بخوان بخوان که غزل در گلو شود فریاد
نه اینکه خوش بنشیند به کاغذی در باد
غزل که کشتی نوح من و تو ما شدن است
چرا کرانه نگیرد به ساحلی آباد
به این عصای مرصع کرانه را بشکن
که پا نهیم به دریای هرچه بادا باد
غزل معامله با شاه و شحنه نیست رفیق
" تراست جمله ولایت ، تراست جمله مراد"*
نه از نوا به نوائی رسیده ایم نه شور
بخوان ترانه ی سرخی به مایه ی بیداد
چه جای سیر به دامان بیستون بلا
که درد می چکد از تیشه تیشه ی فرهاد
در این بهار نفس گیر در جنون جاری
چه زخمها که نشاندند بر تن شمشاد
برای خاطر شمشاد های زخمی و زرد
بخوان به زمزمه شاعر در این خراب آباد
23/2/94
· مصراعی از مولانا
سلام مجدد
یادم رفت بگویم از این بیت
غزل که کشتی نوح من و تو ما شدن است
چرا کرانه نگیرد به ساحلی اباد
خیلی خوشم امد
سلام استاد
نمی دانستم که غزلهای این طور زیبائی می سرائید
هرچند شاگرد به استاد نمی تواند آفرن بگوید اما من جز آفرین کلمه مناسبی ندارم بگویم
هزار آفرین
با اجازه تان این غزل زیبا را در دفتر یادداشتم با خط خوش می نویسم
سلام دوست عزیز
نتونستن درست و حسابی با این غزل ارتباط برقار کنم شاید فکر می کنم کلمات کمی ارتباطشان با هم محکم نیست.
حلقه ارتباطی غزل اگر بخواهیم مثل غزل های سنتی بگوئیم بر دایره همان مراعات نظیر است و یا غزل پست مدرن است که محدودیتی ندارد.
شما کلماتتان همان کلمات غزل سنتی است اما از نحو مرسوم این غزلها خوب بهره نگرفته اید.مثلا
چه جای سیر به دامان بیستون بلا
که درد می چکد از تیشه تیشه ی فرهاد
خب اگر بیستون بلا باشد از تیشه فرهاد درد خواهد چکید و وجود چه جای اضافه است
درود بر جلیل عزیز
غزل ارجمندت را هواندم و سرخوش شدم . پیش تر نیز این غزل را خوانده بودم و چند بار دیگر نیز خواندم . دست مریزاد .
در این بهار نفس گیر در جنون جاری
چه زخمها که نشاندند بر تن شمشاد
ارادتمند شما / پیام
ممنون شاعر خوش ذوق هم ولایتی خودم قلمت همچنان پویا و زیبانگار