سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نمونه هایی از شعر دیروز برای تبرک

قسمتی از افسانه /نیما یوشیج


عاشق : رو ، فسانه ! که اینها فریب است
 دل ز وصل و خوشی بی نصیب است
دیدن و سوزش و شادمانی
 چه خیالی و وهمی عجیب است
 بیخبر شاد و بینا فسرده است
 خنده ای ناشکفت از گل من
 که ز باران زهری نشد تر
 من به بازار کالافروشان
 داده ام هر چه را ، در برابر
 شادی روز گمگشته ای را
 ای دریغا ! دریغا ! دریغا
که همه فصل ها هست تیره
 از گشته چو یاد آورم من
 چشم بیند ، ولی خیره خیره
 پر ز حیرانی و ناگواری
 ناشناسی دلم برد و گم شد
 من پی دل کنون بی قرارم
 لیکن از مستی باده ی دوش
 می روم سرگران و خمارم
 جرعه ای بایدم تا رهم من


مرگ نازلی/احمد شاملو

 

http://s3.picofile.com/file/8227955684/shamloo.jpg

 

 

نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
نازلی سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
***
 نازلی ! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست!
 
نازلی سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
***
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود:
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شکست!
و
رفت
 

طنز/عمران صلاحی

می رود ارابه ی فرسوده ای - لنگان -
می کشد ارابه را اسبی نحیف و مردنی در شب
آن طرف، شهری غبارآلود
پشت گاری
سطلی آویزان
پر از خالی
خفته گاریچی، مگس ها این ور و آن ور
پشت گاری جمله ای:
"بر چشم بد لعنت"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد