سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نقدی بر کوتاه سرائی/مولف سیروس نوذری/عصر مردم


عصر مردم

سیروس نوذری را دیرزمانی است که می شناسیم. شعر او کوتاه است و کم حجم، اما پربار و بامعنی. بعضی از آنها در ذهن انسان رسوب کرده آدم را از محیط و فضای شهر می کند و به طبیعت ناب می برد. گوئی طبیعت نیز آگاه است که چشمی زیرک، حساس و بیشتر اندوهگین به نظاره او ایستاده است. 
*با نسیم صبح/ گونه بر سنگ نهاد/ نیلوفر 
*غلتید بر سنگ/ او که آب نبود/ او که باد نبود 
*استکانها بهم می خورند/ در جهانی/ مهیای ویرانی 
*از آن منظر/ لکه ای هستم/ میان برفها 
این مقدمه کوتاه از آن جهت آمد که صلاحیت سیروس نوذری را در نوشتن این کتاب ثابت کنیم. او این نوع شعر را به خوبی می شناسد و با آن زندگی کرده است و حاصل این کتابها بوده که همه در این سبک سروده است. بالای بام و کوچه تاریک (1358)، آه/ تا/ ماه- مجموعه شعرهای کوتاه (1379)، برف بر داوودی های سفید (1386) و هزار سال عاشقی (1387) 
نوذری در پیشگفتار می نویسد: اما حرف آخر را همین ابتدای کار بگویم: از آغاز دهه شصت و با انتشار کتاب «هایکو» برگردان احمد شاملو و ع.پاشائی و با گذشت حدود ده سال از آن- کمی کمتر یا بیشتر- گرایش و رویکردی تازه در شعر کوتاه شکل گرفت که تفاوت هائی بارز با اشکال پیش از آن دارد. در این میان شاعرانی از راه رسیده اند که تمام نیرو و خلاقیت خود را در کوتاه سرائی گرو نهاده اند و به همین دلیل معتقدم اکنون و در این فاصله زمانی- از دهه شصت و آغاز دهه هفتاد- آرام آرام «ژانر» شعر کوتاه و نوع شعری آن شکل گرفته است که بررسی مسیر و کم و کیف آن، از نیما تا ابتدای دهه شصت و از دهه شصت تا به امروز موضوع و بحث بنیادی این کتاب خواهد بود.» 
 
1 - خسروانی و دیگر قالبهای کهن 
نوذری کتاب را هوشمندانه به فصلهای مختلف تقسیم و درباره هر فصل با حوصله و دقت قلم فرسائی کرده و نمونه آورده است. در این میان از خاستگاه اولیه کوته سرائی ها که همان «خسروانی» ها 
باشد صحبت کرده و نوشته است: «آثار به جای مانده از دوره ساسانی بیشتر متون مذهبی است که برخی از آنها در پایان دوره ساسانی و اوایل پیروزی عرب بر ایران نوشته شده اند. متن هایی مثل «ارداویراف نامه» و نمونه های دیگر.... شاید ساده ترین دلیل آن نیز این باشد که موبدان و هیربدان زردشتی تنها خود را در نگهداری متون مذهبی متعهد می دانسته اند و دیگر بخش های ادبیات – یعنی ادبیات غیرمذهبی- را آن قدر مهم و ضروری نمی دانسته اند که در حفظ آنها بکوشند. بنابراین اگر در یورش و ایلغارها، کاخ ها 
و کتابخانه ها ویران شده اند چگونه شعر ساسانی 
می توانسته دوام آورد؟» 
بعد نوذری نتیجه می گیرد که این به خاطر روائی بودن شعرهاست و نقشی که «باربد» موسیقیدان در جاودانگی آنها داشته است و نمونه شعری از «محمد آغاجی بخارائی» است که توصیف طبیعت در آن اعجاز می کند. 
به هوا درنگر که لشکر برف 
چون کند اندرو همی پرواز 
راست، همچون کبوتران سپید 
راه گم کردگان ز هیبت باز 
بعد به طریقه های شعر اشاره دارد. 
الف- شعرهای سه خشتی یا سه لختی از جعفرقلی کرمانچی از مردم روستاهای قوچان و از عشایر کرمانج 
*روبروی من خانه اش را ساخت/ و با همه کودکی عاشقم کرد/ حالا من عاشقم و کسی نمی داند. 
*یارم رفته تا از یخچالهای کوهی برف بیاورد/ کمی هم برای من خواهد آورد/ با این بهانه مرا خواهد دید 
*دوتارنوازان: آهای دوتارنوازان/ کاسه بر زانو نهاده می نوازید/ از یار من آیا خبری دارید. (بانو سروجهان، 1345، از اهالی اولاشلو) 
*گله را در دامنه رها کردم/ یار بیرون آمده از چادر نگاهم می کند/ گله نیز خیره به او می نگرد (بانو ماهو، چناران) 
ب-دوبیتی ها و ترانه ها 
نوذری می نویسد: دوبیتی ها از جان خسروانی ها 
مایه گرفته اند: اگر غزل به ویژه قصیده- با زبان فاخر و شکوهمند و روح اشرافی خود- بیانگر خواست ها و نیازهای توانمندان بوده است، دوبیتی ها 
و ترانه ها، خواهش ها و آرزوهای اقشار فرودست جامعه شهری و روستائی را باز تابانده اند. 
من آن بحرم که در ظرف آمدستم 
چون آن نقطه که در حرف آمدستم 
به هر الفی، الف قدی برآید 
الف قدم که در الف آمدستم 
ابوالقاسم فقیری ویژگیهای ترانه های محلی را چنین جمع بندی می کند: 
-ساده و بی غل و غشند. 
-سرایندگان آنها اکثراً گمنام و ناشناسند. 
-ترانه ها آرام و قرار ندارند. یکجا ماندن را 
نمی پذیرند... دائماً در حال حرکتند، از این ده به آن ده، از این کوهستان به آن کوهستان، چونان پرندگان سبکبال در پروازند. 
-سرایندگان ترانه های محلی زیاد در بند ردیف و قافیه نیستند. همین اندازه که حرف دلشان را بتوانند بزنند راضی اند. 
-تکلف را در ترانه ها نمی بینیم، همه جا سادگی است. 
-عشقی که در ترانه ها به چشم می آید عشقی است زمینی. 
-ترانه ها آزاد و رهایند و در خدمت این و آن نیستند... اگر صحبت از شخصیتی به میان آید، بدانید که این شخصیت شخصیتی مردمی است. 
-ترانه ها زادگاه معینی ندارند مگر آن که رنگ و بوئی از محل را با خود داشته باشند. 
پ-واسونکها 
واسونک ها عبارتند از تک بیت هائی که معمولاً در عروسی ها و جشن ها با صدای زنی که معمولاً خود «دایره» می نوازد خوانده می شود. 
*این عروسی که ما داریم کس ندارد در جهون 
پیش رویش گل بریزین خار چشم دشمنون 
*هر چه دارم سی تو دارم تو عروس خونمی 
دور حجله ات گل بکارم، تو گل راجونمی 
(از کتاب سیری در ترانه های محلی، ابوالقاسم فقیری) 
ت-داینی ها 
داینی ها تک بیتی هائی هستند که با لهجه لری سروده شده اند. احساسات و عواطف بی غل و غش در این تک بیتی ها بیداد می کنند و بسیار هم زیبا و درخشانند. 
*به خانه اتان آمدم کسی را ندیدم/ پشت اجاقتان نشستم و آه کشیدم 
*دندان هایم درد می کند، خیلی ناراحتم/ دستمال یارم را بدهید، دهنم را با آن ببندم. 
ث-لیکو و موتو 
در نواحی بلوچستان این نوع شعر گفته می شود. مضمون لیکوها بیشتر بزمی یا غنائی است، اما موتوها بیشتر در سوگواری ها خوانده می شوند. 
*کبوتر چاهی/ بال می زند/ می نشیند/ دلم را برمی دارد از ریشه 
*با همان سطل کوچک آبم ده/ برای چشمان توست/ فقط برای چشمان توست/ که قاتلم من 
ج-لَندی ها 
لندی به معنای کوتاهک است که قبایل پشتو در افغانستان می سرایند. 
*به لیلا همه عاشق می شوند/ وای بر آن، که لیلا عاشقش شود. 
*با دشمن در آویز، پاره پاره شو!/ تا مرهم گلگون لبانم را بر زخم هایت نهم. 
*برای من تبارت همه گرامی اند/ به خاطر تو/ کودکان را سلام می کنم. 
* * * 
 
2 -قالبهای سنتی در شعر کوتاه معاصر 
فصل دوم اختصاص دارد به قالب های سنتی در شعر کوتاه معاصر که مخصوصاً به شعر شاعران نیمائی پرداخته می شود. 
*نیما یوشیج: 
چون باد در آمد و ندانم چون شد 
با آتشم آمیخت مرا، در خون شد 
توفان غمی گشت به خاک دل من 
آبی شد و از دو چشم من بیرون شد 
* * * 
*هـ.ا.سایه: 
ای عشق که گریه آموخت از او 
دل در غم او نشست و جان سوخت از او 
امروز نگاه کن که جان و دل من 
جز یادی و حسرتی چه اندوخت از او 
* * * 
*منوچهر آتشی: 
می نوشیدم، کیش و کتابم دزدید 
غم آمد و مستی و شرابم دزدید 
شب آمد و خواب ریخت در چشمانم 
یاد تو ز در رسید و خوابم دزدید 
* * * 
*عمران صلاحی: 
صبح است نگاه کن، خیابان خلوت 
بیدار نگشته روز و میدان خلوت 
خوابیده هنوز شهر و خورشید و صدا 
در پنجره ای نگاه «عمران» خلوت 
* * * 
*پرویز خائفی: 
تن جان مرا پیرهن سوخته ای است 
جان، سوخته خود آتش افروخته ای است 
آن نقش عجب که طرحی از لب دارد 
لب نیست که کهنه زخم لب دوخته ای است 
* * * 
*سیاوش کسرائی: 
گلزار طرب وادی خاموشان شد 
خونابه دل باده می نوشان شد 
شهری که در آن عشق عروسی می کرد 
امروز ولایت سیه پوشان شد 
* * * 
*منصور اوجی: 
حالی است مرا که طُرفه مُردن طلبم 
در محضر دوست جان سپردن طلبم 
جز سرخ ندارم که ز عشقش لافد 
این سبز به پاش هدیه بردن طلبم 
* * * 
*شاپور پساوند: 
ای عشق! پناهگاه پنداشتمت 
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت 
ای چشم سیاه، آه ای چشم سیاه 
آتش بودی نگاه پنداشتمت 
* * * 
*ایرج زبردست: 
ناگاه کسی به سمت در می آید 
در می زند، انتظار سر می آید 
من فرصت آخرین تماشای جهان 
من آن خبرم که بی خبر می آید 
چ-ترانه ها 
ترانه یکی از زیباترین و صمیمی ترین نوع شعر کوتاه است که به آن دوبیتی هم گفته می شود. 
*فریدون مشیری: 
شکفته روی اقیانوس شب، ماه 
نسیمش می نوازد گاه و بیگاه 
چراغ افروز راه عاشقان باش 
که من، در دشت غم گم کرده ام راه 
* * * 
*محمدرضا شفیعی کدکنی: 
به جان جوشم که جویای تو باشم 
خسی بر موج دریای تو باشم 
تمام آرزوهای منی، کاش 
یکی از آرزوهای تو باشم 
* * * 
*سیاوش کسرائی: 
شقایق ها کنار سنگ مردند 
بلورین آبها در ره فسردند 
شباهنگام خیل کاکلی ها 
از این کوه و کمرها لانه بردند 
* * * 
*علی ترکی: 
شبستون دل من پر چراغه 
که روشن از شرار و سوز و داغه 
نمازی در چنین مسجد بخوانید 
که خشتش درد سنگین فراقه 
* * * 
*عزیز فیلی: 
دل از اندیشه دلبر نمی کرد 
زمین از اشک چشمم تر نمی کرد 
به حال گریه از درد جدائی 
دو زانو را مکان سر نمی کرد 
ح- مفردات 
بعضی از شاعران از اندیشه ای بکر و ناب سرشار می شوند. این اندیشه ها همانند شهابی زودگذرند. شاعر سعی می کند همین احساس را ثبت کند. شاعران نیمائی نیز همین کار را کرده اند. معمولاً یک بیت بیشتر نیست چون شاعر نیتی دیگر نداشته است. سرسلسله این نوع شعر در ادبیات کلاسیک ما «صائب تبریزی» است، مضامینی لطیف و غلوآمیز، اما زیبا که به سبک هندی نیز مشهور است. 
*صائب: 
به ناامیدی من رحم کن که می سوزد 
طبیب بر سر بالین من به جای چراغ 
* * * 
*احمد شاملو: 
کوهها با هم اند و تنهای اند 
هم چو ما، با همان تنهایان 
* * * 
*فریدون مشیری: 
شعر من پیغام مهر و مهرورزی بود و بس 
شد کنون غم نامه فریادهائی در قفس 
* * * 
*م.آزاد: 
گل از شاخه افتاد و بر خاک خفت 
شهیدان باغ، این شهیدی دگر 
* * * 
*منصور اوجی: 
زخمشان، آتش سرخ است و گلی در باران 
کودکانی که در اندوه تو در بارانند 
 
3 - شعر کوتاه و شاعران نیمائی 
در این فصل شعرهای کوتاه، البته نه به سبک هایکو مورد نظر قرار می گیرد و سیروس نوذری آگاهانه آنها را به چند دسته تقسیم می کند. 
الف- طرح 
*مینا دست غیب: روان آب/ تو را می نامد/ از جدار نی/ به آنی/ برون می آیی/ با خطی پنهان/ در آستین روز 
*سیروس مشفقی: رنگ چشمان تو در یادم نیست/ ورنه با جنگل رنگین- با شب/ ورنه با شب پره ها- با مهتاب/ رنگ چشمان تو را می گفتم/ رنگ چشمان تو در یادم نیست/ ورنه من می مردم 
*هوشنگ ابتهاج: گلوی مرغ سحر را بریده اند و/ هنوز/ در این شط شفق/ آواز سرخ او/ جاری است 
*احمد شاملو: شب با گلوی خونین/ خوانده ست/ دیرگاه/ دریا نشسته سرد/ یک شاخه/ در سیاهی جنگل/ به سوی نور/ فریاد می کشد 
ب-چکیده 
که همان جان شعر باشد. گاه در غزلی- قصیده ای 
بیتی همانند خورشید می درخشد و تلالؤ آن دیگر ابیات را در سایه فرو می برد. نوذری به حق آن را چکیده شعر نامیده است. 
*نظامی گنجوی: 
نخستین بار گفتش از کجائی 
بگفت از دار ملک آشنائی 
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند 
بگفت اندوه خرند و جان فروشند 
* * * 
*نیما: 
یک شب درون قایق دلتنگ/ خواندند آنچنان/ که من هنوز هیبت دریا را/ در خواب/ می بینم 
* * * 
*شاملو: 
من/ برمی خیزم/ چراغی در دست/ چراغی در دلم/ زنگار روحم را صیقل می زنم/ آینه ای برابر آینه ات می گذارم/ تا با تو ابدیتی بسازم 
* * * 
*سهراب سپهری: 
به سراغ من اگر می آئید/ نرم و آهسته بیائید/ مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهائی من 
* * * 
*فروغ فرخزاد: 
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار/ و یک دریچه که از آن/ به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم 
بعد نوذری به بررسی کوته سرائی در اشعار شاعرانی که نیمائی می سرودند یا می سرایند پرداخته است. این افراد عبارتند از: اخوان، ابتهاج، م. آزاد، رویائی، نادرپور، شاپور بنیاد و محمد زهری 
*مهدی اخوان ثالث: 
هان، ماه ماهان کجائی/ خورشید اینک برآید/ تنها تو با او برآئی 
*هوشنگ ابتهاج: 
بسترم/ صدف خالی یک تنهائی است/ و تو چون مروارید/ گردن آویز کسان دگری 
*محمد زهری: 
من نوشتم از راست/ تو نوشتی از چپ/ وسط سطر رسیدیم به هم 
*منصور اوجی: 
دانستم عشق نیز بهانه است/ تا من به دام شعر در افتم 
*بیژن جلالی: 
پایان خود را می دانم/ که مرا در آب نومیدی/ 
می شویند/ و در خاک بی آرزوئی/ دفن می کنند/ و به آسمان تنهائی/ می سپارند 
 
4 - دیگر شاعران شعر کوتاه 
علی رضا صدفی، اسماعیل رها، عمران صلاحی، قدسی قاضی نور، مینا دست غیب، شاپور بنیاد، افشین شاهرودی، رضا چاپچی، گیتی خوشدل، پژک صفری و غلامحسین نصیری پور. 
به نمونه هائی از شعر چند تن از این شاعران توجه کنید: 
*عمران صلاحی: 
سادگی من به هراسشان می افکند/ چرا که هر چیزی را پیچیده می بینند/ باریک می شوم در آنان/ سوزش ترکه ای را بر پوست خود حس می کنند 
*شاپور بنیاد: 
ابرهای ملال/ می بارید/ که چشمهامان میان همهمه عاشق شد/ و مأوای پلنگ را/ شهاب ویران کرد. 
*پژک صفری: 
می گن من دیوونه ام/ من فقط چشام جن و پری داره/ مفتی مفتی/ آخرش کاری می کنن/ که همین خیابونو بپیچم دور گردنم و/ خودمو خفه کنم 
*غلامحسین نصیری پور: 
کافی است که تهی شوم از چشم تو/ تا سال/ دوباره پر از صدای برگ شود 
 
5 - جریان های شعر کوتاه 
در این فصل نوذری سعی دارد به جریان هایی که پس از نیما در مقوله شعر نو پیش آمد اشاره کند. البته منظور او کوتاه گوئی در شعر نو است. این جریان ها اکثراً از صفحات شعر مجله ها شروع می شد و جوانان جویای نام طبع آزمائی می کردند. بعضی خیلی زود از چرخه شعر کنار می رفتند و بعضی می ماندند. از آن میان انگشت شماری چهره شدند و نام خود را در جریان کوتاه سرائی به ثبت رساندند. از بانیان این صفحات می توان از اسماعیل نوری علا (صفحه شعر تهران مصور) و منوچهر آتشی (صفحه شعر مجله تماشا) نام برد. 
*مینا اسدی: 
می آمدم غریب/ می آمدم غریب تر از خواجو/ آیا نمی نوازند/ همشهریان سعدی و حافظ غریب را؟ 
*فرامرز سلیمانی: 
تا در چشمان ستارگان/ شرمسارم نسازی/ آوازم را مشکن 
*محمدرضا عبدالملکیان: 
در کمرکش صمیمی ترین کوچه نیز/ سگی/ چمباتمه نشسته است 
*قاسم آهنین جان: 
چون می وزند بادها/ در تلخی درنگ نام/ کور می شوم/ 
چون می وزند بادها/ دور می شوم/ از خطوط خاکستر پیشانی 
*مهدی رضائی: 
آسمان ابری نیست/ دل من اما/ بارانی است 
 
6 - انتشار هایکو 
با ترجمه هایکوهای ژاپنی طبع حساس و لطیف شاعران ایرانی خیلی زود به طرف این نوع شعر متمایل گردید و گاه شعرهایی چاپ شد که برتر از هایکو بود، اما انگشت شمار. منتها بعضی از شاعران توانستند هایکوهای ماندگاری بسرایند. نوذری 
می نویسد: از سوی دیگر، برخلاف آنچه گفته می شود که فنون شاعری و فرم های کلامی نقش چندانی در هایکو ندارند، می توان گفت این موضوع را باید از زاویه ای کاملاً متفاوت بررسی کرد. در هایکو، شاعر از کلمات می گریزد. او که به جزئی ترین پدیده های طبیعت نگاهی تیزبین و وسواس گونه دارد، تلاش 
می کند تا با گریز از کلمات و حتی صدا و فرار از پرگوئی، ارتباط خود را با جزئیات جهان، عمیق تر نماید. از این رو کامل ترین شعری که یک هایکوسرا می تواند بنویسد شعری است بی کلمه، شعری است که تنها در «سکوت» هستی می یابد.» 
*نکادا نوآکیمی= در سواحل نی کی تا/ به قایق سوار می شویم/ به انتظار ماه/ بر دریای بی موج/ پارو نمی کشیم 
شاملو می نویسد: شباهت های هایکو و دوبیتی روستائی ما تا به حدی است که پنداری، از این رو یکی برگردان دیگری است. دید مشترک و نقطه دید مشترک، برداشت شاعرانه مشترک و بیان شاعرانه مشترک، ایجاز مشترک و استنباط فلسفی مشترک... گوئی به راستی تفاوت این دو در همین است که هایکو هفده هجائی، ژاپنی است و این «ترانه چهار مصراعی فارسی». 
*باباطاهر: 
یکی درد و یکی درمون پسندد 
یکی وصل و یکی هجرون پسندد 
متاع کفر و دین بی مشتری نیست 
گروهی این گروهی اون پسندد 
*اوشیما ریوتا: 
هیچ یک سخنی نگفتند/ نه میزبان، نه میهمان/ نه گل های داوودی 
در این قسمت تأثیر شعر هایکو بر شاعران بزرگی چون شاملو و اخوان نموده می شود. فصل مربوط به هایکو بسیار زیبا نوشته شده و بسیار رهگشاست و 
می بینیم به حق که کوتاه سرایانی بعد از این سخت تحت تأثیر هایکو بوده اند منتها ایرانی شده آن که 
می دانیم هر ایرانی هر گاه سربلند می کند آسمانی از شعر را در مقابل می بیند چون تنوع شعری در ایران به نظر 
می آید در هیچ کجای دنیا نظیر نداشته باشد. 
 
7 -تأثیر هایکو بر شعر جهان 
در این فصل از شاعران نام آوری همچون: رابیندرانات تاگور، خورخه لوئیس بورخس، جوزپه اونگارتی، اورهان ولی، آدونیس، ازرا پاوند، اوکتاویو پاز، پابلو نرودا و ریچارد رایت نمونه می دهد و دو مقاله همچون کودکان هایکوسرا، هایکو و رباعی را می نویسد. 
*رابیندرانات تاگور= ای زن/ تو با انگشتانت/ بر آنچه داشتم دست کشیدی/ و نظم چون موسیقی هویدا شد. (هندی) 
*خورخه لوئیس بورخس= کتابها، ورقهای کاغذ، کلیدها/ در ظلمت/ سرنوشت مرا دنبال می کنند. (آرژانتینی) 
*جوزپه اونگارتی= کاش/ مثل این روستا بودم- لمیده/ در ردائی/ از برف. (ایتالیایی) 
*اورهان ولی= چقدر قشنگه/ وقتی یه ساختمون گنده رو خراب می کنن/ تماشای غروبی که/ تا حالا دیده نمی شد. (ترکیه ای) 
*آدونیس= گاهی احساس می کنم/ باد کودکی ست 
بر شانه هایم/ که فریاد می کشد. (سوری) 
*ازرا پاوند= شکوفه فرو ریخته پر می کشد به شاخه خویش/ یک پروانه. (آمریکایی) 
*اکتاویو پاز= دوش درخت زبان گنجشک/ داشت چیزی به من می گفت/ اما/ نگفت. (مکزیکی) 
*پابلو نرودا= بگو به من آیا برهنه است گل سرخ/ یا که تنها لباسش اینست؟ (شیلیایی) 
*ریچارد رایت= ماه بهاری چنان گرد است/ که انگشتانم در اشتیاق لمس لبه تیزش/ بی تابی 
می کند. (آمریکایی) 

اطلاعات این کتاب


نام کتاب: کوته سرایی سیری در شعر کوتاه معاصر
نویسنده:
مجموعه:
قیمت: 110000 ریال
شابک: 964-311-798-6
سال چاپ: 1388
نوبت چاپ:
نوع جلد: اعلا
قطع کتاب:
تعداد صفحات: 0
وزن کتاب: 0
توضیحات کتاب:شعر کوتاه فارسی به دنبال سنت‌های هزار سالۀ آن تا به امروز ادامه یافته است. اما بی‌گمان حیات مدرن آن را باید از شعر نیما آغاز کرد و از زیباترین سروده‌های او که البته کوتاه سروده‌های او نیز هستند. بعد از نیما پیروان او نیزکوتاه سروده‌اند و گاه چه زیبا، اما شعرهای کوتاه این شاعران تنها بخش اندکی از مجموعۀ شعرهای آنهاست. در شعر کوتاه و در ساختارهای کهن آن قوالب مشخصی وجود دارد، چون خسروانی‌های عصر ساسانی، و در ادوار بعد رباعی، دوبیتی، ترانه و مفردات. این قالب‌ها چه به لحاظ ساختار بیرونی و چه درونمایۀ آن‌ها ویژگی‌های تعریف شده‌ای دارند. اما دربارۀ شعر کوتاه مدرن فارسی لااقل تا این زمان بررسی مستقل و مشخصی انجام نیافته است. کتاب «کوته سرایی» با توجه گرایش روز افزون نسل جوان به شعر کوتاه و همچنین تأثیرات جهانی هایکو بر شعر امروز ایران و جهان ، مدخلی است برشناخت این نوعِ شعری.

کتاب های مرتبط با این کتاب




چند شعر کوتاه/سیروس نوذری




          کلاغی

          کنارکلاغی

          کنارآب های گل آلود


          همین ات بس

          عطری

          نمانده ازاو



       سرداست جان ماه

        با اوچه کرده ای

        دراین شامگاه



        از آن طرف که تویی نرمه باد می گذرد

          از این طرف که منم ، تند باد پاییزی



 

         نو گلم

        گلم

        تو از بهارمانده ای


چند شعر کوتاه/مرتضی دلاوری پاریزی

1
با همین زخم‌های همیشه
در همان آسمانی که با بادها رفت
کم پریدیم
         اما
شأن پرواز را حفظ کردیم.

2
خاطرات عزیز باران را
ابرهای عقیم می‌شویند
نفس اژدهاست شرجی شهر.

صندلی را مرگ
نیمکت را عشق می‌فهمد.

دلخواه یا دلگیر
مختار یا مجبور
هجرت همیشه دردناک است.

از این‌همه اما و ای‌کاش
مغرورتر باش!
دیوانگی آداب دارد.

اکثریت یا اقلیت
هر کجا باشی خدا آن‌جاست
عشق را با مذهب اعداد کاری نیست.

دار یا دریا؟
نفت یا باروت؟
سرخ یا قرمز؟
بهترین تصمیم‌ها را عشق می‌گیرد.


تیتر از جناب عین‌القضات است:
ما مرگ شهادت از خدا خواسته‌ایم
وان هم به سه چیز کم‌بها خواسته‌ایم
گر دوست چنین کند که ما خواسته‌ایم
ما آتش و نفت و بوریا خواسته‌ایم

حس عجیب شیرجه در اعماق
شوق غریب غرق شدن در مِه
دیدار دوستان قدیمی.

مرداد هم حریف دل من نمی‌شود
خیسم، معطرم، خنکم، آسمانی‌ام
یخ در بهشت می‌چکد از واژه‌های تو.

مسیر ماه را از قله می‌پرسد
مسیر قله را از ماه
شب از سرگیجه‌های یک پلنگِ خسته سرشار است.

تب سهره‌ها
غم قاصدک‌ها
دل باغبان
نگاه تو پر می‌دهد باغ را.

زمان می‌خرامد
دلم تیک‌تاک قدم‌هات را می‌شمارد.


پ.ن: حافظ شب هجران شد، بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

اگر روبه‌راهم اگر جان‌به‌لب
اگر صبح‌گاهم اگر نیمه‌شب
مرا خواب‌های تو تعبیر کردند.


دل رمیدة ما را به چشم خود مسپار
سیاه‌مست چه داند نگاهبانی چیست!
(صایب)

غمش جام جا مانده بر رَف
قدیمی، قلم‌کار، خوش‌نقش
دلش ظرف یک‌بار مصرف
مزخرف
مزخرف
مزخرف
...

ز اضطراب دل، اهل زمانه بی‌خبرند
بود تپیدن بسمل به پیش طفلان رقص
(بیدل)

در اوج وصل، باز پریشانی
دل‌تنگ می‌شوی و نمی‌دانی:
این وصله‌ها به عشق نمی‌چسبد.


ستم‌کش دل مأیوسم و علاجی نیست
کسی مقابل آیینة شکسته مباد!
(بیدل)

:: شعر کوتاه, نیمایی
+ یا حق | یکشنبه 23 تیر1392| مرتضا دلاوری پاریزی

ابرها دارند می‌آیند
کوچه‌ها یک‌بند می‌خندند
زخم‌هایم نم‌نمک تعبیر خواهد شد.

:

ما به رؤیاهات...
ما به اندوه تو مشکوکیم
خواب بودن نه!
خواب دیدن اتهام توست.


ازین دست

سید علی میرافضلی

0

 

قورباغه ای پرید توی حوض

ماه پاره پاره شد

 

0

 

در جنگل دور

همخوانی دارکوب و آوای تبر

 

0

 

یک گاری کهنه از علفزار گذشت

پروانه پرید

 

0

 

سایه ای گذشت از کنار آبگیر

شور قورباغه ها فرو نشست

 

0

 

ماهیان در دل رود

جست و  واجست کنان

ابرها موج زنان

 

0

 

در  مه  صبحگاهی

اسب را یاد آن حفره باقی است

 

0

شعر نگاره/سید علی میر افضلی


 

در یک اثر خوشنویسی ژاپنی که از قرن هجدهم باقی مانده، نگاره گر پیر کلمه ریو را که به معنی اژدهاست چنان پیچ و تاب داده که شکل ظاهری آن نیز همچون اژدهایی برافروخته جلوه می‌کند. شاعران جدید ژاپنی هم ازین هنرنماییها دارند. در کتاب اندیشه و احساس در شعر معاصر ژاپن که هاشم رجب‌زاده ترجمه کرده است نمونه‌هایی از شعرنگاره‌های جدید ژاپنی را می‌توان دید. از جمله شعر باران که حروف آن به شکل قطرات باران تمام صفحه را فراگرفته و شعر ساحل و دریا که همامیزی موزون این دو کلمه تصویرگر موجها و ماسه‌هاست.


   حس القایی این شعر نقاشی‌ها یا شعر نگاره‌ها البته از شکل بصری کلمات ریشه می‌گیرد. یعنی در واقع این ظرفیت باید در شکل نوشتاری کلمات  یک زبان وجود داشته باشد تا بتوان به چنین حسی رسید. به همین دلیل فکر نمی‌کنم که شکل ترسیمی کلمات فارسی بتواند چنین تأثیری را در خواننده و بیننده ایجاد کند. البته بعضی خوشنویسان قدیمی ذوقی به خرج می‌دادند و با ترکیب کلمات، اشکالی مثل مرغ و اسب و شیر می‌کشیدند. و یا در نقاشیخطهای امروزی هنرمند می‌کوشد با ترکیب خط و نقاشی مفهوم ذهنی خود را بر پرده جان بخشد. از آنجا که دستمایه هنرمندان خوشنویس ما عموماً شعر است شاید این توهم ایجاد شود که اینها از یک سنخ و یک جنسند. ولی نقاشیخط  ولو اینکه نوشتارش شعر باشد ماهیتاً با شعر نگاره  فرق می‌کند.

 

   به نظر من خط فارسی به خاطر تفاوت ماهوی که با خط ژاپنی دارد اصلاً امکان چنین بازیهای تصویری را به شاعر نمی‌دهد و اصرار کسانی که می‌خواهند با شکلک کشیدن و فلش زدن و پاره پاره کردن کلمات  این تصور موهوم را عملی کنند راهی به دهی نمی‌برد. عرض خود می‌برند و خوانندگان را به زحمت می‌اندازند.

    البته راههای دیگری برای القای حس از طریقی غیر از دلالت معنایی کلمات وجود دارد که شاعران بزرگ ما آن را به کار گرفته‌اند و آن استفاده از ظرفیتهای صوتی و آوایی واژگان است. واج آرایی یا هم‌حرفی یکی از این شگردهاست که البته از بس مورد استفاده و سوء استفاده قرار گرفته دیگر در شنوندگان و بینندگان و خوانندگان ـ حداقل بدین شکل که شاعران امروز بکار می‌برند ـ تأثیر و تازگی خاصی ایجاد نمی‌کند. شگردهای دیگری هم هست که به چند مورد آن که دیگران در شعر حافظ یافته‌اند اشاره می‌کنیم. از جمله در بیت زیر که کل غزلش از شاهکارهای حافظ است:

 

من که شبها ره تقوا  زده ام با دف و چنگ

حالیا سر به ره آرم، چه حکایت باشد!

 

به قول شفیعی کدکنی، شیوه ترکیب و تقطیع کلمات مصراع اول و امتداد هجای پایانی کلمات «شبها/ تقوا/ با»  صدای دف را  باز می‌آفریند:

من که شبها (فعلاتن)

                ره تقوا (فعلاتن)

                         زده ام با (فعلاتن)

                                    دف و چنگ...

 

و یا غزل دیگر او:

 

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب ، دوش ، به بالین من آمد ، بنشست...

 

که به تعبیر نادر ابراهیمی شروع پُر شتاب آن که ضرباهنگش با تتابع اضافات و «واو»های ربط تشدید شده و پایان آرام آن که سکته و ویرگول به آن دامن زده است تصویرگر موجهایی شتابنده ای است که در پایان مسیر خود به ساحل امن و آرامش می‌رسد. مصراع نخست غزل چهار واو ربط، مصراع دوم سه واو ربط، مصراع سوم دو واو ربط دارد و در مصراع چهارم از واو ربط خبری نیست. یعنی پله پله که پیش می‌آییم از ضرباهنگ غزل کاسته می‌شود و آنگاه که معشوق به بالین عاشق می‌نشیند، از هیجان و هیاهوی شعر هم کاسته می‌شود. و حس نشست و سکون و آرامش کاملاً به شنونده دست می‌دهد. و در بیت بعد وقتی می‌گوید:

 

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت: ای عاشق شوریده من! خوابت هست؟

 

ریتم نجواگونه کلمات  حس ما را در مسیر معنای شعر جاری می‌کند.

    بی‌شک نمونه‌های زیادی از این هنرنماییها در شعر حافظ و دیگر بزرگان شعر فارسی و در دوران معاصر در اشعار نیما و اخوان و شاملو می توان یافت. و این کار لازم را تعدادی از منتقدان ونکته بینان انجام داده‌اند. به نظر من شگردهایی که بعضی نوآمدگان در زیر هم‌نویسی و روی هم‌نویسی و شکستن کلمات انجام می‌دهند، از سر وا کردن خواننده است و سردستی ترین و سهل الوصولترین کاری که یک شاعر بی‌بضاعت می‌تواند انجام دهد. برای اینکه به کسی برنخورد نمونه ای از کارهای خودم را می‌آورم. چند سال پیش گفته بودم:

 

رؤیایی از ستاره و آیینه داشتم

و ریسمان کهنه و کوتاه

  ـ آه

تنهایی کبود عمیقی است.

 

و برای اینکه حس شعر را تقویت کنم آن را بدین شکل نوشتم:

 

                          داشتم

                      آیینه

            ستاره و

رؤیایی از

و ریسمان

            کـ هـ نـ ه

                         و کوتاه

                    ـ آه!

تنهایی

          کبود

                عمیقی

                           است.

   

قاعدتاً بالا رفتن کلمات برای نشان دادن آسمانی بودن رؤیاهایم بود (آنچه می‌خواهم و نیست) و پایین رفتن آنها برای القای فرو ماندن و فرو رفتن در چاه سرخوردگیها (آنچه نمی‌خواهم و هست). تکلیف کهنه و کوتاه هم که معلوم است. بدیهی است ــ البته آن موقع خیلی هم برای من بدیهی نبود ــ که این شکل نگارش سطحی‌ترین برخوردی است که می توان با یک شعر کرد و آن را مثلاً آوانگارد نشان داد. یعنی تحمیل شرایط بیرونی بر ذات شعر.