سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

چراغ کور/کوروش_آقامجیدی

http://s6.picofile.com/file/8222767642/koroosh_1.jpg


با این چراغ کور بی قوه ،

در روشنای ماه مفلوکی که مدت هاست 

در برج  دیده بانی اش  خواب است :


اینگونه موری را 

بر پهنه ی سنگ سیاهی جستجو کردن ....

                                   



هی ، خوش خیالی را !

احساس کردم یک نفر دنبال من می گشت . 



بدآموزی!/سید علی میر افضلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرا قدر نگاهت را نمی دانی!؟/سالار عبدی


 

سلام ای آسمان در چشم بارانیت زندانی

" گل نازم چرا قدر نگاهت را نمی دانی!؟ " *

 

من از چشم تو می خوانم جنون را تا بلندایش

تو در چشم من و دیوانگی هایم  چه می خوانی؟

 

دوای درد خود را در لب سرخ تو می بینم

تو آیا عاشقت را لایق این بوسه می دانی؟

 

هوا نشناس می گوید که جوّ امروز آرام است

نمی داند که خواب است آن نگاه مست  و توفانی!؟

 

برو! امّا بدان با رفتنت من نیز خواهم رفت

به یاد بی کسی هایم تویی تنها که می مانی!

 

بلا از حدّ عصیان جبینم بی بلا مانده

چه بازی ها نوشتی در ازل بر خطّ پیشانی!؟

 

سحر در خواب اشکی را به برگ لاله ات دیدم

من و پرسه زدن زین بعد در شب های بارانی!



*از استادم حسین منزوی ست .

 

از مجموعه غزل : من ! را به خدای چشم او بسپارید / انتشارات آثار برتر/ ١٣٨٨


#سالارعبدی

( نیما_یوشیج _ حرفهای همسایه )

عزیز من!


باید بتوانی بجای سنگی نشسته ، دوار گذشته را که توفان زمین با تو گذرانیده بتن حس کنی . باید بتوانی یک جام شراب بشوی که وقتی افتاد و شکست لرزش شکستن را بتن حس کنی ! باید این کشش تو را به گذشته انسان ببرد و تو در آن بکاوی . به مزار مردگان فرو بروی ، به خرابه های خلوت و بیابانهای دور بروی و در آن فریاد برآوری و نیز ساعات دراز خاموش بنشینی . بتو بگویم تا اینها نباشند ، هیچ چیز نیست ...


" دانستن سنگیِ  یک سنگ کافی نیست ! "


مثل دانستن معنی یک شعر است . گاه باید در خود آن قرار گرفت و با چشمِ  درون آن به بیرون نگاه کرد و با آنچه در بیرون دیده شده است به آن نظر انداخت . باید بارها این مبادله انجام بگیرد تا به فراخور هوش و حس خود ، و آن شوق سوزان و آتشی که در تو هست ، چیزی فرا گرفته باشی...


دیدن در جوانی فرق دارد تا در سن_زیادتر . دیدن در حال ایمان فرق با عدم_ایمان . دیدن برای اینکه حتما در آن بمانی یا دیدن برای اینکه از آن بگذری . دیدن در حال غرور ، دیدن به حال انصاف ، دیدن در حال سیر ، دیدن در حال وقفه ، در حال سلامتی و غیر_سلامتی ، از روی علاقه یا غیر آن ...


دنباله حرف را دراز نمیکنم . تو باید عصاره_بینایی باشی ، بینایی ای فوق بینایی ها!

اگر چنین بتوانی ، مانند جوانانی نخواهی بود که تاب دانستن ندارند و چون چیزی را دانستند جار میزنند .

شبیه به بوته خشک آتش گرفته اند یا مثل ظرفی که گنجایش نداشته ، ترکیده_اند !


آنها اصلاح شدنی نیستند و دانش برای آنها به منزله تیغ در کف زنگی مست که میگویند . زیرا که با این دانش بینایی ای جفت نیست ...

تو باید بتوانی بدانی چنان بینایی ای هست و بزور خلوت ، بتوانی روزی دارای آن بینایی باشی...