بازگشته اند
با تن پوشی آغشته ی گناه شبانه
از صحاری بی باران و زیارتگاه تالاب های سوخته
ازسرشکستگی نخلستان جنوب
که میعادگاه رزمندگانی است با چشمانی از خورشید
اما ازآن همه تن افتاده بر خاک وطن
نه خاکستری پیداست
نه دروازه ی ماهِ مانده درمحاق.
نه سرزمینم مویه می خواهد و
نه آسمانم غریو جنگنده های زرین بال را
دریاهایم
سرخوش سوت بنادر است و
بنادر به بوی ادویه معتادند
و تجارت ماهیان
سرفصل زاد و ولد شنبه بازار است.
تندر
موسیقی توفان های موسمی را خوش می دارد
جنگل به نفرت از تبرهای بی ترحم
فریاد می کشد
و انسان خاور میانه
ستایش می کند وتکه پاره می شود
تا هیچگاه دل برندارد از وسوسه ی زاری های سیاه
زاری های سیاه
زاری های سیاه.
* شعری از دفتر چاپ نشده بام تهران طوفانی ست