کنار مخمصه های همیشه پیدا کرد
بهار.پنجره ام را به بوسه ای واکرد
دوشاخه یاس تمنا میان دستش بود
نشست فکر مرا درغزل تماشا کرد
گرفت دست مرا برد سمت فروردین
دوباره باغچه ام کفش سبز را پا کرد
اگر چه حوصله ی من هنوز زخمی بود
بهار ..آمد. و این زخم را مداوا کرد
گرفت صبح مرا برد سمت لکه ی ابر
و دست خیس مرا همردیف دریا کرد