سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

شاعری هم عالمی است از صفا/ نیما یوشیج

  همسایه‌ی عزیز!

  به شما گفته بودم شاعری هم عالمی است از صفا. شعر جز نیروی دماغی بیشتر نیست. شعر به کار می‌رود برای نیرو دادن به معنایی که داریم. جدا از امر علم و اخلاق، به طور ساده شعر با عالم زندگی مربوط می‌شود. این است که شاعر را آن‌طور که زندگی او را ساخته است، باید در نظر گرفت: آدمی دردکش و شوریده. یک چنین کس خلوت می‌طلبد. باید بطلبید و باید ریاضت بکشید و بعدها ریاضتی هم نیست. می‌بینید فنای در صنعت خود هستید، یعنی به جز صنعت خودتان چیزی نمی‌بینید و نمی‌خواهید. بدون این دانستن، هرچیز برای شما بی‌فایده است. وقتی که این شدید باید به درجه‌ای برسید که ندانید به این مرحله رسیده‌اید، یعنی فنا در فنا. آن‌وقت است که شاهد مقصود را می‌بینید که چه‌طور کشف حجاب می‌کند، همه‌ی حجابها از بین رفته، جهان و دانشهای آن را که وقتی می‌یافتید و خوش‌حال می‌شدید، اکنون می‌بینید و می‌فهمید. آدمها نه شکل ظاهرند که تاریخ طبیعی وصف می‌کند، نه آن که می‌گویند روحیه‌ای دارند، خیلی عمیقتر از این. چنان آنها را می‌بینید که خودبه‌خود گاه باشد لبخند بیاورید، زیرا آن که هستید نشان نمی‌دهند. هم‌چنین طبیعت و همه‌ی هستی، ناگهان شما همه چیز را تسخیر شده و مانند موم در دست خود می‌یابید. عالم خارجی تصویری است که در مغز خود شما است (نه به معنای تصور که می‌گویند) به آن معنا که شما می‌ترسید اگر سر تکان بدهید، همه از هم بریزد. مثل این‌که وزن آن را حس می‌کنید، شبیه به جغجغه که بچه‌ها آن را تکان می‌دهند؛ و می‌بینید آنهایی را که چه‌قدر رقت‌انگیزند، آنهایی که زور می‌زنند تا شعر بگویند و با وزن دادن به کلمات آنها، در سیمای آنها خرسندی از موفقیت آشکار است. در آن‌وقت آنها پست و بلند می‌کنند اشخاص را و سنگ این موازنه‌ی دقیق را به‌سرعت به دست می‌گیرند، همان‌طور که بیهوده شعر می‌گویند سعدی را بر حافظ ترجیح می‌دهند، و خود را بر شما، و بیهوده‌ای از همه بیهوده‌تر را بر همه. مثل این‌که شعر مانند افسون شیطانی آنها را فریب داده و از کسب و کار انداخته. جز این‌که نزد اغلب این اشخاص شعر ابزار کسب و کارشان واقع شده است. همه‌ی اینها را شما در عالم صفا می‌بینید. با یک بی‌اعتنایی که الان نمی‌توانید درک آن را بکنید، از همه می‌گریزید و بعد به حال خودتان رقت می‌کنید. در تمام اینها شعر شما با شما تکمیل می‌شود و شما با شعر خودتان. شعر شما مثل آب دهان کرم است که بعد پیله به گرداگرد تن خود او می‌شود. شما از شعر خودتان هم فایده می‌برید.

  شعر شما را صاف می‌کند و آیینه می‌سازد و به‌قدر معنی صورت پیدا می‌کند و صورتها معانی می‌شوند و هستی به هم می‌دهند و شما را روشن می‌کنند که خود را شفاف و روشن می‌بینید، که برای شما مانعی ندارد که بگویید شعر عالمی از صفا است، و بسیار کودکانه است که این را بگویید.

  عالم شاعری برای هرکس میسر نیست، ولی شاعرانه شعر ساختن ممکن است و بسیار از شعرای معروف هستند که این‌طورند، ولی شاعر مال خلوت است و اهل خلوت. اگر روزی این خلوت و این صفا میسر نباشد بدانید که خیلی مزایای شعر نیز نامیسر شده است.

  عزیز من! دلم می‌خواهد نوبتی برسد و رفیق همسایه‌ی شما را زندگی آن‌طور که دلتان می‌خواهد، ساخته باشد، که شما بتوانید به او بگویید: "همه چیز را بگذار و به درون خودت پیوسته باش." دیدن دنیا از این گوشه لذت دارد. در این گوشه است چیزی از معرفت بالاتر، یعنی نظری که اهل نظر آن را درمی‌یابند و با معرفت به کنه آن نمی‌توان رسید.

  چه چیز من می‌توانم برای شرح و توصیف این بیفزایم، جز خاموشی؟

فروردین 1325

 

 

[برگرفته از کتاب "درباره‌ی شعر و شاعری"- از مجموعه‌ی آثار نیما یوشیج]

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد