یادتان هست که یک شب
...بله آن شب که شبی روشن بود
روشن البته نه آنقدر که روز
یادتان هست هنوز
یادتان هست که من بودم مست
نه به یک جام که صد جام و یا بیشتر اما اما
باز مخدوش نشد عقل زیان اندیشم
و تو می خواستی از من به فسون
هرچه اسرار مگو را که نهان در دل بود
یادتان هست که گفتم ، گفتم
بله البته ، نیاید یادت
بهتر آن است که انکار کنی
ولی آن شیطنت از حافظه من نرود
آن رفاقت که به یک مستی من خورد بهم
با ببخشید تو جبران نشود!
آقای بیلویردی
درود بر شما. گرچه با نظر آقای راثی پور موافقم، اما در عین حال از این شعر و صمیمیت و حسش بسیار خوشم آمد. ممنون.
فریبرز
سلام
یاد یک شعر از عماد افتادم
البته به نظر من جای پرداخت بیشتر داشت