ممکن است عده ای بپرسند با این همه تند باد ویرانگر مصائب و مشقاتی که در طی این سالها کمر به نابودی این خطه بلا خیز بسته و ایمان و امان را از ساکنان محنت زده این آب و خاک ربوده چه ضرورتی به پاسداشت نوروز و دیگر آیین ها و مراسم باستانی وجود دارد و آیا این مشغله ها و صرف وقت چیزی جز دلخوشکنک و تلف وقت و خود فریبی نیست.
این ایراد و انتقاد در ظاهر درست می نماید اما تاریخ و جغرافیا نظری دیگر دارد .کجا کشوری نظیر ایران سراغ دارید که برغم واقع شدن در محل تلاقی سه قاره و چهار راه اقوام ستیزه جو و متخاصم گوشه گوشه خاکش از بدو تکوین شاهد جنگهای خانمان سوز و خونبار باشد و به گواهی همین تاریخ نه بار مورد هجوم دشمنان غدار قرار گیرد و باز از پس هر هجوم کمر راست کند و چون تمدنهای آشور و کلده و فینیقی به تاریخ نپیوندد.
آنچه ایران و ایرانی را زنده نگهداشته است جادوی فرهنگ ایرانی ست که ققنوس وار از آتش هر فتنه ای جان تازه ای می گیرد و مجددا اعلام ظهور می کندهر قدر هم این باغ سالخورده مورد دستبرد سارقان و بی توجهی صاحبان باغ قرار گیرد باز هم چشم اندازهای زیبایی برای تامل و توقف دارد.
در این ایام عسرت که بلاد راقیه به سرعت برق و باد از تیر رس چشم های حسرتناک ما دور می شوند بجای حسرت بر از دست داده ها و فرصت های سوخته راهی نداریم جز انکه حداقل ماترک نیاکان را به تاراج ندهیم و با فرهنگ هزار تکه ای که داریم حداقل هویت و ماهیت خود را زنده نگه داریم.
رسیدن به گرد ممالک راقیه ساز و کار می خواهد و زیر بنا می خواهد و آشنایی به علوم زمان که در این فقره
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
اما گاهی مطالب خود زنی واری که در کانال های تلگرامی منتشر می شود جز بیشتر کردن تب سست رایی و نومیدی اثر سازنده دیگری ندارد.هنوز هم می توان از داشته هامان مواظبت کرد.
هر خانه ای هر چند ویرانه برای صاحب خانه حکم آلبوم خاطرات را دارد و هر گوشه گوشه اش تداعی گر شادی ها و تلخی هاست.گناه ما این بود که ناخرسند از داشته هایمان و با بضاعتی اندک سودای همسری و هم آوردی با بزرگان کردیم و چون سوزن واقعیت حباب توهممان را ترکاند زمین و زمان را مقصر می دانیم.حال آنکه به قول ناصر خسرو
ای به شبان خفته ظن مبر که بیاسود
گر تو بیاسودی این زمانه ز رفتن