زبانم تاول بزرگیست
و در خاکستر دهانم
گرمی آوازی
که به لبخندهای شما شبیخون میزند...
آغاز میکنم
به نام تمام درختانی که خواب دار شدن میبینند
و زنجیر لکلکها
که رهایی آسمان را لکّهدار میکند
درّههای مِهگرفته
و هوس گم شدن
سرنوشت مردانیست که قدّشان
از دیوارهای شهر شما
بلندتر است !
________________________________
مجموعهی "دو استکان عرق چهلگیاه"
نشر چشمه
_