۱-
نامه
باد پست چی
نامه ای به خانه ی تفنگ می برد .
" مهربان تفنگ
پشت بیشه ها هوا پس است
پاتق شغال و کرکس است
جان نثارتان : پلنگ . "
***
***********************
شعرکوتاه نیمایی سه مصرعی
برای پرهیز از هرگونه رنجشی به ناچار تمامی نام های شعرکوتاه سه مصرعی را یادآوری می کنم .
(سه کایی ؛ سه گانی ؛ سه گاهی ؛ نو خسروانی یا آیکه.)
۱-
بوسه زد بر گونه های سیب , بادی مست
گفت با خود " خانه ات آباد "
سیب کمرو؛ سرخ شد ؛ افتاد .
***
۲-
چشمه, نامه ای به ماه بالغی نوشته است :
" ماه من سلام
عاشقت شدم ـ به جان چشمه ـ والسلام "
***
۳-
کنار گیسویش می گفت دستی :
" چه گیسوهای خودمختار مستی "
- چرا گیسوی مستت را نبستی ؟
***
۴-
غم به او می گفت " دلتنگم به جانت ؛ مست کن ما را "
با دلی همدست کن ما را
لرزه بر اندام من افتاد
***
۵-
چشمه بی تاب است.
ماه آیا می رسد از راه ؟
حرف دارد؛ حرف دارد؛ حرف دارد؛ ماه.
***
۶-
تازه پی بردم چرا گیسوی مستش ؛ پیچ در پیچ است
زندگی در گیسویش هیچ است
گیسویش وردی ست؛ باید خواند.
***
۷-
پشت کوه قاف شهری بود
پادشاهی داشت قاتل بود
نام او دل بود
***
*
"شعرداستان" یا "داستانشعر"
.
شعرداستان
یا داستانشعر؛ روایتی تازه از شعر نیمایی ست . روایتی که در پی آن است تا
با پرهیز از هر گونه هیاهو و جنجالی ,سهمی دربازآفرینی و بالندگی شعر
نیمایی داشته باشد . گام نخست بازگشت و بهره گیری از سنت ها و باورهای شعر
نیمایی ست اما این سخن به معنای شبیه شدن و الگو برداری از شاعران بزرگ
نیمایی نیست ؛ بلکه گونه ای رها شدن در بی کرانگی این سنت هاست . گام دوم
, بازآفرینی و پی ریزی جهان و زبانی ست که ,یکسویش شعر دیروز نیمایی و
سوی دیگرش شعر امروز نیمایی ست . شعری که آرزو دارد تا با بهره گیری از
تمامی عناصر شعر مدرن ؛ روایتگر جهان و زبان خویشتن باشد ؛ جهان و زبانی
که موزون و ترازمند است .شاید نیز این شعر,تلاش تازه ای برای یافتن صدا ,
هویت و شناسنامه ای نو در گستره شعر نیمایی ست .شعری که هم بلند است و هم
کوتاه .
همانگونه
که گفتم ؛ شعرداستان یا داستانشعر, نه در پی جریان سازی ودبستان ادبی
ساختن است و نه در اندیشه ی رویارویی با جریان های زنده ی شعر معاصر ایران
. بی تردید اگر توان ماندگاری داشته باشد می ماند و اگر نداشته باشد پس
زده خواهد شد .در شماره های پسین تر, نمونه هایی از شعر بلند و کوتاه
نیمایی را نشر خواهم کرد . برای این شماره تنها به یک شعر کوتاه و چند
شعرسه مصرعی نیمایی بسنده می کنم .
پیام سیستانی
با درود
به کار گیری عناصر طبیعی ( سیب،باد، ماه ، چشمه، کوه و... ) در این شعر های موزون سه سطری، با توجه به اینکه خاستگاه و زیستگاه اولیه ی شاعر ارجمند جایی بوده است که تا حدودی از این عناصر دور بوده است، برای من ِ مخاطب ، نشان از حسرت شاعرانه ای است که شاعر به جهت دوری از ان ها از خود بروز می دهد . استفاده ی به جا و خیالی از این عناصر نه تنها در این چند شعر بلکه در بیشتر آثار شاعر را می توان به گوشت و خون و استخوان لمس کرد .
با سپاس از سراینده ی شعر های ناب سه سطری
درود بر الهه عزیز
بی هیچ گزافه ای از حضورت شادمان شدم . نخست به این دلیل که جای شما در گفت و گو های خالی بود . بی تردید شما یکی از سرایندگان خوب و مهم در گستره شعر های سه سطری هستید و از تجربه های خوبی ذر این زمینه دارید و بودن شما به باندگی شعر یاری می رساند . دیگر این که جمع ما بسیار مردانه شده بود و بی تردید جای بانویی در این گفت و گوها حالی بود . بانویی که هم خوب شعر می سراید و هم یکی از اندک شمار شاعرانی ست که بخوبی از تاریخ / سرشت و سرنوشت این قالب کوتاه آگاهی دارد و سخنش برای همه ما مهم و ارزشمند است . امیدواریم که با بودن شما در نشریه سیولیشه گام های ارزنده و مهمی را در کنار دوستان دیگر برای بالندگی این قالب کهن برداریم . قالب ریشه داری که با دمیدن جانی تازه و بازآفریدن زبانی تازه برایش می توانیم سهمی در شعر کوتاه معاصر داشته باشیم . من نیز شعر های کوتاه شما را دوست دارم و از خواندنشان سرخوش می شوم . ا
امیدوارم که در شماره پسین تر سیولیشه از شعرهای زیبا و نوشته های ارجمندتان بخوانم .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
سلام و احترام جناب استاد سیستانی
کوتاه سروده های دلکش و زیباتان را خواندم و مثل همیشه بسیار بهره بردم . چشم اندازهایی دارد به وسعت جهان.
به راستی که حقّ شعر با چیدمانی چنین فاخر ادا می شود.
زنده باد شاعر.
ارادتمند.
درود بر توکل عزیز
پیغام ارجمند شما را در زیر نوشته جستار آسیب شناسی شعر کوتاه خواندم. شاید اندکی با شما در باره مثالی که زده بودید همداستان نباشم . همان مثال سبزی و سبزی فروشی و ادبیات . در هر روی همین که در کنار دوستان خوبی چون شما هستم و بسیاری چیزها می آموزم برایم بس است .. همیشه برای بنده عزیز و دوست داشتنی هستید .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر کورش عزیز.
سپاس از مهربانی تان . همین که سروده های ناچیز بنده را می خوانید جهانی ست برایم . شادمانی ست . ارادتمند شما / پیام سیستانی
عزیز دلم جناب طارمی
نخست درودهای بنده را بپذیرید . و پیش از هر گونه سخنی بایسته است که از تلاش های شما جدای از سرودن شعر و سخن گفتن در چند و چونش , موضوعی را یادآوری کنم که کمتر بدان پرداخته شده است . باید اعتراف کنم که همیشه وامدار جستارهای روان و ساده شما در باره عروض هستم . اگر گزافه نگویم همیشه برای بنده عروض یکی از دشوار ترین درس های دانشگاهی و غیر دانشگاهی بوده است . در دانشگاه همواره لرزه بر اندامم می افتاد هنگامی که نام عروض و قافیه و معانی و بیان می آمد . آن هم با عزیزانی چون دکتر کزازی و.... در دبیرستان نیز به همینگونه. بی هیچ تردیدی شاید یکی از دشواری های عروض و رمندگی بسیاری از ما به دلیل دشواری در بیان و زبان عروض بود . اما جستارهای شما بسیار ساده عروض را واکاوی می کنند و گره هایش را می گشایند . همیشه در کلاس درس شما در جهان مجازی هستم . از این بابت باید سپاس گزار شما باشیم .
از این که بگذریم , خواندن پیغام امید بخشت امیدم را صد چندان کرد . مرا به شورش وا داشت و از بن جان شادمان شدم . راست است که هر شاعری از تمجید خوشش می آید و اما افزون بر این خوش آمدن , برای من این پیغام کوتاه کتابی بود . همیشه فکر می کردم که اگر شعر کوتاه به این فضاهای زبانی گام بگذارد و به بخش های دیگر زندگی نیز سرک بکشد شاید نتواند آنگونه که بایسته و شایسته است از پس زبان و بازسازی جهان و زندگی براید اما خواندن پیغام شما به من توانی تازه داد و امیدوارم کرد . به گمانم ساختمان جمله درزبان دری توان هایی دارد که اگر خوب با وزن درهم تنیده شود می تواند زاینده و بارور باشد ...این فضای زبانی را که شعر کوتاه را از یکدستی و تصویر سازی های پی در پی می رهاند و به او دل و جان و جهان و زبان می بخشد دوست دارم . همیشه وامدار مهربانی های شما هستم ...
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر توکل عزیز و مهربان
سپاس از این که دمی را دل به سروده های کوجک و ناچیز بنده سپرده ای وهزار سپاس برای شعری که نوشته بودی . کاش نام سراینده را نیز یاداشت می کردید تا حقی از او ندیده گرفته نشود . درودهای هزار باره بنده را بپذیر .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود فراوان جناب سیستانی لذت بردم .
جناب سیستانی سلام. همیشه شعر کوتاه یا سه کایی شما مرا غافلگیر کرده است. و فکر کرده ام حد همین است....
کنار گیسویش می گفت دستی :
" چه گیسوهای خودمختار مستی "
- چرا گیسوی مستت را نبستی ؟
گرفتم ساغری از دست مستی
تعالی الله چه جامی و چه دستی
بتی چون تو کجا در پرده ماند
مگر با مرگ چون من بت پرستی