آلزایمر
چنار بی گنجشک
گنجشک بی چنار
تهران چه کوچک است
تهران که می شود
کل چنارهایش را
بی گنجشک
از بر کرد
مادر بزرگ می داند
تهران بزرگ نخواهد شد
حتی
ازپشت شیشه های عینک ته استکانی اش
او سالهاست
دلواپسی ش را
در کوچه های دود گرفته
همرنگ سرفه های سیاه شهر
در خود فشرده است
مادر بزرگ
چشم انتظار آمدن مردیست
که راه خانه اش را
از یاد برده است .
ظریفه روئین
شهریور 94
تولد
یک لحظه شعر می شوم
تا باد
سرشار از انرژی و احساس
با های و هوی خویش برانگیزدم به رقص
دست افشان
پا کوبان
تاخواب باغ خفته بیاشوبم
یک لحظه می گریزم از این
تاریک چار گوش
یک لحظه شعر می شوم و در
اندام لخت و عور درخت انار ، سخت می پیچم
فردا هزار واژه ی سبز و بکر
پیراهنی ست تازه که او می کند به تن
فردا
روز تولد
زنگوله های قرمز شعر من
ظریفه روئین