سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

افسانه آفرینش/سعید سلطانی طارمی




خاک بود و باد و

                   آب و

                            من.


خاک خواب بود

خوابِ خشک و خالی تَرَک‌زده.

در خیالِ خواب‌های او

نطفه‌ی جوانه‌ای نمی‌وزید.


باد بود و خواهش روندگی، شوندگی.

خواستن بدون بودن زمینه‌های معتبر

آب خوردن است از سراب‌.

زندگی‌ست در سراچه‌های خواب.


باد روی تپه‌های مرده ایستاده بود.


ناگهان

آب آمد و خیال خواب‌های خشک خاک خیس شد

خیس‌ها جوانه زد

و جوانه آفتاب را دمید


باد ایستاده بود و کم کمک هوای مبهم روندگی

در سرش کمانه می‌کشید


یادم است صبح بود یا نبود

باد بی‌اراده راه را گرفت و بی‌هوا وزید.

شکل‌های غیرثابت منظمی

 مثل واقعیتی که در خیال می‌دمد 

روی انحنای تپه‌های خاک کشف شد.

من هنوز سرد بودم و خموش

و تصوری نداشتم از آتشی که در نی‌ام زبانه می‌کشید.


آه،

برق چشمهای تو

از کدام هیچ سو  

زیگزاگ زد در آسمان ابر و باد و ماه؟

تا من از پس هزار سال انتظار سرد، ناگهان

شعله‌ور شدم.



و بدین نمط

ما چهار مرده در تناقضی همیشه متحد شدیم

و جهان به سیب خود رسید.

                        21/6/92 زنجان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد