مرد،
در گل فروشی است
دارد بهای دسته گلی را
پرداخت می کند.
با مصرعی که توی دلش وول می خورد:
“درهاله ی نگاه تو مردن
یعنی ،
خوشبخت زیستن”
و زن
در آینه به زمزمه می گوید:
“الان،
در گل فروشی است”
و گونه های گل بهی اش می سوزند
ودر اتاق
اشیا ،
در یک سکوت مضطرب آرامند
تنها ،
فریاد قهوه ساز بلند است
#سعید_سلطانی_طارمی
16/2/85
@peyrang
سلام و عرض ادب
ضمن تبریک سال سال نو و تشکر از این شعر پر طراوت و لطیف
آنچه موجب برکشیده شدن این این شعر شده پرهیز شاعر از بیان صریح و مستقیم و استفاده از ظرفیتها و المان های طبیعی کلام بجای تصویر سازی متصنع است.فرق شعر مدرن با شعر کلیشه ای در همین است