1
خانه خلوت است
کوچه خلوت است
شهر خلوت است
در جهان کسی نفس نمی کشد
من چرا در انتظاراو نشستهام؟
☼
۲
سرباز،
در کیسه خواب خویش نشسته
و فکر میکند
به سیم خاردار خداوند
در مرز بیکرانهی آبی
و یک فرشتهسرباز
در برجک ستارهی قطبی.
☼
۳
باغ انار
در شعلههای شهوت خود می سوخت.
پاییز ساده لوح گمان می کرد:
کان بازتاب رنگی اندیشه های اوست.
☼
۴
کبوتر گفت با جفتش:
"چه گندمزار زیبایی!
بیا پایین"
هنوز آماده می شد تا فرود آید
که ناگه آسمان رمبید
جهان در آتش شلیک مردی سوخت.
☼
۵
اسکندرکبیر
در رختخواب خویش
از شعله های پارسه می سوخت
اما طبیب ساده گمان می کرد
اسکندر بزرگ کمی تب دارد
☼
6
یک پَر جوان
از گلوی خویش می کَنَد
قند را
با هزار بغض قورت می دهد
آب می خورد
دور دست های دور را نگاه می کند
و به سوی مسلخش روانه می شود.
هر سپیده دم کبوتر سپید.
۸۸/۲/۱۱
7
چون برق می روند
جت ها و عمرمن
و تو هنوز دیکته ی فرصت را
تمرین نکرده ای
12/6/89
8
گل در آیینه ی آب
محو خویش است و نمی داند
آب درحال گریز است از خویش
12/6/ 89
9
برکه خاموش است
باد می موید
پس امیدی هست
12/ 6/ 89
10
آسمان کوتاه است
باز باران در جنگل
زلف هایش را می شوید.
12/6/89
11
هر شب،
در ابتدای آفرینش دنیا
زلف دراز یک زن زیبا
از باد های خسته می آویزد
و از تمام روزنه های شهر
روی تمام هستی من می ریزد.
هر شب.
12
سفر فضایی
تقصیر من که نیست
باید حساب زلف تو را می کردم
باید برای گردن تو
یک بوسه ی بلند می آوردم
و عرض شانه های خودم را
با طول بازوان تو می سنجیدم
باید هزار کار دگر می کردم....
آرام باش
چیزی به روی ماه نمانده.
۷/۲/۸۷
13
وقتی که با منی،
دنیا به یک شکوفه ی گیلاس می ماند
وقتی که بی توام
ذهنم
رویای در کنار تو بودن را
می خواند.
27/7/87
14
وقتی مرا دوست داری
گل ها دهان تو را می ستایند
وقتی تو را دوست دارم
گل ها دل از جان من می ربایند
27/7/87
15
در جنگلی که توی هوا جاری است
یک بید مشک پیر
با آخرین شکوفه ی خود
از عطر خنده های تو می گوید
و مست می شود.
16
روزی،
مثل گلی
بر آستانه ی در
خواهی شکفت.
ومن همیشه لحظه های دلم را
خواهم شمرد
و من همیشه چشم به در
خواهم مرد.
30/2/85
17
منتظر می مانم
وصدای پایت را
از سکوتی جهان را پرکرده
می پرسم
12/ 6/89
از بوسه ی تو زنده شدم یک روز
با بوسه ی که شبی خواهم مرد؟
12/6/89
18
چه آتشی است
در گوشهی دهان تو ای یار
که بارش هزار سالهی باران هم
چون من
با شوق در میانهی آن می سوزد.
19
به دهان تو می اندیشم
و به آوازتو دلتنگم
به پیامی صامت یادم کن
۸۸/۲/۹
20
توی یک لیوان شیر
قهوه می ریزم
و عسل می افزایم
و کنار ماه
که به معشوقگی عادت دارد
رنگ رویت را می نوشم
۸۸/۲/۲۸
درودها نثارتان جناب طارمی
اشعار زیبایتان را خواندم و بهره ی بسیار بردم.
همه زیبا و بامعنا. فکر کنم در سطر 3 شعر 17 "که" جا مانده باشد.
ارادتمند.
با سپاس از دوستان عزیزم جناب سیستانی، توکل، آقا مجیدی و مظفری. بی هیچ تعارفی تشویق های و تاییدهای شما که همه استاد فن. هستید موجب دلگرمی و افتخار است.
درود استاد سلطانی عزیز
همه ی سروده های کوتاه ، زیبا بودند . اما به غایت از شعر های شماره سوم و پنجم و هفتم لذت بردم . حضور شما بزرگان برای ما غنیمت است .
بمانید و بسرایید
دست مریزاد استادت بردم مخصوصا شماره های 6 و 20 را خیلی دوست داشتم .
سلام جناب طارمی
از خواندن این شعرهای زیبا سیر نمی شوم
هرکدام از یک زاویه زیبائی خاص خودش را دارد
خانه خلوت است
کوچه خلوت است
شهر خلوت است
در جهان کسی نفس نمی کشد
من چرا در انتظاراو نشستهام؟
............
درود بر عزیز دلم جناب طارمی . بی هیچ گزافه ای از بسیاری از این شعر های کوتاه سرخوش و سرمست شدم . نخستین ویژگی بسیاری از این شعر های کوتاه زلالی در زبان و نگاه بود . بی آن که در پی پیچاندن زبان باشد . بی آن که بخواهد با گل آلود کردن ذهن در اندیشه ی مازدرماز کردن شعر باشد .. شعر های زلال اما ژرفی که دوست داشتنی بودند . شاید نیز شعر های بی ادعایی که دمی مرا به فراسوها زیستن و زبان بردند . از بن جان تندرستی ات را آرزومندم .
ارادتمند شما / پیام سیستانی