به من کمی حضور خویش را نثارکن
تمام شب که پاک می شوم
تمام شب که مست می کند صنوبر کنار پنجره
تمام شب که زیر نازکای دوستی ، نگاه
تمام شب که شبنمای قطره ای ، چراغ
تمام شب که زندگی ، کمین پشت کوچه ها
تمام شب که کوچه ها، کمین پشت هر نگاه
تمام شب که باد هرزه رو گلوی خویش می درد
تمام شب که لکه های روشنی ، میان خواب هر پرنده می پرد.
تمام شب ،
سکوت و
ساکت گناه
به وزن من نگاه!
به وزن ساده ای که دور می زند
میان این گیاه وآن گناه
میان شاخسار و ریشه
جاری سیاه.
نگاه کن!
کمی که باد می خزد
تمام شب کمانه می کند
ضریب هوش کوچه را
تقاعد شکستن دریچه را
شتاب بازتاب نور و شیشه را
کنارسنگی سکوتِ لحظه خواب می کند.
به وزن من نگاه کن تمام شب که باغ روبرو
تمام فصل های زنده را پر از ملال می کند
و من چه راحت از کنار خویش عبور می کنم
چه ساده آه می کشم
چه ساده خواب می روم
چه ساده خواب من خیال می شود
خیال می کنم سپیده سرزده
و ماه لعنتی اجازه ام نمی دهد دوباره
در تمام شب
صدا شوم
و در سکوت بشکنم
دریچه های بسته را.
Hossein Riyazi: