سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

از روزمرگی ها/محمد رضا راثی پور

"در حال خوردن ناهار بودم که هوشنگ از راه رسید.بدون تعارف نشست و یک لقمه کله گنجشکی گرفت:

-من امروز نمی توانم با شما ناهار بخورم،بماند برای بعد.کارهای ناتمام روی روی هم تلنبار شده است و من نمی دانم دست تنها چکار کنم،باید سریعا برگردم و آنها را سرو سامان دهم.

او دولپی می خورد و به ما فرصت پرسیدن هم نمی داد:

-می دانید امروز کجا بودم؟

هیچ کس زحمت پرسش به خود نداد ،او مدتی منتظر ماند تا از او سوالی شود ولی اگر از سنگ صدائی خاست از جمع ماهم سخنی شنیده شد.ولی هوشنگ بیدی نبود که از این بادها بلرزد:

-امروز در خزانهء بانک ملی بودم،سیستم امنیتشان خراب شده بود.هر کدام از مهندسان رفته بودند نتوانسته بودند درستش کنند.تا اینکه رئیس بانک به فکر من افتاده بود و امروز با التماس از من خواست بروم و یک نگاهی به سیستم امنیت بانکشان بکنم.با وجود گرفتاری های زیادی که داشتم همه کارهایم را نا تمام گذاشتم و رفتم بانک مرکزی.

همه سرشان را پائین انداخته بودند و در حال خوردن بودند،هیچ کس به حرفهای هوشنگ تره هم خرد نمی کرد ولی او همچنان با دهان پر ادامه می داد:

-فقط یک نگاه ساده کافی بود تا بفهمم قطعی از مدارست.هویه و لحیم را با خود برده بودم ولی چهار پایه نداشتم!..."

 

فرازی از داستان "کمبود چهارپایه" اولین داستان از مجموعهء"بخوریم و بکوبیم اثر لطف الله شیرین زبان

 

 

 

اهمیت هر اثر هنری تا حد زیادی بستگی به واقعیت و حقیقتی دارد که از آن نشات گرفته است.خالق هر اثر هنری با انتقال تجارب حسی و فکری خود به مخاطب این امکان را می دهد که با دیدی هوشیارانه تر به پدیده های پیرامون خود بنگرد و بی تفاوت از کنار هر چیزی نگذرد.همان طور که در کاریکاتور ما با نوعی اغراق در ویژگیهای تصویری چهره افراد مواجه هستیم در داستانها بویژه داستانهای کوتاه خصائل و عادات فردی که در نگاهی خام و غیر هنری چیزی عادی و غیر جذاب می نماید برجسته می شود و در خلال جلب توجه به آن پیامی بطور غیرمستقیم به مخاطب القا می شود.

حال سوال اینجاست که چه هدفی در این اغراق و آگراندیسمان وجود دارد؟چرا باید با دست بردن در تعریف و روایت وقایع پیامی را که در ذهن داریم به او بقبولانیم و نگذاریم مطالب را آنچنان که دلش می خواهد دریافت کند.آیا این نوعی دیکتاتوری نیست؟در پاسخ باید جواب داد که ممکن است در نظر اول  کار ما چنین به نظر برسد ولی وجه افتراق ما این است که نگاه سلطه گر پیامش را بدون چون و چرا القا می کند و چالشی در ذهن مخاطب را برنمی انگیزد.نگاه سلطه گر و سیطره طلب خواستار تعطیلی عقل اخلاق گراست.

در ادبیات ترکیه شخصیتی چون عزیز نسین داریم که با نگاه طناز و گزنده خود مشکلات اجتماعی و اخلاقی طبقه متوسط جامعه خود را تحلیل و ریشه یابی کرده و مخاطب را به اخلاق و معنویات دعوت کرده است.کاری که هیچ بخشنامه و تبصره دولتی و حکومتی نمی تواند انجام دهد لذا این کوشش و تلاش بدلیل جنبه اخلاقی و انسانی قابل احترام و تقدیر است.تحمیل هیچ اراده و فکری به اذهان جامعه مقدور نمی شود جز اینکه با نمودن مابه ازائی از بازخوردها و دورنما ئی از رفتارها مخاطب را به تفکر واداریم و او را فعالانه  به تغییر در مناسبات اجتماعی خود تشویق کنیم و کاربرد طنز اجتماعی در این زمینه است. یک طنز اجتماعی موفق،بیشتر از آنکه حکم دارو درمانی را داشته باشد حکم رفتار درمانی را داردکه  مشارکت فعالانه بیمار خود را می طلبد.

آقای لطف الله شیرین زبان با بیان شیرین و جذاب خود در مجموعه داستان  بخوریم و بکوبیم همین هدف را در سر دارد و می پروراند.مخاطب او طبقه متوسط جامعه است با دنیای کوچک و آرزوهای کوچک خود که به هیچ مکتب و فلسفه ای جز" مکتب اصالت نفع" مومن و معتقد نیست.نویسنده با برکشیدن ضعفها و اشتباهات این قهرمانان بی نام سعی در فراخواندن مخاطبان به دیدی باز تر و انسانی تر دارد.هر داستان چون قرصیست حاوی داروئی تلخ که در لفافهء شیرین طنز پیچیده شده تا به کام مخاطب شیرین آید.

قهرمانان داستانهای شیرین زبان ،همین مردمی هستند که هر روز و هر شب با آنها برخورد می کنیم و در محل کار ،نانوائی ،صف اتوبوس یا کوچه و خیابان شاهد شیرین کاری آنها هستیم و هر یک از انها دنیائی هستند برای خود.

نظر دادن در مورد این مجموعه برای من کار مشکلیست چرا که باتوجه به کارهای جدیدی که از ایشان دیده ام بویژه داستان لیاخوف انتظار و توقعم از ایشان زیاد شده است و با توجه به قابلیتها و توانائی هائی که در ایشان دیده ام این انتظار من بیجا نیست.. در عین حال همه داستانهای این مجموعه در یک سطح نیستند و داستان های شغل جدید،وجدان کاری وناجی بدلیل پرداخت قوی تر و وجود گره های دراماتیک بسیار قوی تر از بقیه هستند

.به ویژه داستان ناجی که وحدتی ارگانیک دارد وبا ایجاد تعلیق  ابتدا خواننده را به این توهم می اندازد که با داستانی از ژانر جنائی طرف است و حکایت یک شخصیت روان پریش و ضداجتماعی ست که بدنبال انتقام گرفتن از اشخاص خوشبخت است. اما با ادامه سیر داستان خاصه توالی منطقی حوادث و  معرفی تدریجی شخصیتها و رفتارهای آنها که نمود شخصیت درونی آنهاست همچون برخورد ماشین راوی داستان(فرد به ظاهر جانی) به محض یافتن قربانی خود،مخاطب با دنیای دیگری مواجه می شود،دنیای پیچیده ای که همه به نوعی در عین حال که نقش قربانی دارند می توانند نقش جانی را نیز داشته باشند.استنباط من این است که القاء این پیام به احتمال قوی در مد نظر نویسنده نبوده است و به دلیل چند لایه بودن و پیچیدگی متن داستان است که آن را تاویل پذیر می کند و این مهمترین امتیاز این داستان انتزاعی است..طنز سیاه حاکم بر این فضا که از قضا مصنوعی نیست و آگراندیسمان نشده است بشدت هماهنگ با متویات نویسنده قرار گرفته است.

تنها در این داستان است که قابلیتها و توانائی های نویسنده بر ما آشکار می شود و با ناظری نکته سنج و دقیق روبرو می شویم که هم از لحاظ سوبژکتیو و هم از لحاظ ابژکتیو بر محیط و فضای داستان مسلط است و قادر است آنطور که می خواهد فضای داستان را پیش ببرد .شاید علت آن ملموس بودن فضا برای نویسنده است و او دستمایه اش را از محیطی اقتباس کرده است که بطور روزمره با آن سر و کار دارد.

بطور خلاصه باید گفت که آقای شیرین زبان تا این مرحله چند قدم بزرگ را برداشته است.اول زبان ساده و بی پیرایه و عاری از توصیفات و تشبیهات مغلق که بعضی ها به جهت اظهار فضل مورد استفاده قرار میدهند.دوم نوعی ایجاز و خلاصه گوئی که در ترکیب با هم اثر جذابی پدید می آورد.سوم نگاه تیز بین و انتقادی که سعی دارد پیامی را به مخاطب القا کند.با این حساب نویسندهء محترم نصف بیشتر راه تکاملی خود را طی کرده است.الآن می ماند زبان و سبک ویژه و نوعی متفاوت نمائی که موجب افتراق نوشته های ایشان از آثار مشابه شود.و این حاصل نمی آید جز با جسارت بیشتر و خطر کردن در این مسیر.بویژه اینکه ایشان پشتوانه قوی و دست ناخورده از فولکولور آذربایجان دارد که از کودکی با آن مانوس بوده است.

یک مسئله مهم هم فکر می کنم بندهای شروع داستان باشد که بسیار بااهمیت است و هرچه نویسنده در گزینش و صحنه سازی ابتدای داستان زیت فکرت بیشتری بسوزاند ارزش دارد.به عنوان مثال داستانابله شاهکارداستایوسکی  با توصیف یک ترن که به مقصد رسیده است و گفتگوی چند مسافران شروع می شود و با چند دیالوگ ساده ولی موجز تصویری ملموس و قابل تجسم  از شخصیتهای داستان را ارائه می کند.

در خاتمه برای این نویسنده ژرف اندیش و خلاق آرزوی موفقیت بیشتری دارم.

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد