از آدم علیه السلام هیچ اثر هنری باقی نمانده است. البته این به معنی هنرمند نبودن آن بزرگوار نیست. چرا که اگر ذوق هنری نداشت، این همه بچه آدم که از خودش تولید کرده است، دستی یا پایی یا چیزی در هنر نداشتند. لامصّب این حس هنرمندانه را بچههای آدم از همان روزهای نخست حیات در غارهای پرت افتاده به ثبت رساندهاند. و بیا تا امروز. از همان روز نخست آفرینش، آدم علیه السلام، مهمترین دغدغهاش «درگیری با مسئله زن» بود و همین زن بود که آخرش او و پسرانش، هابیل و قابیل را به روز سیاه که نه، به ظلمات ممتد و این قبیل حرفهای نوآر نشاند و کارشان به خون و خونریزی و قتل و کشتار انجامید. و بیا تا امروز.
اگر میبینید که منیرالدین بیروتی هم از سال 1380 تا 1384 درگیر مسئله زن بوده است، شک نکنید که میراث همان دغدغههای ازلی است. این دغدغه البته برای نویسنده گران تمام شده است. همان طور که برای آدم ابوالبشر گران تمام شد. به عبارت دیگر، فرزندان خلف آن ابوی محترم، هنوز از سرنوشت جد بزرگوار خود درس عبرت نگرفته و دوست دارند همه شان از همان سوراخ چند بار ماتحتشان گزیده شود تا بفهمند که دغدغه یعنی چه؟
منیرالدین بیروتی بعد از اینکه چاپ دوم رمان «چهار درد» اجازه چاپ نگرفت، توی ذوقش خورد و دستپاچه شد و گفت: در شرایط فعلی دیگر کتابی چاپ نخواهد کرد. اما کرد: «دارند در میزنند». و قاعدتاً مجبور شد دو داستان این کتاب را بخاطر همان موضوع «درگیری با مسئله زن» حذف کند و جای بعضی کلمات یا نقطه چین بگذارد و یا آنها را عوض کند و مثلاً بجای اینکه بگوید: بدکاره یا روسپی یا ج... (که ما نیز از گفتنش شرم داریم)، بنویسد: دلبرکان غمگین و قس علیهذا!
..
خودتان بخشی از مصاحبه روزنامه سرمایه با منیرالدین بیروتی را بخوانید، مشکل دغدغهها را متوجه میشوید:
چطور موافقت کردید دو تا داستان حذف شود؟
یک سری کارها انجام شده بود بعد از آن هم من سه چهار ماهی اصلا قصد چاپ نداشتم. بعد از اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جواب داد و گفت دو داستان را حذف کنید، تصمیم گرفتم که چاپ نکنم. بعد از سه چهار ماه ناشر گفت یک سری کارها انجام شده و من هم فکر کردم به عنوان آخرین دغدغهها بهتر است، این کار را بکنم. خودم میخواستم از این موضوع جدا شوم.
دو داستانی که حذف شدند همین مضمون را داشتند؟
یکی داستانی است با نثری کلاسیک که خودم هم خیلی آن را دوست دارم و خیلی هم وقت روی آن گذاشتم. فکر میکنم داستان نویی باشد گرچه نثر آن کلاسیک است. اما متاسفانه اجازه ندادند چاپ شود. موضوع آن نیز خیلی کلیتر است هرچند در ارتباط با همین مسئله هم هست.
دلیلشان برای حذف چه بود؟
فکر نمیکنم ارشاد خود را موظف بداند که در مورد اینجور مسایل به ما جواب بدهد.
داستان دیگر چه بود؟
آن داستان هم دربارهء مساله زن و رفتارهای اجتماع با او بود. ولی دربارهء موضوعی بود که هنوز صحبتکردن دربارهء آن بسیار سخت است. یادداشتی از زنانی بود که در جامعهء ما هستند ولی نباید از آنها اسم ببریم.
از همین داستانهای چاپ شده چقدر حذف شد؟
تا آنجایی که یادم هست فقط در حد کلمه بود. 556 مورد کلمات را باید حذف میکردیم. من حذف کردم ولی یک جورهایی معادل آنها را گذاشتم.
..
ما دیگر چیزی نمیگوییم. تغییر 556 کلمه و حذف دو فقره داستان چیزی است که آدم اسمش را سانسور و ممیزی بگذارد و بابتش جار و جنجال بپا کند؟ عجب دوره و زمانهای است!