سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

ادبیات فارسی؛ظرفیت ها و گلایه ها/راضیه سلیمیان

جوامع از دیدگاه جامعه شناسان در برخورد با ظرفیت های گوناگون خود به طور سیستماتیک دو دسته اند :
دسته اول :جامعه و بسترهای بومی وخاص آن هیچ تبادل انرژی و اطلاعاتی با محیط بیرون خود ندارند.ویژگی های متداول  این سیستم های بسته ومنزوی عبارتند از: غیر پویا بودن ،افزایش بی نظمی های سیستماتیک ، کاهش میزان تاثیرگذاری بر محیط پیرامون و از دست رفتن ظرفیتهای ذاتی و اکتسابی آن جامعه.
دسته دوم  که در آن جامعه و کلیه مولفه های عضو در آن پیوسته در حال ارتباط مستمرو کنترل شده با محیط پیرامون خود هستند به طوری که هم وام دهنده ظرفیت های خود به محیط خارجی میباشند و هم وام گیرنده اطلاعات رشد یافته از محیط بیرون.و به واسطه داشتن این ویژگی قابلیت تازه سازی توانمندی های خود و حرکت با اقتضائات زمانی را دارندشاید در ابتدای امر تصور شود که این تعاریف بیشتر در مباحث اقتصادی  یا اجتماعی مصطلح است اما این مبحث به همه ابعاد یک جامعه از جمله بعد فرهنگی و ادبی آن نیز قابل تسری است.


به جرات میتوان گفت ادبیات فارسی به عنوان یکی از قدیمی ترین و ریشه دارترین ادبیات صاحب یکی از بازترین و پویاترین سیستم هایی است که تاریخ ادبیات دنیا به خود دیده است.کافی است نگاه کوتاهی به تاریخ ادبیات فارسی بیندازیم خواهیم دید که این مروارید گرانبها چگونه در فراز و فرودهای تاریخی موفق به بازیابی خود شده و در داد و ستد با فرهنگ های سایر ملل هم ظرفیت های قابل ملاحظه ای را صادر کرده و هم تاثیرات قابل ملاحظه ای را از سایرین پذیرفته انها را مطابق با ساز و کارهای درونی خود بومی سازی کرده و در خود هضم و جذب کرده است.
به عنوان مثال میتوان به بارزترین  آنها یعنی تاثیر ادبیات غربی بر داستان نویسی فارسی اشاره کرد.همچنین نمیتوان منکر این ادعا شد که ادبیات فارسی در جریان نمایش نامه نویسی چقدر گویا و موثر از پتانسیل های ادبیات جهانی علی الخصوص از نوع انگلیسی آن بهره مند شد و از قبل آن هنر تئاتر و سینما را بومی سازی نمود.

همچنین چه کسی میتواند تاثیری را که ادبیات اروپا و آمریکا در شکل گیری ادبیات سیاسی ما که از بعد از انقلاب مشروطه متولد شد و شروع به رشد کرد را انکار کند به طوری که همانند یک چسب پیوند دهنده ارا و افکار ادیبان تجددطلبی همچون میرزاده عشقی با انقلابیون سنت طلبی چون نسیم شمال گردید.
داده های ادبیات فارسی  به جامعه جهانی نیز کمتر از ستاده های آن نبوده است.ترجمه موفق کلیله و دمنه از سانسکریت به عربی و از عربی به فارسی توسط عبداله بن مقفع و نصراله منشی چنان عظمتی را به این اثر بخشید که دیگر کمتر کسی آن را به عنوان یک اثر غیر فارسی از یک نویسنده گمنام شاید هندی میشناسد .همچنین تمامی صاحب نظران در این موضوع اتفاق نظر دارند که در جریان شکل گیری مکتب رمانتیسیسم ادبیات غرب تا چه اندازه از پتانسیل های اعتقادی و فکری  ادبیات فارسی بهره مند شد و از آن به منزله پلی برای اتصال به جهان شرق و سرازیر کردن دستاوردهای ماورایی آن به درون ادبیات خود استفاده کرد در اثنای همان دوران بود که گوته ادیب پرآوازه آلمانی تحت تاثیر اشعار حافظ کتاب دیوان شرقی غربی و آرمان رنو شاعر فرانسوی کتاب شبهای ایرانی را به رشته تحریر در آوردو یا کنتس دونوای کتاب باغ دلگشای را با الهام از گلستان و بوستان سعدی نوشت به طوری که اگر این کتاب را با ترجمه شجاع الدین شفامطالعه کنیم  در قسمتی از کتاب اینگونه میخوانیم:"این نکته را در کتابی معطر و دلنشین و غم انگیز که خواندنش به من سستی دلپذیر بخشید خواندم.و حالا دیگر میدانم واقعا باغ دلگشایی وجود دارد که میتوان آن را به چشم دید .باغی است که از پای کوهستانی که نام سعدی دارد بسوی شیراز گسترده است. ای روح من آیا ممکن است تن من نیز با تو همراه شود و بسوی این بهشت پرواز کند."از شاهنامه حکیم فردوسی یاد کنیم که چنان لامارتین فرانسوی را که به زعم بسیاری از صاحب نظران نه یک شاعر که خود شعر است تحت تاثیر قرار داد که رستم را نماینده تفکری خواند که جمهوری ها را نجات میدهد و به زندگی انسانها روحی دوباره میبخشد.
تمام این مطالب را عرض کردم تا به این نکته برسم
متاسفانه امروز ادبیات ما با آن همه ظرفیت هایی که در بالا بیان شد از بعضی روندها زخمی و نالان است.امروزمتاسفانه برخی جریان های گاه غیر حاکمیتی سعی در مهندسی جریان طوفنده و پویای فارسی دارند به طوری که در برخی فشارها بسیاری از کتب داستانی ما را در جریان شورای ممیزی گرفتار و زمین گیر میسازند و از تکامل بسترهای ادبی جلوگیری میکنند.گاه این فشارها آنقدر سنگین و ملموس است که مثلا محمود دولت آبادی را که همه ما او را با رمان سترگ کلیدر میشناسیم وادار به مهاجرت و حتی چاپ آخرین اثرش به زبان آلمانی میکند.محمود دولت آبادی کسی است که به شهادت اهل فن صاحب سبک ترین نویسنده در جریان ادبیات توصیفی و انطباق آن با ظرفیت های محلی و بومی میباشد همان چیزی که نجیب محفوظ را به نمایندگی از ادبیات عرب به جایزه صلح نوبل رساند.یا مثلا نجف دریا بندری مترجم آثار بزرگی چون پیرمرد و دریای ارنست همینگوی را میبینیم که مدتهاست دست از کار ترجمه کشیده است. و بسیاری نمونه های دیگر که در حوصله این نوشته نمیگنجد.


شکی نیست که یک کشور پیش از عرضه قدرت اقتصادی و اجتماعی خود احتیاج به ابزاری برای برقراری رابطه با دنیا به منظور شناساندن ظرفیت های خود است که این مهم در قالب ادبیات آن کشور تعریف میشود و چه جای انکار است که ایران در این زمینه صاحب یکی از کاراترین ابزارهاست .پس آن را قدر بدانیم و این موهبت خدادادی و چشمه های جوشان آن را سر لجبازی های سلیقه ای تباه نسازیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد