یکی از گمانهایی که بر اثر ترجمه ناشیانه نظریههای ادبی رایج شده است این است که شاعران میخواهند با استبداد زبان مقابله کنند یا وظیفه شعر ویران کردن زبان و فخامت آن است. برخی از سلطه ستمگرانه دستور زبان سخن گفتهاند و اخیراً نیز در جایی خواندم که شاعران در پی «ترور زبان» هستند!
به شیوه مرسوم این سالیان، همین که پنداری بر سر زبانها افتاد، بیآنکه در درستی و نادرستی آن تأملی شود، چنان قطعیت مییابد که هیچ کس در پی انکار آن برنمیآید.
در غیاب مطالعه و پژوهش و دانشآموزی و در روزگار غلبه فرهنگ شنیداری و نمایش بازی رسانهها، عباراتی همچون: «از جایی شنیدهام» و «همگان همین را میگویند.» جایگزین منابع علمی و معتبر شده است.
بنابراین همین که در این محفل و آن محفل و در این روزنامه و آن مجله به تکرار شنیدیم و خواندیم که وظیفه شعر ویران کردن زبان و مقابله با فخامت و استواری و شیوایی آن است و شاعران با استبداد زبانی میستیزند و حتی در پی ترور زبان هستند؛ مقداری از پندارها و تخیلات خویش را بر این گمانها میافزاییم و به خیال خود نمایندگی واردات و توزیع جدیدترین نظریههای ادبی را برعهده میگیریم.
برخی از شتابزدگان چنان با شور و حرارت از این کشف درخشان سخن میگویند که گویی راه نجات شعر و زبان و حتی انسان و فرهنگ و اندیشه را یافتهاند و آن همانا ویران کردن زبان و مقابله با سلطه ستمگرانه زبان و دستور زبان است.
باری اگر سر تأمل به این سخن بیندیشیم، درمییایبم که موضوع فاصله میان زبان گفتار و نوشتار از دیرباز در میان اهل سخن مطرح بوده است و فاصله میان زبان شعر و زبان گفتوگوی روزمره نیز بخشی از مبحث است.
شاعران نیز بنا به اقتضائات زمان و نوع مخاطبان و اهداف شعر، گاهی به زبان فاخر و دشواریاب شعر میسرودند و گاهی به زبان روان و عامهفهم؛ چنان که در اغلب آثار تعلیمی صوفیه شیوهای شیوا و رسا از زبان فارسی به کار آمده است.
روشن است که اختراع چاپ، گسترش سواد، سادگی انتشار کتاب و پدیداری مطبوعات و رسانههای فراگیر، در نزدیک شدن زبان گفتار و نوشتار مؤثر بوده است و بر همین قیاس، زبان شعر نیز در اغلب سرودهها به زبان گفتار نزدیک شده است، اگرچه بسیاری از آثار شاخص شعر امروز به زبان فاخر و رسمی سروده شده است.
اما خلاقیت زبانی در شعر و گریز شاعران از زبان دست فرسوده و تکراری و عادی که قدرت خیالانگیزی چندانی ندارد، موضوعی نیست که در این سالیان کشف شده باشد.
هر شاعری با سرودن هر شعر تلاش میکند ظرفیتهای نهفته در کلمات را کشف کند و تعابیر و اصلاحات جدید به زبان بیفزاید. بنابراین هر شعر گامی است به سوی نو شدن زبان، اما اگر این حرکت به سوی نو شدن زبان را ویران کردن زبان فاخر یا مقابله با استبداد زبان و از آن شگفتتر، ترور زبان رسمی بنامیم، در واقع زبان شعر را از همه پشتوانههای فرهنگی، تاریخی و معناییاش محروم کردهایم. در این صورت دستمایه زبان شعر چیزی نخواهد بود جز همین زبان فقیر و شتابزده و سطحی که بیبهره از اشارات و کنایات و هالههای معنایی و قابلیت تأویل است.همین تهیدستی معنایی کلمات است که بسیاری از شعرهای شاعران کمحوصله امروز را تبدیل میکند به مجموعهای از کلمات که پیوستگی میان آنها تنها بر اثر بازیهای شنیداری است. شعرهایی که به همان سرعت سروده شدن و شهرت یافتن به فراموشی سپرده میشوند.