کشتند
آنسان که سلاخی بدون ذره ای احساس
کشتند و بودایی که از صلح و محبت ادعا ها داشت
با چشم و گوش بسته اش در بستراین جوی خون لم داد
و ورد ها خواند از سکوت و رمز و راز باغ نیلوفر
تاوان دلسنگی داعش را
باید دهند این طفلکان جسته از آغوش مادر در مغاک مرگ
ای شرم بر هنجار زور و زر
کز شاخه هستی جدا کردست
جان هزاران را بسان برگ