سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

چگونگی تأثیرپذیری غزل امروز از جریان‌های شعر معاصر/ دکتر کاووس حسن‌لی دانشگاه شیراز


ضرورت آشکار نواندیشی و نوگرایی در ادبیات معاصر و شیفتگی بسیاری از اهل ادب امروز به نوجویی و نوآوری در شعر فارسی، گاهی سوءتفاهمی گزنده را نیز در پی داشته و داوری‌های ناشایستی را در پیوند با ادبیات گذشته‌ی ایران باعث شده است. تا آن حد که برخی از خام‌اندیشان، ادبیات گذشته‌ی ایران را بی‌ارزش و ناکارآمد انگاشته‌اند. و در برابر آنان، در آن سوی میدان، بسیاری از سنت‌گرایانِ سنگ شده، همچنان در نشئگی غرورانگیز ادبیات گذشته مانده‌اند و از درک بسیاری از ضرورت‌های نوگرایی عاجزند.
پس از دوره‌ی بیداری، در شعر و نثر فارسی دگرگونی‌های بنیادی ایجاد شد. اما آن همه درگیری، پرخاش و ستیزی که از سوی سنت‌گرایان علیه نیما صورت پذیرفت هرگز علیه کسانی چون جمال‌زاده و هدایت صورت نگرفت. این خود نشان می‌دهد که شعر گذشته‌ی ما تا چه اندازه‌ در جامعه‌ی ادبی معاصر نفوذ داشته و تأثیر نهاده است.
هنگامی‌که نیما، با پی‌گیری مداوم خود، طرحی تازه در شعر فارسی درافکند و پیشنهادهای جدیدی را برای شعر ایران مطر ح کرد، برخی از ادیبان و شاعران سنت‌گرای ایرانی به خشم آمدند،‌برآشفتند و در انجمن‌های کهنه‌گرای خود برای خاموش کردن صدای او محفل‌ها گرفتند و توطئه‌ها چیدند. اما از آن‌جا که حق با نیما بود، صدای او آرام آرام گسترش یافت و روز به روز بر پذیرندگان نظرات او افزوده شد.
فریاد بلند نیما آن‌قدر مؤثر بود که پرده‌های گوش برخی از همان شاعران سنت‌گرا را لرزاند و اندکی از جذمیت‌های آن‌ها را در هم شکست. اگر شاعرانی چون وحید دستگردی، حبیب یغمایی، رعدی آذرخشی، لطفعلی صورت‌گر، جلال‌الدین همایی و . . . هیچ تغییری را در روش‌های سنتی بر نتافتند، شاعرانی دیگر همچون: پرویز ناتل‌خانلری، محمدحسین شهریار، مهرداد اوستا، مشفق کاشانی، حسین منزوی، سیمین بهبهانی و . . . با تأثیرپذیری از جریان‌های نوگرای شعر معاصر، هر کس به اندازه‌ای، در قالب‌های سنتی شعر فارسی نوآوری کردند و فضاهای تازه‌ای تجربه شد. اشتیاق به نوگرایی و نوآوری همچنان تا به امروز ادامه یافته و شیوه‌های گوناگونی تجربه شده است.
از میان قالب‌های گذشته‌ی شعر فارسی، غزل، در دوره‌ی معاصر بیش از دیگر قالب‌ها، پذیرش یافته و بسیاری از مضمون‌های اجتماعی و انقلابی در این قالب ریخته شده است.
برخی از صاحب‌نظران معاصر، هیچ کدام از قالب‌های شعری گذشته و از آن جمله غزل را شایسته‌ی شعر امروز نمی‌دانند؛ براهنی می‌گوید:
"غزل ساختمانی ایستا دارد. به دلیل این ‌که از عمر روابط متحول خاصی که منجر به پیرایش غزل شده، قرن‌ها می‌گذرد. به همین دلیل پس از گذشت پنجاه سال از عمر شعر نیمایی، بازگشت به شکل غزل، و یا شناختن آن به صورت یکی از اشکال زنده، فکری است ارتجاعی. می‌گویید نه. یک غزل نشان بدهید که جامعه را تصویر کند، خواهید گفت: غزل با درون انسان سر و کار دارد. من می‌گویم درون ما آن‌چنان عوض شده که غزل عوض نشده نمی‌تواند از عهده‌ی ارایه‌ی آن برآید.
� صرف‌نظر از این‌که ردیف و قافیه و تساوی طولی مصرع‌های غزل با دوران معاصر ما و درون پویای هستی اجتماعی و تاریخی عصر حاضر تطبیق نمی‌کند، در آن، با در نظر گرفتن خشونت و ستم حاکم بر روابط تولیدی جامعه‌ی ما،‌صفایی هست که فقط می‌توان به آن پناه برد، و چون آن صفا از آنِ زیربنای ما نیست و مربوط به بقایای روبنای فرهنگی سابق است، سراینده‌ی غزل با پناه بردن به غزل، همان کاری را می‌کند که حمیدی و امثال او با قصیده می‌کنند. یعنی او از طریق خطای باصره‌ی درونش خیانت می‌کند. یعنی پناه بردن به یکی از جلوه‌های روبنای فرهنگی که زیربنایش با زیربنای معاصر فرق می‌کند." 
یکی از کسانی که در برابر این موضع‌گیری ایستاده، سیمین بهبهانی است، او که از نامدارترین غزل‌سرایان نوگرای معاصر است، در پیوند با کارکرد غزل امروز می‌گوید:
"اعتقاد من این است که غزل نوعی از شعر است که هرگز نخواهد مرد. البته باید بگویم که در این دوران دیگر سرودن غزل به سبک و شیوه‌ی گذشتگان بیهوده و بی‌حاصل است. بر روی هم غزل شاید بیشتر از انواع شعر کلاسیک بتواند با روزگار ما سازگار باشد. 
می‌توانم بگویم که الآن دوره‌ی تجدید حیات غزل است. غزلی که شاعران نوآور عرضه می‌کنند، مفاهیم گسترده‌تر از حدود معاشقه و مغازله دارد. در غزل‌های بسیاری از گذشتگان تمام اشارات به اوضاع زمان و شکایاتی از وضع محیط، در مه غلیظی از معاشقات و مغازلات پنهان شده است. چنین است که به نظر می‌رسد غزل گذشتگان، وظیفه‌ای غیر از پرداختن به مسایل عرفانی و عشقی نداشته است." 
ورود پدیده‌های تازه‌ی مربوط به زندگی معاصر، در قالب‌های سنتی شعر فارسی از دوره‌ی قاجار آغاز شد، اما تفاوتی که سروده‌های کسانی چون سیمین بهبهانی با اشعار دوره‌ی قاجار و مشروطه دارد، این است که این اصطلاحات و واژه‌های جهان معاصر در شعر دوره‌ی مشروطه، آن قدر غیر هنری به کار رفته بود که شعر را بیشتر به یک شوخی و طنز بازاری تبدیل می‌کرد. در حالی که در بیشتر شعرهای کسانی چون سیمین بهبهانی،‌ این واژه‌ها محکم و هماهنگ با دیگر اجزا و عناصر شعر،‌ به گونه‌ای منطقی و اغلب تلخ و گزنده به کار رفته‌اند؛ برای نمونه، هنگامی که ناصرالدین شاه قاجار، برای نخستین بار تلگراف خانه را در ایران تأسیس می‌کند، سروش اصفهانی (وفات 1285 قمری) با همان زبان، صور خیال و بیان کهنه، در وصف تلگراف که پدیده‌ای نو بوده است، می‌گوید:
زین همایون کارگه کاندر جهان شد آشکار
با نگارین در میان فرسنگ اگر سی‌صد هزار
جاودان از من بدو این نام بادا یادگار
عاشق ار در قیروان معشوق اگر در قندهار
تا که آگاهی مرا آرد زیار و از دیار
لحظه‌ای از هفت منزل بی‌عنای انتظار
چاکر این کارگاهم، شاکر پروردگار
نافرستاده رسول و نادوانیده سوار
شادمان گشتم دعا کردم به جــان شهریــار منت ایزد را که آسان کرد بر عشاق کار
عاشقان بی‌پیک و نامه در سؤال و در جواب
کارگاه وصل خواهم کرد از این پس نام او
در یکی لحظه برد پیغام و پاسخ آورد
بامدادان آمدم گریان برِ این کارگاه
من بدو پیغام دادم زو به من آمد جواب
راست گفتی پیش اویم با هم اندر گفت و گو‌ی
او زحال من خبر شد من خبر از حال او
چون زشهریار من آمد بدیـــن زودی خــــبر
همان گونه که دیده می‌شود، جز موضوعِ تلگراف خانه، هیچ عنصر تازه‌ای در این شعر وجود ندارد. این شیوه‌ی بیان در دوره‌های بعد - بویژه دوره‌ی رضاخان- نیز رواج داشت. گروهی از شاعرانِ دوره‌ی رضاخان به "شاعران صنایع جدیده" لقب یافته بودند و پدیده‌های تازه‌ای چون هواپیما، اتومبیل، دوچرخه، کارخانه، قطار، راه آهن و � را با همان زبانِ کهنه وصف می‌کردند همچنان که بهار در یکی از اشعارش مسافرت خود را با ماشین (رخش آهنین پی) چنین به نظم کشیده است:
نشستیم و برون جستیم از ری
نخوابیدیم و می‌راندیم مرکب
به تنها میزبان از عدد بیش(؟)
فـــــرو مــــاندیم یک ســــاعت زرفتـار من و یاران به رخش آهنین پی
میان شهر تهران و قم آن شب
اُتُل سنگین و بار ما زحد بیش
میـــــان راه پـــــنچر گشـــــت رهـــوار
برخی از شاعران اندکی معاصرند، برخی تقریباً معاصرند و برخی بسیار معاصرند. آنان که در همه‌ی حوزه‌ها و عرصه‌ها آشنایی‌زدایی و نوآوری می‌کنند از دیگران معاصرترند.
آن دسته از شاعران معاصر که خواسته‌اند در قالب‌های سنتی نوآوری کنند، هرگز همانند هم نیستند. برخی از آنان تنها در حد بیان مضامین و مفاهیم جدید نوگرایی کرده‌اند، و در حوزه‌های دیگر کاملاً سنتی مانده‌اند. برخی از آنان،‌ به تصویرسازی‌های تازه روی آورده‌اند و در حد آفرینش صورت‌های تازه‌ی خیال از شعر گذشته‌ فاصله گرفته‌اند. برخی دیگر با فاصله گرفتن از مفهوم‌های کلی و روی آوردن به عینیت‌های جهان پیرامون خود، کوشیده‌اند تا سروده‌هایشان چونان آینه‌ای روشن، تصویرهای زندگی امروز را بازتاب دهد. بیشتر این سروده‌ها بدون رخ‌داد حادثه‌ای در زبان پدید آمده‌اند. اما برخی دیگر از سروده‌های معاصر تنها همانندی که با شعر گذشته دارند، در وزنِ عروضی آن‌هاست و بجز عنصر وزن، هیچ همسانی با شعر سنتی ندارند. در این مجال اندک فرصت پرداختن به همه‌ی این‌‌گونه‌ها و امکان بررسی جریان‌های موجود در قالب‌های سنتی شعر معاصر وجود ندارد. اما برای آشنایی اندک با این‌گونه از نوآوری‌ها‌،‌ برخی از آن‌ها را باز می‌نماییم.
شعر دوره‌ی مشروطه تنها در به کارگیری زبان مردمی و بیان مفاهیم تازه‌ای همچون آزادی، قانون، مجلس و � با شعر گذشته‌ی خود تفاوت کرد. اما از آن‌جا که گلویِ فریاد مردم شده بود، تپنده و انگیزنده بود. از دیدگاه ادبی ضعیف و از دیدگاه اجتماعی پویا و پُربار بود. این شعر بیش از این‌که "شعورانگیز" باشد "شورانگیز" بود، اما نمی‌توانست سمت و سویی فرازمانی و فرامکانی بیابد. شعر این دوره تنها، وسیله‌ای برای بیان مضامین جدید اجتماعی شده بود. در هیچ دوره‌ای از دوره‌های شعر فارسی به شدت دوره‌ی مشروطه، زبان به ابزار و وسیله‌ی صِرف تبدیل نشده بود. در این دوره، مفاهیم انتزاعی و ذهنی پیشین و مضامینی چون مدح پادشاهان، وصف فصل‌ها و � جای خود را به مضامینی عینی و اجتماعی داد.
رابطه‌ی جامعه و ادبیات، رابطه‌ای دوسویه است. همان گونه که تحولات اجتماعی بر ادبیات تأثیر می‌گذارد، ادبیات نیز در روند تحولات اجتماعی می‌تواند نقشی بسزا داشته باشد. تأثیر این رابطه‌ی دوسویه در دوره‌ی مشروطه به خوبی هویداست. جریانات انقلاب مشروطه، زبان ادبی، بویژه شعر را از سلطه‌ی دربار و تکلفات ادبی ناشی از آن رهانید و با خروج شعر و نثر از انحصار خواص، موجب رواج آن ها در میان عامه‌ی مردم شد. این رهایی نیز به نوبه‌ی خود بر روند انقلاب مشروطه و پیروزی آن اثر گذاشت. ادبیات برای نخستین بار آینه‌ی انعکاس دردها و رنج‌های مردم به زبان آنان شد و این امر از سوی دیگر موجب نشر حقایق در میان مردم، بالا رفتن آگاهی سیاسی و در نتیجه ترغیب آنان به انقلاب شد.
بعد از آن که شور و التهاب جریانات دوره‌ی مشروطه فرو نشست و شعر نیمایی در جامعه‌ی ادبی ایران راه باز کرد، در شیوه‌ی بیان و زبان بخشی از شعر سنتی نیز تغییراتی پدید آمد: 
خانلری که از خویشان نزدیک نیما بود، در دوره‌ی دوم زندگی خود روابط مناسبی با نیما و اندیشه‌های او نداشت، اما تا حدودی به نوعی تازگی و نوجویی و تحول ادبی اعتقاد داشت. او اوزان و بحور فارسی را آن قدر متعدد و فراوان می‌دانست که لازم نمی‌دید،‌ شاعر برای گفتن هر نوع شعر، اوزان را بشکند و یا شعر آزاد بگوید. 
از شاعرانِ دیگری که در این دوره، به برخی از نوگرایی‌ها، روی خوش نشان دادند، توللی است. فریدون توللی که در آغاز شاعری از شیفتگانِ نیماست، آثار نیما را که پس از افسانه سروده شده نمی‌پسندد، و آن را "کلاف سردرپیچ" و نوعی انحراف در شعر فارسی گمان می‌کند. توللی نوگرایی را در حدِ ساخت صور تازه‌ی خیال، زبانِ ساده‌ی امروزی و بیان احساسات فردی و شخصی می‌پذیرد. او در مقدمه‌ی نخستین مجموعه شعر خود (رها) که در سال 1329 منتشر می‌شود، شیوه‌ی بیانی سنت گرایانِ دوره‌ی خود را محکوم می‌کند و با بیانی طنزآمیز می‌نویسد:
"برای کهن سرایان مقلد امروز، یک بسته شمع، چند بوته گل، چند شاخه عود، چند مثقال زعفران، چند سیر بادام، یک قرابه شراب، یک ظرف نقل، یک دسته سنبل، چند قبضه کمان، چند دانه لعل،‌ چند اصل سرو و سه چهار بلبل و پروانه کافی‌ست تا آن‌ها را با کلماتی از قبیل کنعان و مصر و خسرو و شیرین و یوسف و زلیخا در هم ریخته، پس از پرکردن فواصل وسیع الفاظ با ساروج‌های ادبی "همی" و "همیدون" و "مرمرا" و استخدام عناصر اربعه و اصطلاحات شطرنج و احیاناً آوردن چند لغت مصدوم و عجیب الخلقه از قبیل "نوز"، "نک"، "هگرز" و "افرشته" که به عقیده‌ی ایشان باعث استحکام کلام خواهد شد، چند منظومه ساخته و پرداخته تحویل شما دهند و شگفت این که این گروه با افروختن صد "شمع" در یک چکامه نیز - که گاه منظره‌ی شب هنگام زیارتگاهی مرادبخش بدان می‌بخشد - نخواهند توانست تابش دلپذیر یک شمع حافظ را در اشعار تقلیدی خویش منعکس نمایند." 
خانلری، توللی، ابتهاج، مشفق کاشانی و شاعران دیگری که در این دوره در قالب‌های سنتی شعر فارسی به نوآوری روی آورده بودند، بیش از همین مقدار، پیش نیامدند. شکل ذهنی غزل‌های اینان همانند غزل‌های سنتی بود و پیوند طولی ابیات این غزل‌ها همچنان ضعیف مانده بود. مضمون اشعار این شاعران اغلب در سوز و گدازها و آه و ناله‌های عاشقانه و رمانتیک باقی مانده بود و در برخی از این سروده‌ها هنوز صورت‌های کهنه‌ی برخی از واژگان به چشم می‌خورد: گهی (به جای گاهی)، نگه (به جای نگاه)، اوفتادم (به جای افتادم)، اِستاده‌ای (به جای ایستاده‌ای) و �
تفاوت این سروده‌ها با سروده‌های کاملاً سنتی در شیوه‌ی ساده‌ی بیانی، نزدیک شدن به زبانِ مردم، صور تازه‌ی خیال و فرو نهادن برخی از سنت‌های کهنه‌ی ادبی بود. و شاعرانی همچون مهدی حمیدی، معینی کرمانشاهی و شهریار اشعاری سرودند که کاملاً شخصی، فردگرا و جزیی‌نگر بود و این ویژگی‌ها از همان ویژگی‌هایی بود که در شعر نیما و پیروان او برجسته شده بود.
محمدحسین شهریار، از شاعران صمیمی و ارجمند معاصر نیز در این دوره نامی بلند برآورده بود، اما با همه‌ی ارادتی که به نیما پیدا کرد، کوشش‌های او برای نو شدنِ شعرش، چندان به کامیابی نرسید و در همان سطح شعر باقی ماند. ذهنیت شهریار یک ذهنیتِ سنتی بود و بیشترین نمودِ نوگرایی‌های او به استفاده از واژگان و تعبیرات عامیانه محدود ماند و سروده‌های او از نظر یکدستی و سلامت زبانی حتی به اشعار کسانی چون رهی معیری هم نمی‌رسد. اما یادآوری این نکته نیز ضروری به نظر می‌رسد که نیما در پیوند با شهریار و شعرِ "هذیانِ دل" او گفته است: "شهریار، تنها شاعری است که من در ایران دیدم. دیگران، کم و بیش، دست به وزن و قافیه دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفته‌اند و از نظر جور و سفت کردن بعضی حرف‌ها، که قافیه‌ی شعر از آن جمله است. اما برای شهریار، همه چیزی علی‌حده است ... ." 9
شعر "دو مرغ بهشتی" شهریار که در سال 1323 سروده شده، اشاره به پیوند نیما و شهریار دارد. و این بجز غزل "شاعر افسانه" است که شهریار در وصف نیما سروده است. نگاهی گذرا به چند بیت اول این غزل ، نشان می‌دهد که شهریار صادقانه و صمیمانه نیما را دوست دارد ولی بافت و زبان شعرش هم‌چنان سنتی مانده است:
نیـما غـم دل گـو کـه غریبانـه بـگرییـم سـر پیش هـم آریـم و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قله‌ی آن قـاف از دل بـه هـم افتیـم و بـه جانانه بگرییم
دودی‌ست در این خانه که کوریم ز دیدن چشمی به‌کف آریم و به این خانه بگرییم
آخـر نـه چراغیـم کـه خندیـم بـه ایـوان شمعیـم کـه در گوشـه‌ی کاشانه بگرییم
این شانه پریشان‌کن کاشانـه‌ی دل‌هاسـت یک شب به پریشانی از این شانه بگرییم
من نیـز چو تو شاعـر "افسانه"‌ی خویشم بازآ بـه هم ای "شاعـر افسانـه" بـگرییم
پیمانِ خط جـام یکـی جرعـه بـه مـا داد کز دور حریفان دو سـه پیمانـه بـگرییم
برگشتـن از آییـن خرابـات نه مَردی‌سـت می مُرده، بیـا در صـف میخانـه بـگرییم
ازجوش وخروش‌خُم وخمخانه‌خبر نیست با جوش وخروش خم و خمخانه بگرییم
بـا وحشـت دیـوانـه بـخندیـم و نـهانـی در فـاجعـه‌ی حکمت فرزانه بگرییم...10
منوچهر نیستانی، سیمین بهبهانی و حسین منزوی از دیگر شاعرانی هستند که در ادامه‌ی نوگرایی‌های شاعران معاصر در قالب‌های سنتی، گاهی بیشتر از پیشینیان خود به نوآوری روی آوردند.
"منوچهر نیستانی از مبتکرترین غزل‌پردازان نئوکلاسیک زمانِ‌ خود است. در غزل‌های نو او تلاش فراگیر در مسیر رسیدن به فرم تازه‌ای در غزل و گسترش امکانات و ظرفیت‌های صوری و محتوایی این قالب چشم‌گیر است� از ویژگی‌های بارز زبان نیستانی در دو مجموعه شعرش (دیروز، خط فاصله) و (دو با مانع) علاوه بر سکته‌های تعمدی، نوعی شکل نحوی متفاوت است که در قالب عبارات و جملات معترضه (غالباً) بی‌فعل با کارکردهای تأکیدی، تفسیری و � حضوری فراگیر دارد." 11
اینک به غزلی از نیستانی، برای نمونه‌ی شاهد، توجه کنید:
شب با همان ردای سیاه همیشگی
چشمت چراغ سبز و سه راه همیشگی
ماییم و ثقل بار گناه همیشگی
یک آسمان ستاره گواه همیشگی
خرگوش دیگری زکلاه همیشگی
در چشم من، جهان، پَرکاهِ‌ همیشگی
با سکه‌ی قدیمی ماه همیشگی
سوغات روز، روز تباه همیشگی
با اشک گـرم و ســـردی آه همیشـــــــگی شب می‌رسد زراه، زراه همیشگی
تردید در برابر، بد، خوب، نیستی
عاشق شدن گناه بزرگی‌ست گفته‌اند
با بی‌ستاره‌های جهان گریه کرده‌ام
خرگوشکم به شعبده می‌آورم برون
موی تو خرمنی‌ست طلایی به دست باد
آرامش شبانه مگر می‌توان خرید
یک باغ، بی‌ترنم مرغان در قفس
حیف از غزل - که تنگ بلور است- پر شـود
نیستانی، منوچهر، دوبا مانع12
حسین منزوی از دیگر شاعرانی است که بسیاری اوقات از کهنه سرایی پرهیز کرده است. هنگامی که کتاب "با سیاوش، از آتش" منزوی را که برگزیده‌ی غزل‌های اوست، برگ می‌زنیم نمونه‌های متفاوتی از غزل می‌بینیم: نخستین غزل او با مطلعِ زیر آغاز می‌شود:
دریـــای شورانگیز چشمانت چــــه زیباست آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
منزوی، با سیاوش از آتش، ص 21
این غزل، زبانی ساده و صمیمی دارد و "بیت الغزل" آن هم در همین مطلع رخ نموده است. در این شعر، واژه‌های کهنه و شکسته و صورت‌های تکراری و قدیمی خیال وجود ندارد، اما حادثه‌ای تازه و شگفت نیز در غزل روی نداده است.
همین ویژگی در غزل چهارم با مطلع زیر نیز دیده می‌شود:
لبت صریح‌ترین آیه‌ی شکوفایی‌ست و چشم‌هایت، شعرِ سیاهِ گویایی‌ست
همان، ص 23
در این غزل بیت زیر برجسته‌ می‌نماید:
تو از معــــابد مشـــرق زمیـن عظیم‌تـــری کـــنون شکوه‌ تو و بُهت من تماشایی‌ست
اما همچنان که دیده می‌شود واژه‌ی "کنون" (به جای اکنون) نشانه‌ای از کهنگی‌های به جای مانده در زبان منزوی است. از این نشانه‌ها، نمونه‌های بسیار می‌توان نشان داد؛ ترکیبِ "خِیام ظلمتیان" در بیت زیر یکی از آن‌هاست:
خیـــامِ ظلمتیان را فضــــای نورکــنــی به ذهــن ظلمت اگر لحظـــه‌ای خطور کنی
همان، ص 28
توصیفات عاشقانه و رمانتیک بر همه‌ی سروده‌های منزوی سایه‌ انداخته است و عناصر زندگی امروز کمتر در آن دیده می‌شود. اما عشقی که در این غزل‌ها توصیف می‌شود عشقِ آسمانی، ذهنی، اسطوره‌ای و عرفانی گذشته نیست. عشقی همین زمانی و همین جایی است که اغلب با زبانی ساده و صمیمی بیان می‌شود؛ نمونه‌ای را ببینید:
که بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بود
به حُسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
اگرچه خود به زمان و مکان مقید بود
رهایی نفس از حبس‌های ممتد بود
که از جوانی من، رخصت مجدد بود
خلوص منتزع و خلسه‌ی مجرد بود
که بر دو راهی "دریا چمن" مردّد بود
زنی که آمدنش خوب و رفتنش بـــــد بــود زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بود
زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی من
مرا زقید زمان و مکان رها می‌کرد
زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنش
زن جوان نه همین فرصت جوانی من
میان جامه‌ی عریانی از تکلف خود
دو چشم داشت � دو "سبز آبیِ" بلاتکلیف
به خنده گفت: ولی، هیچ خوب، مطلق نیست
* * * *
سیمین بهبهانی، از نخستین مجموعه شعر خود (سه تار شکسته - 1330 شمسی) - که به شیوه‌ی سنت گرایان سروده شده - تا به امروز، همواره در حال دگرگونی، نوگرایی و تکامل بوده است.
شعرهای دوره‌ی اول سیمین بهبهانی پر از ترکیب‌های کهنه است، ترکیب‌هایی چون: 
شرار حرص، جام تن، آتش شوق، باده‌ی لذت، غنچه‌ی عشق، شعله‌ی خشم و کین، معبد عشق، امواج خیال، شرنگ غم، همای عشق، تیر نگاه، جام زهر، خنجر ملامت، دوزخ هجر، خامه‌ی تقدیر و � 
بهبهانی در مجموعه‌های نخستین اشعارش همچون "مرمر" و "جای پا"، در دایره‌ی تنگ صورت‌های خیالی کهنه گرفتار است و هنوز نتوانسته، آن چنان که باید، خود را از آن‌ها رها کند. اما پس از مجموعه‌ی "رستاخیز" کم‌کم از آن دایره‌ی بسته بیرون رفته و در مجموعه‌هایی که از دهه‌ی 60 به این طرف منتشر کرده است یعنی خطی زسرعت و از آتش (1360)، دشت ارژن (1362)، یک دریچه آزادی (1374)،‌ جای پا تا آزادی (1377) و یکی مثل این که� (1379)، بسیاری از نوگرایی‌ها را تجربه کرده است.
                                                         * * * *
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 رویکرد به قالب‌های سنتی بیشتر شد.
یکی از شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی، بازگشت به دامن دین و سنت‌های دینی بود. بازگشت به سنت‌های دینی، توجه به سنت‌های ادبی را هم در پی داشت. شاعران مفهوم‌گرای انقلاب اسلامی، به ویژه در شرایط اجتماعی سال‌های انقلاب و جنگ، به مخاطبانی روی آوردند که خواستار شعری موزون، ساده و زودیاب بودند. در نتیجه، روی‌آوری به قالب‌های سنتی شعر فارسی، در این دوره، افزایش یافت.
حماسی شدن زبان غزل و اشاره‌های آشکار اجتماعی در برخی از این سروده‌ها، آن‌ها را با شعر غنایی و ذهنی گذشته متفاوت کرد. در سروده‌هایی که در پیوند با انقلاب اسلامی و جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق سروده شده، مضامینی چون: شهید و شهادت، جهاد و مبارزه، وطن، مدح و منقبت ائمه، پرداختن به قیام سرخ عاشورا، توجه به نهضت‌های، آزادی بخش و مبارزات ملت‌های مسلمان (فلسطین، افغانستان، بوسنی و �)، ستایش دلاوری‌ها و جان‌نثاری‌های رزمندگان، بیزاری از تجمل‌گرایی،‌ عافیت‌طلبی و زندگی شهری و � بیشتر خودنمایی می‌کنند.
شرایط ویژه‌ی انقلاب و جنگ همان گونه که در مقدمه‌ی این کتاب گفته شد، بسیاری از واژه‌ها و تعبیرات تازه را وارد شعر کرد، واژه‌هایی که از جنس آتش و خون و شهادت بودند و در شعر همه‌ی شاعران انقلاب اسلامی به فراوانی به کار رفتند. بر اساس آماری که آقای قیصر امین‌پور از کتاب "خون نامه‌ی خاک" نصرالله مردانی ارائه داده‌اند، در این کتاب 201 بار واژه‌ی خون تکرار شده است. پس از واژه‌ی "خون" واژه‌ی "شب" با 79 بار تکرار در ردیف دوم قرار دارد.13
آثار شاعرانی مانند سیمین بهبهانی نیز از این تأثیرپذیری بر کنار نماندند. برای نمونه، در مجموعه‌ی خطی زسرعت و از آتش 32 بار واژه‌ی خون و 24 بار واژه‌ی آتش یا در مجموعه‌ی دشت ارژن 33 بار واژه‌ی خون و 20 بار واژه‌ی آتش و � به کار رفته است.14
برخی اوقات نیز این مفاهیم، با تعبیراتی تازه، زبانی ساده و بیانی عاطفی سروده شده‌اند؛ چنان که در غزل "مسافر" از محمدکاظم کاظمی ـ در وصف شهید ـ دیده می‌شود:
که حتی ندیدیم خاکسترت را
دلم گشت هر گوشه‌ی سنگرت را
بجز آخرین صفحه‌ی دفترت را
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
به آن، زخم بازوی هم سنگرت را
و پوشید اسرار چشم ترت را�
به پیشانی‌ام بوسه‌ی آخرت را
مرا، آخرین پاره‌ی پیکرت را
که تشییع کردم تنِ بی‌سرت را
ببــــر بـــا خـــودت پـــاره‌ی دیگرت را 
 
 
                                                        ***

و آتش چنان سوخت بال و پرت را
به دنبال دفترچه‌ی خاطراتت
و پیدا نکردم در آن کنج غربت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
همان دستمالی که یک روز بستی
همان دستمالی که پولک نشان شد
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
و با غربتی کهنه تنها نهادی
و تا حال می‌سوزم از یاد روزی
کجــــا مــــی‌روی؟ ای مســـافر درنـگی
کاظمی، محمدکاظم، پیاده آمده بودم، ص 100
روزبه برجسته‌ترین ویژگی‌های سبکی شعر شاعران انقلاب ـ به ویژه در دو دهه‌ی نخست ـ را به شرح زیر برشمرده است:
"ـ غلبه‌ی بیان شعاری، روایی، گزارش‌گونگی؛ کمبود تأملات عمیق شاعرانه؛ روح امید، حماسه و معنویت در آثار؛ مردم‌باوری؛ وفور واژگان، تعابیر، اشارات و اساطیر ملی، دینی و عرفانی؛ بافت و بیان نومعتدل؛ پرهیز از زبان ادبی و اشرافی شعر کهن و گرایش به زبانی مردم‌گرا؛ گسترش روح معترض یأس‌آمیز در شعرها (از دوران پس از جنگ)."15
در فضای پس از جنگ، شعر فارسی دو گرایش عمده یافت:
1- شعر آرمان‌گرا، که در تلفیق فرم و محتوا می‌کوشید.
2- شعر آرمان‌گریز، که بیشتر به فرم و ساختار می‌اندیشید.
شاخه‌ی آرمان‌گرا، در وجه غالب، شامل شاعران انقلاب بود که اکنون با مسایل تازه‌ای مواجه شده بودند: گرایش جامعه به مدرنیسم و مصرف‌گرایی، کمرنگ شدن ارزش‌ها و اصالت‌های دوران پیشین، مفاسد اجتماعی و اقتصادی نظیر ارتشا، اختلاس، اشرافی‌گری، خاندان سالاری، بی‌بندوباری، افت اخلاقی،‌ جنگ بین فقر و غنا، تخاصمات سیاسی و �، این چالش‌ها، غالب شاعران این طیف را به واکنش‌های متفاوتی کشاند:‌ عده‌ای همچنان به دفاع از هنجارها پرداختند، برخی در عین نگرش تلخ اجتماعی، به بینشی انسان‌گرایانه و شبه‌فلسفی روی آوردند، عده‌ای نیز از سرِ نومیدی به تغزل و تغنی عاشقانه مشغول شدند، و پاره‌ای از شاعران منفرد و منفعل نیز که خلع انگیزه شده بودند، عرصه را ترک کردند � ."16
در دهه‌ی هفتاد شاعران جوان، با تأثیرپذیری از جریان‌های تازه در شعر آزاد، غزل‌هایی سرودند که بیشتر به فرم و ساختار می‌اندیشید و از امکانات مطرح شده در شعر پیشرو ایران بهره می‌جست.
حال چنان‌چه بخواهیم به طور کلی برخی از گونه‌های نوآوری در انواع قالب‌های سنتی شعر معاصر را به کوتاهی بشماریم، موارد زیرگفتنی می‌نماید:
ـ فراموش کردن برخی از سنت‌های مرسوم ادبی گذشته، از قبیل تضمین، استقبال، ترصیع ردالصدر علی‌العجز و � .
ـ رها شدن از تنگنای صورت‌های کهنه‌ی خیال که به گونه‌ای تکراری آزاردهنده شده بود و ترکیب‌هایی چون موی میان، قد سرو، کمان ابرو و . . . از نمونه‌های آشکار آن است.
ـ بیرون آمدن از دایره‌ی بسته‌ی جهان‌نگری سنتی و رها شدن در اندیشه‌های آزاد.
ـ شریک کردن خواننده در کشف شاعرانه و خوانش شعر.
ـ بهره‌گیری از واژه‌های تازه (بومی، محاوره‌ای، اصطلاحی، خارجی و �)
ـ ساخت ترکیب‌های نو.
ـ پرداختن به موضوعات روز و پدیده‌های تازه‌ی جهان معاصر.
ـ فاصله گرفتن از ذهنیت‌های قدیمی و نزدیک شدن به عینیت جهان پیرامون.
ـ به کارگیری وزن‌های تازه.
ـ روی آوردن به تصویرها و نمادهای جدید.
ـ تأثیرپذیری از برخی رفتارهای تازه و تصرفات زبانی در شعر آزاد.
ـ شکستن شیوه‌های نوشتاری در برخی از سروده‌ها،‌ تصرف در برخی از قالب‌های ثابت سنتی و آمیختن آن‌ها با هم.
ـ اجازه دادن به کارکرد جریان سیال ذهن.
ـ هنجارگریزی، نحوشکنی و حذف‌های مکرر در شعر.
ـ بهره‌گیری از امکانات بیانی هنرهای دیگر به ویژه سینما، تئاتر و � .
                                                          * * * *
اینک برای روشن‌تر شدنِ گفته‌های پیشین، نمونه‌هایی از گونه‌های مختلف نوگرایی را در قالب‌های سنتی باز می‌بینیم:
در سروده‌ی زیر از اخوان‌ثالث، تنها تصویر تازه از طلوع آفتاب است که به شعر تازگی داده است؛ اما ترکیباتی چون: "آینه‌ی آه"، "زرّین دود" و واژه‌هایی چون "آفاق"، "پرّید"، "فلاخن" و "ردا" نشانه هایی روشنی از کهنگی‌های برجای مانده در زبان اخوان است:
یک بار دگــر ز خوشه‌ی سیگــار در آیـــنه آه و دود خــرمــن کرد
مشرق چـــیق طـــلایی خـود را برداشت به لب گذاشت روشن کرد
زریــــن دودی گـرفت عــالم را آفــــاق ردای روز بـــر تــن کرد
پـــرّید از آشـــیان پرستــو جلد کـــی سنگ پرنده در فلاخن کرد؟
الـــبرز کــلاه سرخ بر سر داشت بـــرداشت قـــبای زرد بر تن کرد�
اخوان‌ثالث،‌ تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، ص 123
و در سروده‌ی زیر از محمدعلی بهمنی - از غزل سرایان نامدار امروز- علاوه بر تصویر تازه‌ای که از نشستن ملخ‌های شک به برگ یقین حاصل شده، مضمون "زرد جویدن" و "سبزترینم" و "ابر کردن" نیز بر تازگی آن افزوده است. ضمناً ترکیب‌ها و واژه‌هایی چون "زرین‌دود"، "ردا"، "فلاخن" و . . . که در شعر اخوان بوی کهنگی می‌دادند، در این‌جا نیستند:
نشسته‌اند ملخ‌های شک به برگ یقینم ببین چــه زرد مــرا می‌جوند سبزترینم
ببین چــگونه مرا ابر کرد خاطره‌هایی که در یـکایـکشان مــی‌شد آفتاب ببینم
شکستنی شده‌ام اعتـــراف می‌کنم اما ز جنس شیشه‌ی عمر توام مزن به زمینم �
بهمنی، گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود، ص 135 
در این سروده تصویر، مضمون و بیان تازه دیده می‌شود، اما هنوز برخی از همانندی‌های خود را با شعر گذشته حفظ کرده است و حضور عناصر زندگی امروز در آن دیده نمی‌شود.
در سروده‌ی زیر، به ویژه مضمون بیت سوم - که به نیما اشاره دارد- فضای شعر را امروزی‌تر کرده است:
ناودان‌ها شرشر باران بـــی‌صبری‌ست آسمان بــی‌حوصله حجم هوا ابری‌ست
پشت شیشه می‌تپد پیشانی یک مـــرد در تب دردی که مثل زندگی جبری‌ست
و سرانگشتی به روی شیشه‌های مـات بار دیگــر می‌نویسد: "خانه‌ام ابری‌ست"
امین‌پور، قیصر
اما در سروده‌ی زیر، حضور عناصر زندگی امروز، فضای شعر را نوتر کرده است:
شوق پرواز مجازی، بال‌های استعاری
خاطرات بایگانی، زندگی‌های اداری
سقف‌های سرد و سنگین، آسمان‌های اجاری
خنده‌های لب پریده، گریه‌های اختیاری
باد خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
در ستون تسلیت‌ها، نامی از مـا یــادگـــاری خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
آفتاب زرد و غمگین، پله‌های روبه پایین
صندلی‌های خمیده، میزهای صف کشیده
عاقبت پروند‌ه‌ام را با غبار آرزوها
روی میز خالی من صفحـه‌ی بــاز حـــوادث
امین‌پور، قیصر، روزنامه اطلاعات، سوم اسفند، 1372، ص 11
                                                  * * * * 
پیوند عمودی غزل در شعر شاعران نوگرای دو دهه‌ی اخیر، بیشتر از طریق بیان روایی و داستانی ایجاد شده است؛ برای نمونه چنان‌چه مجموعه غزل "مردِ بی‌مورد" محمدسعید میرزایی را ورق بزنیم به کمتر غزلی بر می‌خوریم که روایت داستانی در آن نباشد. از میان همه‌ی این سروده‌ها، تنها چند بیت از یک غزل را برای نمونه باز می‌نگریم:
قطار ریخت بـه شهـر و رسیـد دریـا، رود زنی پیاده شـد و رفـت: مـرد، غمگیـن بـود
نـگـاه کــرد، و لبـخـنــد زد: سـلام آقـا! و بـعـد، فـاصلــه‌ی سنگفـرش را پیمود ...
و مـرد، بـا چمدانـی پـر از ستـاره، صدف کـنـار پـنـجــره‌ی زن رسـیــد، ابــرآلــود
ـ سـلام، مـاه بـرای شمـا، صدف‌هـا هـم چـه خـوب بـود کـه می‌آمدید، با من، زود!
ـ نه من نمی‌آیم، چـون که خوب می‌دانم، دوباره می‌کشدت سوی خویش، ماهِ حسود!
ولـی تـو بایـد ...، دریای مضطرب غریـد؛ و بعـد، زن را با دست‌هـای خویـش، ربـود
سپیده، یک زن و یک مرد، خفته بر ساحل زنـی کـه مثـل پـری بـود: مرد، عاشـق بود
میرزایی، محمدسعید، مردِ بی‌مورد، ص 94
همچنین زبانِ ویژه‌ی بهرامیان، در غزل زیر، مضمونی عاشقانه را که عمری به درازای عمر آدمی دارد، با فاصله گرفتن از کلی‌گویی و ذهنیت‌گرایی، به شیوه‌ی روایی این‌گونه شیرین و تازه بازآفریده است:
در بین آن جماعت مغرور شب‌پرست
حالا درست پشت سر من نشسته است
این سومین ردیف نمازی خیالی است (؟)
الله‌اکبر و اَنا فی کل واد ... مست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
او فکر می‌کنیم در این پرده مانده است
آمد درست زیر شبستان گل نشست
یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت...
این بیت مطلع غزلی عاشقانه است
گلدسته‌ی اذان و من و های های های
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
(یک پرده باز پشت همین بیت می‌کشیم)
با چشم‌های سرمه‌ای ... ان لااله ... مست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
آن شب مگر فرشته‌ای از آسمان نبست
مهرت‌همان‌شب ...اشهد ان... در دلم نشست
نم‌نم نما (نما) نماز تو در بغضِ من شکست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من گسست
سبحان ربی الـ ... من و سارا دلش شکست
سبحان تا به‌کی من و او دست روی دست؟
تا اهدنا الـ ... سرای تو راهی نمانده است
افتادم از بهشت بر این ارتفاع پست
سارا سلام ... اشهد ان لا اله ... تو
دل می‌بری که ... حی علی... های های های
بالا بلند! عقد تو را با لبان من
باران جل جل شب خرداد توی پارک
آن شب کبو...(کبو)... کبوتری از بامتان پرید
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان ربی الـ ... من و سارا ... بحمده
سبحان ربی الـ ... من و سارا به هم رسیـ ...
زخمم دوباره وا شد و ایاک نستعین
مغضوب این جماعت پُر های و هو شدم
                                                    * * * *
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است
یک پرده باز بین من و او کشیده‌اند
بهرامیان، محمدحسین17
گونه‌های نوآوری
پیش‌تر از این گفته شد در سروده‌هایی که امروزه در قالب‌های شعر گذشته‌ی فارسی پدید آمده‌اند از ساده‌ترین گونه‌های نوآوری که به‌کارگیری واژه‌های تازه است تا پیچیده‌ترین آن‌ها که شکستن نحو جمله‌هاست، دیده می شود و اینک نمونه‌هایی از این گونه‌ها را بازمی‌نگریم:
واژه‌ها
همان گونه که واژه‌های گوناگون در شعر آزادِ امروز، اجازه‌ی ورود یافته‌اند، در بسیاری از قالب‌های سنتی نوگرای امروز، نیز همین حضور دیده می‌شود. در این گونه از سروده‌ها،‌ هیچ واژه‌ای، خود به خود، غیرشاعرانه نیست و هر واژه، اصطلاح یا ترکیب می‌تواند، با تغییر جنسیت خود و ورود به شعر، به جنس شاعرانه تبدیل شود. این واژه‌ها از گونه‌های بومی، محلی و محاوره‌ای گرفته تا واژگان ادبی، اصطلاحی و خارجی را شامل می‌‌شوند.
نمونه‌ها:
- رگ‌های زمانه گویی ازگردش خون خالی‌ست
دل از تـپـش افــتـاده در ساعـت دیــواری
بهبهانی، سیمین، رستاخیز، ص 74
- سارا چه شادمان بـودی بـا بقچه‌های رنگینت
شال و حریر ابریشم کالای چین و ما چینت�
بهبهانی، سیمین، گهواره‌ی سبزافرا، ص 540
ـ سرد و تیره، بینی دلش خرده شیشه دارد گلش
وین سرشت بر باطلش بـا که سازگـاری کنـد
بهبهانی، خطی ز سرعت و از آتش، ص 62
وز دنـگ دنگ ساعت دیــوار خستــه‌ام ـ بیــــزارم از خموشی تقویم روی میــز
بهمنی، محمد علی، گزینه شعر، ص 30
شـــهـر قتـــل هـــوش در پــای حشیش ـ شهــــر رهن آب و شهــــر پـول پیش
عزیزی، احمد، کفش‌های مکاشفه، ص 37
ـ خــطـر، رمـل، تــوفــان شـن ‌مــاسه‌هــا زمــیــن، مــین، کـمـیــن، رد قناسّه‌هــا
گــرا، مـنطـقــه، دوربــیــن، زاویـــه شهـیــــدان گــمـنــام دهــلاویــــــه
بـرافـراز رایــت کـــه گــاه تــک اسـت در این سینـه صـد مشـت نارنـجک اسـت
بیگی حبیب آبادی، پرویز، آن همیشه سبز، کنگره‌ی سرداران تهران، ص 15
ـ صد کلاغ و یک شاهین، رعد رعد خون یاسین
یـک فرشتـه بفرستیـد مـاه رفتـه روی میـن
قزوه، علی‌رضا، شقایق‌های اروند، ص 325
ـ ای درختان بی‌ثمر چونتان باد و چندتان باد را تکه تکه کرد، شاخه‌های بلندتان
آفت باغ‌های ماست زردی پوزخندتان نیش دارید مثل مار! بدتر از سیم خاردار
کاکایی، عبدالجبار، آوازهای واپسین، ص 42
و اینک یک غزل با واژه‌ها و اصطلاحات گوناگون در علوم پزشکی امروز:
من مرده‌‌ام نشان که زمان ایستاده است
و قلب من که از ضربان ایستاده است
مانیتور کنار جسد را نگاه کن
یک خط سبز از نوسان ایستاده است
چون لخته‌ای حقیر نشان غمی بزرگ
در پیچ و تاب یک شریان ایستاده است
من روی تخت نیست. من اینجاست زیر سقف
چیزی شبیه روح و روان ایستاده است
شاید هنوز من بشود زندگی کنم
روحم هنوز دل نگران ایستاده است
اورژانس کو؟ اتاق عمل کو؟ پزشک کو؟
لعنت به بخت من که زبان ایستاده است
اصلاً نیامدند ببینند مرده‌‌ام
شوک الکتریکیشان ایستاده است
فریاد می‌زنم و به جایی نمی‌رسد
فریادهام توی دهان ایستاده است
اشک کسی به خاطر من درنیامده
جز این سِرُم که چکه کنان ایستاده است
شاید برای زل زدنم گریه می‌کند
چون چشم‌هام در هیجان ایستاده است
ای وای دیر شد، بدنم سرد روی تخت
تا سردخانه یک دو خزان ایستاده است
آقای روح! رسمی شده دادگاهتان (وزن؟)
حالا نکیر و منکرتان ایستاده است
آقای روح! وقت خداحافظی رسید
دست جسد به جای تکان ایستاده است
مرگم به رنگ دفتر شعرم غریب بود
راوی قلم به دستِ رمان ایستاده است:
یک روز زاده شد و حدودی غزل سرود
یادش همیشه در دلمان ایستاده است
یک اتفاق ساده و معمولی است این
یک قلب خسته از ضربان ایستاده است
ترکیب‌ها
یکی از شگردهای همیشگی شعر فارسی برای تشخص دادن به زبان، ترکیب‌سازی بوده است.
پس از انقلاب اسلامی برخی از شاعرانِ سنت گرا بیشترِ تلاشِ خود را برای نوگرایی، بر ترکیب سازی متمرکز کردند و با آمیزش تازه‌ی برخی از واژه‌ها یا اضافه کردنِ واژه‌های تازه به هم‌دیگر، ترکیب‌های تازه‌ای را در زبانِ شعر پدید آوردند؛ نصرالله مردانی یکی از برجسته‌ترین شاعران ترکیب‌ساز است. که در کتابِ "خون نامه‌ی خاک" او بسیاری از این ترکیب‌ها را می‌توان بازیافت. برای نمونه - بدون این که از میان سروده‌های او نمونه‌ای ویژه را برگزینیم. - ترکیب‌های چند سطر اول نخستین سروده‌ی کتاب "خون نامه‌ی خاک" را بازمی‌نگریم:
روح خورشید در آیینه‌ی میعاد شکفت
غنچه‌ی بسته‌ی دل در دم میلاد شکفت
بر لب خشک زمان چشمه‌ی فریاد شکفت
تا در اندیشه‌ی ما شور تو افتاد شکفت
آفتابی شد و در ظلمت بی‌داد شکفت
نقش زخمی‌ست که از تیشه‌ی فرهاد شکفت
نام نورانی تو در افق یاد شکفت
آب و آتش به هم آمیخت در آغاز حیات
سینه‌ی سرد زمین صاعقه‌ی عشق شکافت
باده‌ی سبز دعا در خم جوشنده‌ی دل
ریخت هر قطره‌ی خون تا ز گلوگاه فلق
بر لب کوه جنون خنده‌ی شیرین بهار
مردانی، نصرالله، خون نامه‌ی خاک، ص 1
مثنوی‌های احمد عزیزی نیز پر از این گونه ترکیب‌هاست:
کــوچــزاد دیــگرستـان‌هــا مــنم ساکـــنِ آن سـوتــرستــان‌هـا مــنـــم
عزیزی، احمد، کفش‌های مکاشفه، ص 8
نقــره پــاشِ دشتِ خوابستان مـنــم آبـــشار آفــتــابــستـان مـــنــــم�.
همان، ص 143
برای ترکیب‌های تازه در سروده‌های معاصر، مثال‌های فراوان وجود دارد که برای پرهیز از درازی سخن، از یادکرد آن‌ها درمی‌گذریم؛ اما یادآوری این نکته بایسته می‌نماید که اشتیاقِ شاعرانِ معاصر به ترکیب‌های حس‌آمیزی شده و ترکیب‌های پارادوکسی بسیار بیشتر از دوره‌های پیشین شده است. اگر بخواهیم تنها در سروده‌های احمد عزیزی، این ترکیب‌ها را نشان بدهیم، کتابی فراهم خواهد آمد. برخی از ترکیب‌های عزیزی از گونه‌ی ترکیب‌های سبک هندی هستند.
تصرف زبانی
پیش از این - در بخش زبان- درباره‌ی انواع تصرفات زبانی در شعر آزاد امروز سخن گفتیم، در این جا تنها نمونه‌هایی از این تصرفات زبانی که در قالب‌های سنتی شعر معاصر صورت پذیرفته نشان داده می‌شود:
بنویس قنداق نوزاد بر ریسمان تـاب می‌خـورد بــا روز با هفته با ماه بر بــام بی‌انتظاری 
بنویس کز تن جدا بود آن ترد آن شاخه‌ی عاج بـا دستبندش طلایی، با ناخنانش نگـاری 
بهبهانی، سیمین، خطی زسرعت و از آتش، ص 130
در مـن نشسته به نــرمی تخدیر سـبز بهاری تکـرار آبــی بـاران، تسلیــم زردِ قنــاری 
بهبهانی، سیمین، مجموعه‌ی اشعار، ص 569
ای خالی شگفت صدف چون واژه‌گاه آه واسف تاوان زود باوری‌ام دیری شد که با تو شد سپری
همان، ص 532
ای کـــبود شب وادی یــله در خون بــی‌تو خــفته در آغــل گرگان گـــله در خون بـی‌تو
معلم، علی18
تــو از سخــاوت سیـال بـــاغ مــی‌آیـی تــو از وسیــعِ گــلستــان داغ مــی‌آیــی
هراتی، سلمان19
بــا ایــن غــروب از غـم سبز چمن بگو انــدوه سبــزه‌هــای پــریشان بـه من بگو
ابتهاج، هوشنگ، آینه در آینه، ص 213
باغی که طراوت را از جـاری خـون دارد باغـــی‌ست که گلبرگش پاییز نمـــی‌داند
بهمنی، محمدعلی، گاهی دلم �، ص 57
خـــوشا هــر بــاغ را بارانـی از سبــز خـــوشا هـــر دشت را دامـــانـی از سبز
بـــرای هـــر دریــچه سهــمی از نـور لــب هـــر پــنجـــره بـــارانـــی از سبز
امین پور، گزینه‌ی اشعار، ص 134
بانـوی "بی‌چـه اسـم"! چـرا؟ بایـدم چه کرد؟ بـا اشـتیـاقِ "بـی‌چـه کنـم"، عـشـقِ "بـی‌چـرا"!
تـقـویـمِ "بـی‌چـه روز" ورق زد مـرا و رفـت بـا یــادِ "بـی‌کـدام جـهـت" راهِ "بــی‌کـجـا"
میرزایی، محمدسعید، مردِ بی‌مورد، ص 98
و این لوکیشن نحس آخرش فقط مرگ است بکش (نمی‌نفسد) هــا! نمــی‌کــشد انـگار
ابوالحسنی، محسن20
                                                       * * * *
تغییر و تنوع لحن
یکی ازشگردهای نوآوری در شعر معاصر تغییر لحن در متن شعر به تناسب‌های گوناگون است. این شگرد در برخی از سروده‌هایی که امروزه در قالب‌های سنتی سروده شده‌اند نیز راه یافته است؛ بویژه در غزل‌های معاصر، این تنوع و تغییر لحن بیشتر دیده می‌شود، که می‌توان نمونه‌های فراوانی را برشمرد. اما در این جا تنها به یکی دو نمونه بسنده می‌شود:
- مــیان جـالیز مـی‌دوم کـنار بزغاله‌ای سیاه به متن تصویر کودکی نشسته ابهامِ سال و ماه
میان جالیز می‌دوم بُزَک به دنبالِ مـن دوان فکنده پاهای جَلدمان کدوبنان را به خاک راه
"بزی، بدو! هی، بُزی بدو! بخور، بیفشان، بکن، بریز 
نمی‌برد کس به ده خبر از آن چه کـردی چـنین تـباه
بهبهانی، گهواره‌ی سبز افرا، ص 555
� کودک شدیم انگار هر دو، (شش سال من کوچک‌تر از او)
باز آن حیاط و حوض و ماهی، باز آن قنات و وحشت و چاه
"قایم نشو پیدات کردم!، بی‌خود ندو می‌گیرمت ها!"
افتادم و پایم خراشید، شد رنگ او از بیم چون کاه
بهبهانی، یکی مثلاً این که، ص 106
� در را گشود و زد به خیابان و مـحو شد در عــابــرانِ آن هـمه، شـد نـاپـدید زن
"آقا، سلام! قرص"� لبش طعم گریه داشت شورابــه‌هــای روی لـبش را مــکید زن�
علی‌اکبری، رضا، زنی به افق انارها، ص 65
                                                       * * * *
پایان ناتمام و آغاز ناگهان
یکی دیگر از این شگردها، پایان ناتمام و یا آغاز نابهنگام برخی از سروده‌هاست. شاعر گاهی شعر خود را به گونه‌ای ناتمام رها می‌کند تا خواننده هرگونه که بخواهد، پایان آن را بازسازی کند و گاهی نیز شعرش را به گونه‌ای آغاز می‌کند که گویی بخشی از گفته‌هایش را پیش از آن گفته است تا خواننده بتواند نانوشته‌های شاعر را، بنابر سلیقه‌ی خود هر طور که خواست بخواند؛ برای نمونه دو بیت آغازین غزل "ردپا" چنین است:
... و رفت، مثـل هـمان‌ها کــه ناپــدید شدند و ردپـای کـسی کــه نـمی‌رسیـد شـدنـد ...
و خــیـره مـاند، دو چـشم سپیــد در مهتاب ـ چــقدر چـشم، هـمان مـاه، نـاامیـد شدنـد! 
میرزایی، محمدسعید، مردِ بی‌مورد، ص 87
غزل "ترانه‌ی میلاد" این‌گونه آغاز می‌شود:
و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
شـب میـلاد بـود و تـا سحـرگـاه آسمـان رقصیـد
به زیر دست و پای اختران، آن شب زمان گم شد
قزوه، علی‌رضا، شبلی و آتش، ص 29
ردیف "از" در غزل "باد تو را می‌برد" شاعر را ناگزیر کرده است تا پایان شعر، به گونه‌ای ناتمام با این بیت به پایان برسد:
نگــاهِ دخـــترکی سال ســوم انــگــور و حـــال و روز دلــم باز می‌دهد خبر از �
خوانساری، هادی، کلاویای ش ک س ت ه، ص 85
همچنین است ردیف "و" در بیت پایانی غزل "تیرباران" از میرزایی، که پایانی خوش و درنگ‌آمیز دارد:
و مردِ مُرده به حرف آمد و پریشان گفت:
دو حاکمند بر این شهر شوم، شیطان و ...
میرزایی، محمدسعید، مردِ بی‌مورد، ص 77
و ردیف "که" در این بیت پایانی از غزل "مردِ بی‌مورد":
و مردِ بی‌مورد، می‌رود و می‌میرد و پیش از مردن، می‌خورد تأسف که ...
همان، ص 15
از دیگر ویژگی‌های بسیاری از غزل‌های معاصر انسجام روابط طولی غزل است، بیان روایی و داستانی و نمایشنامه‌ای بسیاری از غزل‌های معاصر عامل اصلی انسجام در طولِ سروده شده است، برای نمونه می‌توان صدها سروده را مثال آورد که تنها به یک نمونه بسنده می‌شود:
فرقی نداشت ساعت و روز و دقیقه‌اش
این بار، هیچ حرف ندارد سلیقه‌اش
دستی کشید روی تفنگ عتیقه‌اش
خود را ولی نه - مثل زنِ بدسلیقه‌اش�
آدم چه فرق دارد قلب و شقیقه‌اش؟
بر دکمه‌های تنبل روی جلیقه‌اش
لبخند زد به ساعت روی جلیقه‌اش
مو شانه کرد، ریش تراشید و عطر زد
بر صندلی نشست، و کبریت زد به پیپ
- همراه‌ این، چقدر پدر قوچ و میش کشت!
در لوله‌ی تفنگ، گلوله گذاشت، گفت:
شلّیک! گُمپ!� بعد گلی مخملی شکفت
میرزایی، محمدسعید، مردِ بی‌مورد، ص 131
البته غزل‌های فراوانی هم در دوره‌ی معاصر سروده شده است که در آن‌ها، همانند اغلب غزل‌های گذشته‌ی فارسی قافیه و ردیف شاعر را به هر سو کشیده و موجب آشفتگی فرم درونی شعر شده است و اگر برخی از این گونه سروده‌ها وحدت مضمون دارند، بیشتر یک مضمون ثابت را به گونه‌های مختلف و با تشبیهات و تصویرسازی‌های رنگارنگ گسترش داده و در همه‌ی غزل پهن کرده‌اند. به عبارت دیگر هر بیت از سروده، همان بیت قبلی است که به زبانی دیگر توصیف شده است.
وزن
یکی دیگر از شگردهای هنجارگریزی در شعر معاصر، به‌کارگیری وزن‌هایی است که پیش از آن، در شعر فارسی پیشینه نداشته‌ و یا از وزن‌های کم کاربرد بوده‌ا‌ند.21 البته این شیوه از دوره‌ی قاجار کم‌کم آغاز شد. "در آثار دوره‌ی بازگشت برخی از اوزان جدید رواج یافتند. اوزان جدید در زمان‌های متأخر در آثار صفای اصفهانی و الهی قمشه‌ای نیز به چشم می‌خورد. در زمانِ ما نیز کسانی مانند سایه، سمین بهبهانی، حسین منزوی و چند تن دیگر، غزلیاتی به اوزان تازه دارند.22 در حوزه‌ی نوآوری‌های وزنی، نیز سیمین بهبهانی از شاعران دیگر شاخص‌تر عمل کرده است:23
بهبهانی در پیوند با هماهنگی اوزان شعرش با پدیده‌های زندگی امروز گفته است:
"به خاطر دارم که صاحب المعجم می‌گوید: بنای مصاریع بر اوتاد مفرده یا اسباب مفرده یا فواصل مفرده ناخوشایند است. مثلاً اگر مصرعی بر وتدهای مفرد بنا شود مثل فع فع فع فع فع فع به نظر شمس قیس ناخوشایند است. من شعری دارم که گویا در "دشت ارژن" چاپ شده، به نام " - هی ها، هی ها، ره بگشا" که می‌شود فع فع فع فع فع فع. من الهام آن را از زنگ و چراغ چرخان آمبولانس‌های زمان جنگ گرفته‌ام. محتوای شعر نیز بر تفکر هذیان آلوده‌ی یک زخمی که در آمبولانس به بیمارستان می‌رود، نهاده شده است. اگر چه زنگ آمبولانس و چشمک چراغ خطر و گردش چرخ‌های گردان با این وزن هماهنگی دارد، اما از یکنواختی آن نمی‌توان منصرف شد. من برای وزن کاری نمی‌کنم. جز آن که با محتوا متولد می‌کنم. مثل آدمی که خصایلش باید با وضع جسمی‌اش همخوان باشد. 24
� به این ترتیب من وزن‌های تازه‌ای به دست می‌آورم که هیچ گونه آشنایی با واژگان خاص ندارند. و می‌توانند پذیرای فکر تازه‌ باشند چون وزن‌های قدیم بخصوص وزن‌های خاص غزل با واژگان و تصویرهای خاص خود چنان ذهن‌ها را آموخته کرده که تخطی از آن واژگان و تصویرها تقریباً غیرممکن می‌شود."25
برخی از شاعران معاصر در قالب‌های غزل و مثنوی از وزن‌های بلندی استفاده کرده‌اند که پیش از آن مرسوم نبوده است. مانند بیت زیر از مطلع یکی از غزل‌های علیرضا قزوه که از دوازده رکن رمل تشکیل شده است:
آن سه تکه ابر را پیچیده برخود روی دوش چـارزندان بـان مـی‌آید
در غروبی سخت محزون سخت ابری آخرین سردار از میدان می‌آید
قزوه، علیرضا، دستی بر آتش، ص 186
و غزلی با مطلع زیر از حسین منزوی که هر بیت از 12 رکن تشکیل شده است:
در چشم‌های شعله‌ورت آن روز چیزی فرو نشسته و سرکش بود
چیزی هم از قبیله‌ی خاکستر، چیزی هم از سلاله‌ی آتش بود
در نی‌نی دو چشم درخشانت هم خنده برق می‌زد و هم خنجر
در آتش نگاه پریشانت مـــابین مهـر و کیـــنه کشاکش بــــود
منزوی، حسین، با سیاوش از آتش، ص 139
همچنین است بیت زیر از مطلع غزلی‌که هربیت آن از دوازده رکن رجزتشکیل شده است:
خورشید خم شد بر زمین افتاد خاک از اهورایی‌ترین پر شد
از عطــر خــون تــازه گـرم گرم دستان پرمهر زمین پر شد
رسول زاده، جعفر، شقایق‌های اروند، ص 126
شکل و ساختار
از نمونه‌هایی که پیش از این برشمرده شد، به سادگی می‌توان دریافت که میزان نوگرایی در سروده‌های مختلف، متفاوت است. برخی از این سروده‌ها در صور خیال، برخی دیگر در اندیشه، برخی در بهره‌گیری از وزن‌های جدید، برخی در زبان، برخی در نگاه نو و � نوآوری کرده‌اند. سروده‌هایی هم هستند که بیشتر این عناصر همراه با هم، در آن‌ها رخ نموده است. برای نمونه به غزل زیر - که چند بیت از آن را پیش از این خواندید- بنگرید:
 
"در حجمی از بی‌انتظاری"
در حجمی از بی‌انتظاری زنگ بلند و سوت کوتاه:
- "سیمین، تویی؟"
آوای گرمش
آمد به گوشم از آن سوی راه
یک شیشه‌ی می، پرنشئه و گرم غل‌غل کنان در سینه شارید
راه از میـان انـگار بـرخـاست بوسیدمش گـــویی بناگاه
- "آری، منم" خاموش ماندم�
- "خوبی؟ خوشی؟ قلبت چطور است؟"
(چیزی نگفتم، راه دور است.)
- "خوبم، خوشم، الحمدالله!"
(شش سال من کوچک تر از او)
باز آن قنات و وحشت و چاه:
بی‌خود نَدو، می‌گیرمت‌ها!"
شد رنگ او از بیم چون کاه
بوسید، یعنی: خوب شد، خوب
بر پله‌ای نزدیک درگاه�
وآن مـــــیوه نـــارس چــــیده آمــــــد کودک شدیم انگار هر دو
باز آن حیاط و حوض و ماهی
"قایم نشو، پیدات کردم!
افتادم و پایم خراشید؛
زخم مرا با مهربانی
بنشست و من با او نشستم
(آن دوستـــــی نشکـــفته پــــــژمـــــــرد
آن کــــودکـــی‌هــا، حیــف و صــد حیــف! ویــــن دیـــرســـالــی، آن و صـــد آه!")
- "حرفی بزن! قطع است؟"
- "نه، نه!
من رفته بودم سال‌ها دور
تا باغ‌های سبز پرگل تا سیب‌های سرخ دلخواه"
- "حالا بگو قلبت چطور است؟"
- "قلبم؟ نمی‌دانم، ولی پام
روزی خراشیده‌ست و یادش یک عمر با من مانده همراه�"
بهبهانی، سیمین، یکی مثلاً این‌که، ص 107- 105
در این غزل، همان گونه که دیده می‌‌شود، بسیاری از عناصر شعرِ آزاد معاصر حضور دارد؛ شیوه‌ی بیانِ‌ روایی، ترکیبِ لحنِ محاوره‌ای و رسمی، شکل نوشتاری نمایشنامه‌ای، شکستن شکلِ مرسومِ مصراع‌ها، حضور پدیده‌های زندگی امروز(مکالمه‌ی تلفنی)،ساختار منسجم در روابط طولی شعر و� همه از مواردی هستند که تازگی و نوگرایی را در این سروده به نمایش می‌گذارند.
براهنی ـ بی‌توجه به این‌گونه از سروده‌ها ـ در تفاوتِ زبان اشعاری که امروزه در قالب‌های سنتی سروده می‌شود، در جایی گفته است:
"بزرگترین فرقی که شاعران به اصطلاح "کلاسیک" امروز ایران، با شاعران طرفدار نیما یوشیج دارند این است که آن‌ها اغلب ذهنی ادبی دارند و یا زبان و بیان و شکل کارشان بکلی از ادبیات سرچشمه می‌گیرد؛ و اینان - یعنی شاعرانی که به حق لقب "معاصر" می‌توانند گرفت- با زبانی سر و کار دارند که با زندگی معاصر،‌هم عصر و هم وزن است؛ و منظور از زبان معاصر، زبانی است که هم اکنون ایرانی امروز بدان تکلم می‌کند؛ زبانی که ظرفیت شاعرانه‌ی لبالب دارد و می‌تواند در دست شاعری باقدرت کمال‌یابد و تلطیف گردد و به‌صورت طلای ناب شعر درآید."26
اگر این چنین باشد که براهنی گفته است، برخی از سروده‌های بهبهانی از بسیاری از سروده‌های آزادِ شاعرانِ نامدار، زبانی ساده‌تر و امروزی‌تر دارد. برای مثال: بسیاری از شعرهای شاملو زبانی کهن‌گرا و ادبی دارد و بسیاری از سروده‌های بهبهانی زبانی امروزی و این جایی.
در بخش‌های پیشینِ این کتاب گفته شد که شاعرانِ امروز در سروده‌های خود از امکانات هنرهای دیگر از جمله نمایش و سینما نیز بهره‌ گرفته‌‌اند. این بهره‌گیری در قالب‌های سنتی شعر معاصر هم دیده می‌شود؛ برای نمونه:
- بکش! - نمی‌کشم آقا! (نمی‌کشد انگار)
مدیر صحنه! گُلت را از این جلو بردار!
تمام زخم خودش را شمرد، سی‌صد بار!
نشست، خون خودش را کشید رو دیوار
زنش نوشت برایش "ببین علی این کار
شبیه عکس تو بی‌قاب می‌شوم. بیدار
علی تو گیج، علی گنگ، یا علی بیمار!
تنت تمام تنم را تکانده در گیتار�"
شکست. شایعه شد "مرد می‌کشد سیگار"
- بکش! (نمی‌نفسد)ها! نمی‌کشد انگار
بزن به سینه، به سر، (جیغ می‌کشد سیگار)
گلوله جای قشنگی نشسته� اما� کات
و باز منشی صحنه که صورتش زخمی‌ست
پلان هفصد و هفتاد و هشت، مردی که
و بعد رفت، همین طور رفت، تا این که
تو را شکسته، قسم می خورم که من هر شب
نشسته‌ام که تو از راه� فیلم‌هایت کو؟
تمام بوی تنت مرگ، زخم، بی‌عرق است
� و سکته کرد در این قسمتی که خودکارش
و این لوکیشن نحس آخرش فقط مرگ است
ابوالحسنی، محسن27
گونه‌های مختلف نوگرایی و هنجارگریزی، بیان نمایشنامه‌ای، تغییر لحن، حضور عناصر و پدیده‌های زندگی امروز در شعر، شیوه‌ی گسسته نویسی مصراع‌های غزل و � در شعر بسیاری دیگر از شاعران امروز به چشم می‌خورد. برخی از شاعران غزل‌سرای امروز، بویژه در دو دهه‌ی اخیر کاملاً به این شیوه‌ها روی آورده‌اند؛ غزل زیر از جمله‌ی آن‌هاست:
من/ شیشه‌های الکل و / زن آخرین سلام
بی‌حرف، بی‌مقدمه، بی‌واژه، بی‌کلام
- آقا شما چقدر�
سکوتی سیاه و بعد
کلمات گم شدند در آن شور و ازدحام
- خانم شما شبیه منی یا شبیه (تو)
یا شکل من در آینه‌ی روبه‌رو، کدام؟!
خانم سی و دو حرف ف
ر
و
ریخت از لبت
شد رود گنگ و رفت فراسوی هر کلام
- خانم شما چقدر
سکوت سیاه من
گم گشت در تباهی آن روز ناتمام
من/ شیشه‌های الکل و/ زن/ چند نقطه چین
کرونی‌، هاشم، کلوزآپ از باب اول کتاب مقدس، ص 35 و 36
                                                     * * * *
در پایان شایسته‌ی یادآوری است که غزل معاصر تنها در زبان و شکل و صورت از سروده‌های آزاد پیروی نکرده است، بلکه همه‌ی سمبول‌ها و نمادهای تازه‌ای که در شعر آزاد معاصر به کار رفته‌اند در غزل معاصر نیز راه یافته‌اند و نمادهایی مانند موارد زیر، به دلیل شرایط ویژه‌ی اجتماعی، حضور آشکارتری دارند: خورشید، فلق، سپیده، سحر، روز، شب، کبوتر، چلچله، سینه سرخ، پرستو، ققنوس، چکاوک، شقایق، لاله، دریچه، پنجره، دیوار و �
از دیدگاه موضوعی و محتوایی نیز، همه‌ی آن چه که در شعر آزاد معاصر راه یافته، در غزل معاصر نیز وجود دارد.


یادداشت‌ها:
1- براهنی، طلا در مس، ج 3، صص 1431 و 1432.
2- بهبهانی، سیمین، دگرگونی مفاهیم قالب‌ها را شکست، هفته‌نامه هنر، دی 1355، ص 600.
3- بهبهانی، سیمین،‌ عصر ما دوران تجدید حیات غزل، کیهان، آذر 1355، ص 59.
4- سروش اصفهانی، دیوان، به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب، امیرکبیر، 1340، به نقل از سیر غزل در شعر فارسی، ص 201
5- به نقل از تاریخ تحلیلی شعر نو،‌ ج ا، ص 115. نمونه‌های دیگر را نیز در همین کتاب بخوانید.
6- رک. سیر تحول در غزل فارسی، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، محمدرضا روزبه، روزنه، 1379، ص 34.
7- رک. چشم انداز شعر نو فارسی، ص 86.
8- توللی، فریدون، رها، 1346 (چاپ سوم)، صص 9-10.
9- برای آگاهی بیشتر رک. یادمان نیما یوشیج، زیر نظر محمدرضا لاهوتی، صص 131- 99.
10- یادمان نیما یوشیج، همان، ص 77.
11- روزبه، محمدرضا، سیر تحول غزل فارسی، ص 207.
12- به نقل از سیر تحول غزل فارسی، ص 208 
13- امین‌پور، قیصر، نقدی بر کتاب "قیام نور" نصرالله مردانی، سوره، جنگ هفتم، ص 85 تا 177.
14- این آمار، از پایان نامه‌ی کارشناسی ارشد خانم مریم حیدری (دانشگاه شیراز، 1383) برگرفته شده است.
15- ادبیات معاصر، شعر، دکتر محمدرضا روزبه، ص 309.
16- همان، ص 320.
17- این شعر را شاعر خوب شیرازی، خانم طیبه نیکو از وبلاگ آقای بهرامیان گرفتند و به من دادند. از ایشان سپاسگزام.
18- به نقل از ساختار زبان شعر امروز، مصطفی علی‌پور، ص 119
19- همان
20- به نقل از ادبیات معاصر، شعر، ص 316
21- برای آگاهی از وزن‌های تازه در غزل رک. سیر تحول در غزل فارسی، ص 172 تا 176 
22- شمیسا، سیروس، سیر غزل در شعر فارسی، ص 209.
23- برای آگاهی بیشتر رک. گهواره‌ی سبز افرا، زندگی و شعر سیمین بهبهانی، دکتر احمد ابومحبوب، ثالث، 1382، صص 105 تا 170.
24- الهی، صدرالدین، "ابداع اوزان تازه در شعر فارسی"، ایران شناسی، شماره‌ی 1، بهار 1376، ص 85.
25- بهبهانی، سیمین، یک دریچه آزادی، گردون، 50 (1374)، ص 46
26- طلا در مس، ج 2، ص 1224
27- به نقل از ادبیات معاصر، شعر، ص 316
فهرست منابع
الف) کتاب‌ها:
1ـ ادبیات معاصر ایران (شعر)، محمدرضا روزبه، روزگار، 1381.
2ـ تاریخ تحلیلی شعر نو، (3 جلد)، شمس‌لنگرودی، مرکز، چاپ دوم، 1378.
3ـ چشم‌انداز شعر نو فارسی، دکتر حمید زرین‌کوب، توس، 1358.
4ـ دیوان، سروش اصفهانی، به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب، به نقل از سیر غزل در شعر فارسی، امیرکبیر، 1340.
5ـ رها، فریدون توللی، چاپ سوم، 1346.
6ـ ساختار زبان شعر امروز، مصطفی علی‌پور، فردوس، 1378.
7ـ سیر تحول غزل فارسی، محمدرضا روزبه، روزنه، 1379.
8ـ سیر غزل در شعر فارسی، سیروس شمیسا، فردوس، 1369.
9ـ طلا در مس، (3 جلد)، رضا براهنی، ناشر: مؤلف، 1371.
10ـ گهواره‌ی سبز افرا ـ زندگی و شعر سیمین بهبهانی، دکتر احمد ابومحبوب، ثالث، 1382.
11ـ یادمان نیما یوشیج، زیر نظر محمدرضا لاهوتی، مؤسسه‌ی فرهنگی گسترش هنر، 1368.
12ـ یک دریچه آزادی، سیمین بهبهانی، گردون، شماره‌ی 50، 1374.
ب) نشریات:
13ـ ابداع اوزان تازه در شعر فارسی، صدرالدین الهی، ایران‌شناسی، شماره‌ی 1، بهار 1376.
14ـ دگرگونی مفاهیم قالب‌ها را شکست، سیمین بهبهانی، هفته‌نامه‌ی هنر، دی 1355.
15ـ عصر ما دوران تجدید حیات غزل، سیمین بهبهانی، کیهان، آذر 1355.
16ـ نقدی بر کتاب "قیام نور" نصرالله مردانی، قیصر امین‌پور، سوره، جنگ هفتم، آبان 1363.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد