال اهالی کتاب سوخته بود و یاد من افتاده بود. اول صبح من مانده بودم و یک غمباد بزرگ. یعنی بسیاری از مردم ما حاضرند «چیزی» را بخرند که شبیه کتاب است و اتفاقاً بسیار هم گران است اما کتاب نخرند. واقعاً پارادوکس عجیبی بود. اما این وارونگی موقعی در ذهنم حل شد که دیدم نهتنها در این مورد، بلکه تقریباً در همه موارد، صنعتی به نام «جلو پنجرهسازی» رونق گرفته است. صنعت بزرگی برای فریب «دیگری» در مورد زندگیای که فقط برای خود ماست. بسیاری از ما دوست داریم جلوپنجره دلفریبی داشته باشیم. دکوری پرشکوه و توخالی، درست مثل کتابهای مقوایی. به هر دری میزنیم تا وسایل خانهای باکلاستر، لباسی گرانتر و... از آنچه واقعاً داریم داشته باشیم. زیر سختترین قرضها، وامها و قسطها میرویم تا دکوری زیباتر، باشکوهتر و مجللتر از خود برای دیگران نمایش دهیم. غافل از اینکه ما برای نمایش به این دنیا نیامدهایم. ما به این دنیا نیامدهایم که بهخودمان زجر و سختی بدهیم تا دیگران فکر کنند از آنچه هستیم «مثلاً» بهتر زندگی میکنیم.
شاعران نوپرداز صدای شعر امروز
nopardazanlnjan.blogfa.com
هزاران عنوان کتاب در شمارگان هزار و پانصدتایی، سالها در قفسه کتابفروشیها خاک میخورند اما چند هزار کتاب توخالی مقوایی ظرف دو روز روزو تمام میشوند. شاید برای اینکه عادت کردهایم از هر چیزی تنها «دکور» بسازیم. دکوری از فرهنگ، دکوری از ادبیات دکوری از شعر و دکوری از......